عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
به وبلاگ من خوش آمدید امید وارم از مطالب دینی مذهبی که حقیر مطالعه وجهت مطالعه شما عزیزان در وب سایت قرار داده ام بهره مند باشید از خداوند ارزوی توفیق تمام مسلمین خصوصا شیعیان علی ع را دارم
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود





Alternative content


بخش دوم : حقوق پدر و مادر
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

 

next page

fehrest page

back page

18 پرورش استعدادهاى فرزندان 
مهم ترين امتياز انسان از ساير موجودات جهان ، قابليت رشد و استعداد كمال در وجود اوست و هويت انسان در پرتو همين ويژگى معنا پيدا مى كند، و در حقيقت ارزش حقيقى او در گرو پيمودن مسير كمال و به فعليت رساندن قوه ها و شكوفائى خلاقيتهاى باطنيش ‍ مى باشد.
آفريدگار جهان براى همين ويژگى انسان ، تمام موجودات را در مسير رشد و تعالى او قرار داده و همه چيز را در عالم هستى به خاطر پرورش صحيح و رشد انسان آفريده است ، (138) و او را با دو هدايتگر درونى و بيرونى به سوى حق ندا داده و هدايت كرده است در يك كلام مهم ترين هدف از تربيت انسان ، رسيدن به فلاح و رستگارى و قرب الى الله است .(139)
در اين راستا پدر و مادر موظفند در زمينه شكوفائى استعدادهاى خدادادى فرزندانشان ، بسترهاى مناسب را فراهم آورند. چرا كه آنان در قبال تربيت فرزندان مسئولند. رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: فرزندان خود را تربيت كنيد به راستى كه شما درباره آن ها مورد سؤ ال قرار خواهيد(140)
گرفت .

يكى از روشهائى كه مى توان در اين مورد از آن استفاده كرد، شيوه كار آمد تشويق است .
تشويق در پرورش استعدادهاى فرزندان يك راهكار كاملا موفق مى باشد و اگر با شرايط صحيح انجام شود، محرك قوى در ايجاد و تكرار خصال پسنديده در وجود فرزندان خواهد بود. تشويق مى تواند به صورت هاى مادى و معنوى باشد. تحسين ، تقدير، اعطاى جايزه و هديه ، بذل عاطفى و محبت ، تكريم و تشكر جلوه هايى از تشويق است . نمونه هايى از بهره گيرى از تشويق را در سيره اهل بيت عليهم السلام را مى خوانيم :
الف روزى حضرت مجتبى عليه السلام ، غلامى را ديد كه كنار باغى نشسته و غذا مى خورد، او لقمه اى از غذا مى خورد و لقمه ديگر را به سگى كه نزديك او نشسته بود مى داد، امام عليه السلام از او پرسيد: چرا چنين مى كنى ؟ نوجوان پاسخ داد: شرمم مى آيد كه خودم غذا بخورم و اين سگ گرسنه بماند رفتار ستوده نوجوان مورد توجه حضرت قرار گرفت و آن بزرگوار خواست به اين غلام مهربان پاداشى نيكو عنايت كند. به او فرمود: همين جا باش تا من بازگردم ! بعد از اندكى امام مجتبى عليه السلام غلام را از مولايش خريده و آزاد نمود و سپس باغ را كه غلام در آن كار مى كرد نيز خريد و به او بخشيد.(141)
ب جعفر يكى از فرزندان امام حسين عليه السلام در نزد معلمى به نام عبد الرحمن سلمى در مدينه آموزش مى ديد. روزى معلم سوره حمد را به جعفر آموخت . هنگامى كه جعفر براى پدر قرائت كرد، حضرت امام حسين عليه السلام به عنوان قدر دانى ، معلم فرزندش را فرا خواند و هزار دينار به همراه هداياى ديگرى به او پاداش داد. وقتى حضرت امام حسين عليه السلام به خاطر پاداش زياد مورد اعتراض قرار گرفت در جواب فرمود:و انى عطيتى هذه بتعليمه الحمدلله رب العالمين هديه من كجا برابر با تعليم الحمدلله رب العالمين است و آن گاه اين اشعار را قرائت كرد:

اذا جادت الدنيا عليك فجد بها

على الناس طرا قبل ان تتفلت هرگاه دنيا به تو روى آورد، قبل از آن كه از دستت برود، آن را به مردم ببخش .

فلا الجود يفنيها اذا هى اقبلت

و لا البخل يبقيها اذا ما تولت

نه بخشش ، آن را هرگاه روى آورد از بين مى برد و نه بخل ، آن را هرگاه پشت كند نگاه مى دارد.(142)
19 پاسخ ‌هاى مشفقانه 
در ذهن جوال نوجوان با رسيدن به رشد عقلانى سؤ الاتى مطرح مى شود شايسته است والدين به اين سؤ الات توجه كرده و با پاسخ منطقى و صحيح آنان را راهنمائى نمايند.
قاسم بن الحسن يادگار حضرت مجتبى عليه السلام هنگامى كه در شب عاشورا از عمويش امام حسين عليه السلام شنيد كه به اصحابش بشارت مى دهد كه فردا تمامى آنها شهيد خواهند شد، در ذهن او سوالاتى مطرح گرديد، از جاى خود برخاسته و از امام حسين عليه السلام سؤ ال كرد: عمو جان ! آيا من هم در رديف شهدا خواهم بود؟ امام حسين عليه السلام فرمود: يا بنى ! كيف الموت عندك ؛ پسرم مرگ را چگونه مى بينى ؟ نوجوان خوش سيما با تمام خلوص و صفا پاسخ داد: احلى من العسل ؛ مرگ در راه تو براى من شيرين تر از عسل مى باشد. قاسم سؤ ال خويش را تكرار نمود: آيا من هم در رديف شهداى كربلا خواهم بود؟ امام پاسخ داد: عمويت فداى تو! بلى به خدا قسم تو را هم در رديف يارانم خواهند كشت ، حتى پسر شير خواره ام عبدالله را نيز به شهادت مى رسانند. فرزند غيرتمند امام مجتبى عليه السلام با شنيدن اين سخن يكه اى خورده و سوى عمويش خيز برداشته و پرسيد: عمو جان ! آيا آن ها به خيمه گاه مى رسند و بعد از تسلط به خيمه ها و بانوان ، عبدالله را مى كشند؟! آن گاه امام عليه السلام كيفيت شهادت طفل شير خواره را به قاسم شرح داد.(143)
20 آموختن كمالات  
ملك الشعراى بهار مى گويد:
والدين ار به روى فرزندان

نگشايند از فضائل در

ضرر اين جنايت آخر كار

باز گردد به مادر و به پدر

سالش از بيست ناگذشته هنوز

كرده دزدى ز شصت افزون تر

زير دندان زبان مادر كند

ريخت خون از دهان هر دو نفر

اگر او عيب كار دزدى را

به من آمخته بود گاه صغر

كى به اين كار مى نهادم پاى

كى به اين دار مى كشيدم سر

والدين برتر در طول زندگى خود تلاش مى كنند كمالات انسانى و فضائل اخلاقى را با شيوه هاى مؤ ثر، به فرزندان خويش ياد دهند تا آنان در آينده افرادى مفيد مسئول ، با تربيت و با خصالى پسنديده به مناصب كليدى جامعه قدم گذاشته و در اصلاح و پيشرفت اجتماع خويش تلاش نمايند. اين جا نمونه اى از شيوه آموزش كمالات به فرزندان را مى خوانيم :
علامه كاشف الغطاء و تربيت فرزند 
علامه بزرگوار شيخ جعفر كاشف الغطاء در زمينه پرورش صفات والاى انسانى به فرزندش روش هاى آموزنده و مؤ ثرى به كار مى برد. زمانى او مى خواست پسر نوجوانش را به سحر خيزى و عبادت صبح گاهى متمايل كند، به طورى كه فرزند نوجوان با اشتياق و علاقه و ميل قلبى اين كار را تا آخر عمر ادامه دهد، و در اعماق وجودش نفوذ نمايد. به همين خاطر در يكى از روزها قيل از اذان صبح كنار بستر پسرش آمد و او را بيدار كرده و گفت : پسرم برخيز! تا به حرم مطهر مولاى متقيان على عليه السلام مشرف شويم .
نوجوان چشمان خواب آلودش را ماليده و گفت : شما برويد و من هم مى آيم . پدر گفت نه من ايستاده ام تا با هم برويم . جوان برخاست ، وضو گرفت و به اتفاق پدر به سوى حرم مطهر روانه شدند. جلوى در حرم فقيرى نشسته و دستش را به سوى مردم دراز كرده بود. پدر از پسر پرسيد: فرزندم اين مرد براى چه در اين جا نشسته است ؟ گفت : براى گدايى و دريافت كمك از مردم . پرسيد: فكر مى كنى چه قدر از اين طريق مى تواند به دست بياورد. گفت : شايد درهمى عايدش شود. پرسيد: آيا مطمئنا اين مبلغ را به دست خواهد آورد؟ گفت : به طور قطع و مسلم نمى توان پيش بينى كرد، شايد مبلغى عايدش بشود و شايد هم دست خالى برگردد.
پدر كه زمينه را براى گفتن مطلب آماده ديد، گفت : پسرم ! ببين اين مرد فقير، براى به دست آوردن يك مقدار منافع دنيائى احتمالى كه يقين به آن هم ندارد، در اين هنگام شب اين جا آمده و دستش را دراز كرده است . اگر تو واقعا به ثواب هايى كه خداوند براى سحر خيزى و نماز شب خواندن تعيين فرموده ، يقين دارى و گفته ائمه اطهار را باور كرده اى ، چرا در انجام آن سستى به خود راه مى دهى ؟(144)
اوقات خوش آن بود كه با دوست به سر شد

باقى همه به حاصلى و بى خبرى بود

هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ

از يمن دعاى شب و ورد سحرى بود

پرورش حيا 
والدين وظيفه دارند خصلت حيا و عفت را در فرزندانشان پرورش دهند. على عليه السلام فرمود: من قل حياؤ ه قل ورعه ؛(145) هر كسى كه صفت حياء در او كم باشد پارسائى او كم خواهد بود. هم چنين آن حضرت فرمود: الحياء يصد عن فعل القبيح ؛(146) حياء از كارهاى ناشايست انسان را باز مى دارد. اساسا كسى كه حياء نداشته باشد، ايمان ندارد، هم چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: لا ايمان لمن لا حياء له .(147)
از منظر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از وظايف والدين در مورد انجام حقوق فرزندان تقويت روحيه پاكدامنى و عفت است . آن حضرت فرمود: حق فرزند دختر بر عهده پدر آن است كه سوره نور را كه حاوى آداب حجاب و عفاف و پاكدامنى است ، به او بياموزد.(148) امام باقر عليه السلام نيز در اين زمينه مى گويد: دخترى كه به حد بلوغ رسيد جايز نيست بدون حجاب باشد. (149)
با توجه به رهنمودهاى پيشوايان دين ما، شايسته است ، والدين گرامى فرزندان دختر و پسر را در اين مورد راهنمائى بيشترى نموده به ويژه به آيا، سوره نور آنان را توجه دهند، كه حاوى زيباترين پيام هاى عفت و حياء براى مسلمانان است .
آن جا كه مى فرمايد:قل للمؤ منين يغضوا من اءبصار هم و يحفظوا فروجهم ذلك اءزكى لهم ان الله خبير بما يصنعون به مؤ منان بگو چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان ) فرو گيرند، و عفاف خود را حفظ كنند؛ اين براى آنان پاكيزه تر است ؛ خداوند از آنچه انجام مى دهيد آگاه است !
و قل للمؤ منات يغضضن من اءبصر هن و يحفظن فرو جهن و لا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها و ليضربن بخمر هن على جيو بهن و لا يبدين زينتهن الا لبعو لتهن اءو آبائهن اءو آباه بعو لتهن اءو اءبنائهن اءو اءبناء بعو لتهن اءو اخوانهن اءو بنى اخوانهن اءو بنى اءخواتهن اءو نسائهن اءو ما ملكت اءيمانهن اءو التبعين غير اءولى الاربة من الرجال اءو الطفل الذين لم يظهروا على عورات النساء و لا يضربن باءرجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن و توبوا الى الله جميعا اءيها المؤ منون لعلكم تفلحون (150)
و به زنان با ايمان بگو! چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند، و دامان خويش را حفظ كنند و زينت خود را جز آن مقدار كه نمايان است آشكار ننمايند و (اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند (تا گردن و سينه با آن پوشانده شود)، و زينت خود را آشكار نسازند مگر براى شوهرانشان ، يا پدرانشان ، يا پدر شوهرانشان ، يا پسرانشان ، يا پسران همسرانشان ، يا برادرانشان ، يا پسران برادرشان ، يا پسران خواهرانشان ، يا زنان هم كيششان ، يا بردگانشان ، يا افراد سفيه كه تمايلى به زن ندارند، يا كودكانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند؛ و هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نزنند تا زينت پنهانيشان دانسته شود (و صداى خلخال كه بر پا دارند به گوش رسد). و همگى بسوى خدا بازگرديد اى مؤ منان ، تا رستگار شويد!
لازم به ذكر است كه پرورش خصلت حياء در فرزندان به معناى رعايت مرزهاى الهى و پاكدامنى است و اين با كم روئى كاملا متفاوت است . كم روئى و خجالتى بودن در فرهنگ حياتبخش اسلام امرى مذموم و ناپسند است . رسول خدا صلى الله عليه و آله حيا را به بخش پسنديده و ناپسند تقسيم مى كند و مى فرمايد:الحياء حياء ان حياء عقل و حياء حمق فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل حياء دو گونه است : حياء عقل و حياء حماقت . حياء عقل ، علم است و حياء حماقت ، نادانى .

امام صادق عليه السلام نيز در مورد حياء ناپسند كه همان كم رويى است فرمود: من رق وجهه رق علمه ؛(151) كسى كه كم رو باشد بى مايه و كم دانش خواهد بود. چرا كه چنين آدمى از پرسيدن مشكلات علمى خود، شرم مى كند و سؤ ال هايش بى پاسخ مى ماند.
آموزش علم و ادب  
يكى ديگر از وظايف پدر و مادر آموختن ادب و اخلاق انسانى به فرزندان مى باشد، زيرا پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله يكى از مهم ترين وظائف والدين را پرورش ادب در نهاد كودك مى داند.(152)
امير مؤ منان على عليه السلام مى فرمايد:حق الولد على الولد اءن يحسن اسمه و يحسن اءدبه و يعلمه القرآن (153) حق فرزند بر پدرش اين است كه نام نيك بر او انتخاب كند، و ادب به وى بياموزد و قرآن تعليمش دهد.
هم چنين آن حضرت در وصيتى كه به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام نموده است ، مى فرمايد:انما قلب الحدث كالارض الخالية ما اءلقى فيها من شى ء قبلته فبادرتك بالادب قبل اءن يقسو قبلك و يشتغل لبك (154) فرزندم ! قلب يك نوجوان مانند زمين خالى است ، هر تخمى كه در آن بيفشانى رشد و نمو مى كند، من نيز در مورد پرورش ادب در وجود تو مبادرت كردم ، قبل از آن كه قلب تو سخت شده و ذهن تو مشغول شود

به پور خويش دين و دانش آموز

كه تابد چون مه و انجم نگينش

به دست او اگر دادى هنر را

يد بيضاست اندر آستينش

ندارم آن مسلمان زاده را دوست

كه در دانش فزود و در ادب كاست

اقبال لاهورى
امام حسن مجتبى عليه السلام روزى فرزندان خود و فرزندان برادر خود را دعوت كرده و به آنان فرمود: همه شما كودكان جامعه امروز هستيد و اميد مى رود كه بزرگان جامعه فردا باشيد، دانش بياموزيد و در كسب علم كوشش كنيد، هر كدام كه نمى توانيد در مجلس درس ، مطالب استاد را حفظ كنيد آن ها را بنويسيد و نوشته ها را در منزل نگهدارى نمائيد تا در موقع لزوم مراجعه كنيد.(155)
على عليه السلام بر اين باور بود: كه بهترين ارث و بالاترين هديه براى فرزندان ادب و تربيت پسنديده است و مى فرمايد: لا ميراث كالادب ؛(156) هيچ ارثى بالاتر از ادب نيست . آن حضرت در سخن ديگرى فرمود: ما نحل والد ولدا نحلا اءفصل من اءدب حسن ؛(157) بخشش و تفضل هيچ پدرى به فرزندش ، بهتر از عطيه ادب و تربيت پسنديده نيست .
صداقت و امانتدارى  
عبد الرحمن بن سابه كوفى جوان نورسى بود كه پدرش را تازه از دست داده بود وى با تلاش هاى صادقانه خويش موفق شده بود تا شغلى به پا كرده و در مدت كوتاهى به زيارت خانه خدا برود.
او پس از انجام مراسم حج به مدينه آمده و به منزل امام صادق عليه السلام رفت . جمعيت انبوهى در خانه امام صادق عليه السلام گرد آمده بودند.
عبدالرحمن كه خود را از ديگران كم سن سال مى ديد در آخر جمعيت قرار گرفت . او همچنان كه به انتظار ملاقات نشسته بود، به رفت و آمدها و سؤ ال و جواب هاى مردم از امام عليه السلام نظاره مى كرد.
آن گاه كه مجلس كمى خلوت شده ، امام صادق عليه السلام با اشاره او را به نزديك طلبيده و پرسيد:
شما كارى داشتى ؟
من عبدالرحمن ، پسر سابه كوفى بجلى هستم .
احوال پدرت چه طور است ؟
پدرم به رحمت خدا رفت .
خدا او را رحمت كند. آيا از پدرت ارثى هم براى شما باقى مانده است ؟
خير، هيچ چيز از او باقى نماند.
پس با چه سرمايه اى توانستى به حج مشرف شوى ؟
بعد از فوت پدرم ما خيلى پريشان بوديم ؛ مرگ پدر از يك سو، فقر و پريشانى از سوى ديگر بر ما فشار وارد مى آورد و رنج مى داد، تا آن كه روزى در خانه نشسته بودم يكى از دوستان پدرم آمد. او به ما تسليت گفته و دلدارى داد. سپس پرسيد: آيا از پدرت سرمايه اى باقى مانده است ؟ گفتم : نه . او هزار درهم براى ما آورده و گفت اين را بگير، اما بكوش كه اين ها را سرمايه كنى ، و از منافع آن ها خرج نمائى .
اين را گفت و از دم در برگشت و رفت . من با خوشحالى پيش مادرم رفتم و كيسه پول را به او نشان داده و ماجرا را به او گفتم . روز بعد طبق توصيه آن دوست بزرگوار پدرم به فكر كاسبى افتادم و آن پول را تبديل به كالا كرده و مشغول كسب و كار شدم . طولى نكشيد كه وضع كاسبى من بهتر شد و گذشته از اين كه با اين سرمايه زندگى خود را اداره مى كردم مبلغ زيادى به سرمايه ام افزوده شده بود. به فكر انجام مراسم حج افتادم ...
وقتى كه سخن عبدالرحمن به اين جا رسيد، امام پيش از اين كه سخن خود را به پايان برساند با نگرانى از وى پرسيد: هزار درهم دوست پدرت را چه كردى ؟ عبدالرحمن پاسخ داد: با اشاره مادرم پيش آن مرد رفته و پول امانتى را بى كم و كاست به او تحويل دادم .
امام فرمود: آفرين ! خيلى كار خوبى كردى . حالا دوست دارى برايت نصيحتى بكنم ؟
عبد الرحمن گفت : فدايت شوم البته كه دوست دارم .
امام فرمود: بر تو به راستى و درستى ! آدم راست و درست شريك مال مردم است .
عبد الرحمن مى گويد: بعد از آن سفارش امام را به كار بستم و تا الآن (آن چنان وضع مالى ام خوب شده است كه ) سيصد و شصت هزار درهم حقوق شرعى خود را پرداخته ام .(158)
راهنمائى پدرانه  
هنوزم ز خردى به خاطر در است

كه در لانه مالكيان برده دست

به منقارم آن سان به سختى گزيد

كه اشگم چو خون از رگ آن دم جهيد

پدر خنده بر گريه ام زد كه هان

وطن دارى آموز از ماكيان (159)

21 تعليم قرآن 
قرآن كلام الهى و جلوه اى از قدرت و علم و حكمت پروردگار است و آيات نورانى آن نشانگر عظمت خداوند متعال مى باشد. قرآن برنامه زندگى يك مسلمان و معارف آن گنجينه اى بى پايان است . از هر چيز مهم تر اينكه قرآن عهدنامه اى ميان خداوند و مردم است . از هر چيز مهم تر اينكه قرآن عهدنامه اى ميان خداوند و مردم مى باشد.
امام صادق عليه السلام با اشاره به اهميت اين عهد نامه گرانبهاء، به مسلمانان سفارش مى كند كه هر روز 50 آيه از اين كتاب را تلاوت كنند:القرآن عهد الله الى خلقه فقد ينبغى للمرء المسلم اءن ينظر فى عهده و اءن يقراء منه فى كل يوم خمسين آية (160) قرآن عهدنامه خداوند متعال به انسانها مى باشد، براى فرد مسلمان شايسته است كه به عهدنامه خود بنگرد و در هر روز 50 آيه از آن را تلاوت كند.

بر اين اساس لازم است كه والدين مسلمان فرزندان خود را با معارف حيات بخش و انسان ساز اين عهدنامه و حيانى آشنا سازند و آيات و مفاهيم آن را به صورت انديشه هاى پويا در اذهان فرزندانشان در آورند. رسول خاتم صلى الله عليه و آله مقام معنوى والدينى را كه به فرزندان خود قرآن تعليم مى دهند، چنين تبيين مى كند:من قبل ولدة كتب الله عزوجل له حسنة و من فرحه فرحه الله يوم القيامة و من علمه القرآن دعى بالابوين فيكسيان حلتين يضى ء من نور هما وجوه اءهل الجنة (161) هر كس صورت فرزندش را ببوسد، خداوند متعال براى او يك حسنه مى نويسد، و هر كس كودك خود را شاد نمايد، خداوند روز قيامت او را مسرور خواهد كرد و هر كس به فرزند خود قرآن بياموزد، روز قيامت پدر و مادر او را دعوت مى كنند و لباسى درخشان و بهشتى بر آنان مى پوشانند كه از نور آن چهره هاى اهل بهشت روشن مى شود.

بنابراين اگر والدين اين حق مسلم فرزندان را رعايت نمايند آنان در آينده نسلى متدين ، پاكيزه ، همدل ، متفكر و آينده نگر خواهند داشت .
جامعه اى كه افراد معمولى و كارگزاران حكومتى آن از چنين نسلى تشكيل يابند، در تمام زمينه ها موفق خواهند بود. چرا كه ترقى و توسعه و استقلال يك جامعه در گرو داشتن افرادى تربيت يافته در مكتب قرآن است . جوانانى كه با قرآن و آيات آن ماءنوس باشند و در مواقع حساس و سرنوشت ساز زندگى ، پيام هاى دل نواز آن را زمزمه كرده و به آن ها گوش جان بسپارند، زندگى آرام و همراه با آسايش و موفقيت خواهند داشت ، و از بحران هاى روحى و روانى با سربلندى بيرون خواهند آمد. ابراهيم بن عباس در مورد حالات و رفتار امام رضا عليه السلام و انس آن حضرت با قرآن مجيد مى گويد: همه سخنان ، پاسخ ‌ها و مثال هاى آن حضرت بر گرفته از قرآن بود. هر سه روز يك بار قرآن را ختم مى كرد و مى فرمود: اگر بخواهم در كمتر از سه روز هم مى توانم آن را ختم نمايم ، اما هرگز آيه اى را تلاوت نمى كنم ، مگر اين كه در معنا، شاءن نزول و وقت نزول آن مى انديشم .(162)
امير مؤ منان على عليه السلام نيز در مورد مهم ترين حقوق فرزندان بر عهده والدين ، مى فرمايد:حق الولد اءن يحسن اسمه و يحسن اءدبه و يعلمه القرآن (163) حق فرزند بر پدرش اين است كه نام نيك بر او انتخاب كند، و ادب به وى بياموزد و قرآن تعليمش دهد.

22 پرورش عشق اهل بيت عليهم السلام 
يكى ديگر از مهم ترين وظايف والدين پرورش محبت اهل بيت عليهم السلام در دل هاى فرزندان مى باشد. حضرت خاتم الانبياء فرمود:
فرزندانتان را به سه چيز ماءنوس كنيد: 1 دوستى پيامبرتان 2 عشق اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله . 3 قرائت قرآن .(164)
پيوند دادن نوزادان با خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله و عجين كردند وجود آنان با عوامل عشق اهل بيت عليهم السلام و هموار كردن زمينه اين محبت ، تاءثير زيادى در شكل گيرى وجود آنان داشته و آنان را در زندگى آينده خويش با آل محمد صلى الله عليه و آله مرتبط ساخته و از دلدادگان آن خاندان خواهد ساخت . مولاى عارفان على عليه السلام مى فرمايد: اگر مردم كوفه ، كام نوزادان خويش را با آب فرات برداشته بودند، آن ها شيعه ما مى شدند.(165)
بديهى است كه آب فرات خصوصيتى براى مردم كوفه ندارد و تمام اهل عالم را شامل مى شود. چنان كه امام صادق عليه السلام فرمود: من گمان نمى كنم كام نوزادى را با آب فرات برداشته باشند ولى او عاشق ما اهل بيت نباشد. (166)
البته راه هاى مختلفى براى زمينه سازى دوستى اهل بيت عليهم السلام در سيره و سخن معصومين عليهم السلام و به ويژه مولاى متقيان وجود دارد كه مجال مفصل ترى مطلبد، هم چون نام گذارى كودك با نام هاى اهل بيت عليهم السلام ، بردن به زيارت و مجالس ‍ آن بزرگواران ، دقت در غذاى كودكان ، ذكر فضائل و آشنائى فرزندان با مقام اهل بيت عليهم السلام ، ارتباط دادن خاطرات خوش ‍ زندگى با خاندان رسالت صلى الله عليه و آله و ساير مواردى كه مى توانيم به وسيله آن ها خود و فرزندمان را در مسير ارادتمندان آل پيامبر و شيفتگان حضرات معصومين عليهم السلام قرار دهيم .
ضرورت دوستى اهل بيت عليهم السلام  
عشق به اهل بيت عليهم السلام ساز عشق به خداوند است و دوست داشتن اهل پيامبر صلى الله عليه و آله مهر ورزيدن به ارزشهاى والاى الهى است .
رسيدن به قله رفيع كمالات معنوى و انسانى ، بدون دوستى اولياء الهى ممكن نيست ، و پذيرش اعمال و زحمات يك مسلمان در گرو محبت و ولايت اهل بيت عليهم السلام مى باشد. امير مؤ منان على عليه السلام از خاتم رسولان صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه آن بزرگوار فرمود: در روز قيامت هيچ بنده اى نمى تواند قدم از قدم بر دارد مگر اينكه از چهار چيز سؤ ال مى شود... (كه چهارمين سوال ) از دوستى ما اهل بيت خواهد بود.(167)
بنابراين تقرب به خداوند و رسيدن به سعادت دنيا و آخرت با عشق و محبت آل محمد صلى الله عليه و آله عجين شده است .
هر كه خواهد همنشينى با خدا

او نشيند در كنار اولياء

امام سجاد عليه السلام نيز در مورد فرزندان خويش دعا مى كند و از درگاه حضرت حق مى خواهد كه آنان را از عاشقان اولياء الله قرار دهد:و اجعلهم اءبرارا اءتقياء بصراء سامعين مطيعين لك ، و لاء و ليائك محبين مناصحين و لجميع اءعدائك معاندين و مبغضين ، آمين (168) پروردگارا! آنان را از نيكوكاران ، پارسايان ، تيزبينان ، شنواى سخن حق و اطاعت كنندگان از خودت قرار ده و براى اولياى خودت عاشقان خير خواه و از براى تمام دشمنانت آنان را ستيزه جو و كينه ورز گردان .

مهر ورزى به ديگران يك نياز فطرى فرزندان است ، اما چه زيبا است كه انسان در بذل محبت ، خوبان و بهترين ها را برگزيند و اهل بيت عليهم السلام كامل ترين مظهر عشق و علاقه نسبت به معصومين عليهم السلام عامل ثبات قدم در راه دين و دين دارى است ، و عشق و محبت خالصانه به اهل بيت عليهم السلام فرزندان را در برابر گناه و فساد بيمه مى كند و شناساندن عظمت و مقام ائمه عليهم السلام عشق را در دل آنان به وجود مى آورد و آنان مشتاقانه ارتباطى مستحكم و عميق با ائمه پيدا كرده و با كمال ميل از دستورات آنان پيروى مى كنند. در زيارت امين الله نيز مى خوانيم :
اللهم فاجعل نفسى ... محبة لصفوة اءوليائك محبوبة فى اءرضك و سمائك (169) خداوندا! دل و جان مرا، شيفته اولياى برگزيده ات قرار ده ، و مرا در زمين و آسمان محبوب گردان .

امام عسكرى عليه السلام مى فرمايد: خداوند در روز قيامت به پدر و مادرى ، پاداشى بزرگ عطا مى كند. آنان با تعجب مى پرسند: پروردگارا! اين همه پاداش و رحمت در باره ما براى چيست ؟ اعمال ما كه چنين ارزشى نداشت ؟! به آنان از سوى خداوند متعال پاسخ داده مى شود: اين عطا يا به جهت اين است كه : شما به فرزند خود، قرآن آموخته ايد، و او را به معارف و دستورات دين اسلام آگاه ساختيد و او را با دوستى و محبت محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و جانشين او على عليه السلام پرورش داديد، و فرزندتان را با تعاليم اين دو بزرگوار آشنا كرديد.(170)
23 ورزش و تفريحات سالم 
فراهم كردن زمينه شادى هاى سالم و حركات سرور آفرين و ورزش هاى نشاط بخش يكى ديگر از نيازهاى فرزندان مى باشد.
والدين وظيفه دارند براى تقويت روح و جسم فرزندانشان به مسائل تفريحى و ورزشى آنان توجه نمايند. پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مى فرمايد: به فرزندان خود شنا و تيراندازى بياموزيد.(171)
آن پيامبر رحمت در ضمن سخنى ديگر حقوق فرزندان را بر عهده پدر چنين مى شمارد: آموزش كتاب خدا، ياد دادن تير اندازى و شنا، ارث گذاشتن مال پاكيزه و حلال .(172)
جامعه سالم هم جامعه اى است كه افراد پر نشاط، شاداب و با روحيه هاى قوى داشته باشند. در سيره ائمه اطهار عليهم السلام ورزش ‍ يكى از روش هاى تفريح ، سرگرمى ، و تقويت جسم و روح از عوامل رشد و شكوفائى محسوب مى شود. آنان ضمن پرورش روح و روان خويش از ورزش هاى تفريحى و تربيتى نيز غافل نبودند. عاصم بن ضمره مى گويد: من به همراه حسن بن على عليه السلام براى گردش و تفريح به ساحل فرات رفته بوديم ، آن روز عصر در حالى كه روزه بوديم ، آب صاف و زلال فرات ، روى سنگ ها و شن ها موج مى زند و تمام اشياء در عمق آب مقابل چشمان ما خود نمائى مى كردند. حسن بن على عليهما السلام گفت : اگر لباس شنا داشتم داخل آب مى شدم و آب تنى مى كردم . گفتم : من دارم آن را در اختيار شما مى گذارم . گفت : پس خودت چه مى پوشى ؟ گفتم : من همين طورى شنا مى كنم . فرمود: اين كار را من اصلا دوست ندارم و خوشم نمى آيد؛ از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: در داخل آب موجودات زنده اى است كه بايد از آن ها شرم كنيد و به احترام آنان بدون پوشش مناسب به داخل آب نرويد.(173)
24 انتخاب شغل مناسب  
بيكارى نه تنها موجب از بين رفتن استعدادهاى درونى يك جوان مى شود و او را به فردى تن پرور و بى خاصيت تبديل مى كند، بلكه به عنوان يك معضل اجتماعى ، فرزندان جوان را دچار انواع مفاسد اخلاقى و اجتماعى مى نمايد، و شخصى را كه بايد به عنوان سرباز جامعه باشد، سربار اجتماع مى كند. به همين دليل والدين وظيفه شناس فرزندان جوان خود را در انتخاب شغل مناسب و حلال راهنمائى كرده و يارى مى نمايند.
امام رضا عليه السلام جوانان مسلمان را به انتخاب شغل حلال توصيه نموده و كسانى را كه براى تاءمين معاش خانواده خويش تلاش ‍ مى كنند، برتر از جهادگران در راه خداوند قلمداد نموده ، مى فرمايد:الذى يطلب من فضل الله عزوجل ما يكف به عياله اءعظم اءجرا من المجاهد فى سبيل الله عزوجل (174) آن كسى كه به فضل و عنايت خداوندى توجه كرده و در راه تاءمين معاش ‍ خانواده اش تلاش مى كند از مجاهد در راه خداوند بزرگ پاداش بيشترى دارد.

حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمايد: مردى به حضور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله آمد و گفت : يا رسول الله ! اين فرزند من بر گردن من چه حقوقى دارد؟ رسول گرامى فرمود: اسم زيبا بر او بگذار و ادب برايش بياموز و شغل خوبى برايش انتخاب كن .(175)
25 يارى كردن در ازدواج 
ازدواج در اسلام ، يك امر مقدس و عبادت محسوب مى شود. دو زوج جوان با ازدواج خويش اولين گام را از خود دوستى به سوى غير دوستى بر مى دارند، آنان با امضاى پيمان مقدس زناشويى از دايره خود خواهى بيرون رفته و با وارد شده به مرحله جديدى از زندگى ، بخشى از كمبودهاى خود را جبران مى كنند؛ كه از جمله آن ها مى توان به بقاى نسل ، رسيدن به آرامش و سكون ، تكميل و تكامل ، تاءمين نياز جنسى ، سلامت و امنيت اجتماعى و تاءمين نيازهاى روحى و روانى اشاره كرد. امام رضا عليه السلام در گفتارى حكيمانه به بهره هاى اجتماعى و عقلانى ازدواج پرداخته و مى فرمايد: اگر در مورد ازدواج از طرف خدا آيه اى نازل نشده بود و از پيامبر هم دستورى به ما نرسيده بود؛ همان فوائد و بهره هاى (اجتماعى و فردى ) كه خداوند در آن نهاده از قبيل نيكى با بستگان نزديك و استحكام ارتباط با آنان و پيوند با بيگانگان كافى بود كه خردمندان و مصلحت انديشان به آن رغبت نمايند.(176)
در فرهنگ متعالى اسلام شايسته است كه والدين در مورد ازدواج فرزندانشان اقدام نمايند. خاتم پيامبران صلى الله عليه و آله رعايت سه حق اساسى را براى پدر و مادر نسبت به فرزندانشان ضرورى مى داند: نام نيك ، تعليم نويسندگى و يارى در ازدواج هنگام بلوغ .(177)
هم چنين آن حضرت در مورد يكى از مهم ترين حقوق فرزندان دختر مى فرمايد: لازم است پدر و مادر در مورد فرستادن دخترانشان به خانه بخت تعجيل نمايند.(178)
حضرت محمد صلى الله عليه و آله در روايتى ديگر فرمود: هر كس فرزند دخترى را شوهر داده و به خانه بخت بفرستد، خداوند متعال در روز قيامت تاج سرورى بر سر او خواهد نهاد.(179)
26 موعظه و راهنمائى 
از مهمترين حقوق فرزندان راهنمائى آنان توسط والدين است . از آن جائى كه نوجوانان در مراحل اوليه زندگى هستند و راه زندگى پر فراز و نشيب است و راهزنان زيادى در كمين آنان نشسته اند؛ والدينى كه راه زندگى را پيموده و سرد و گرم روزگار را چشيده اند و تجاربى در اين زمينه اندوخته اند، لازم است در اين زمينه با نصيحت ها و راهنمائى هاى خود فرزندانشان را از پيمودن راه خطا و انحراف جلوگيرى نمايند. به همين جهت خداوند متعال در قرآن كريم نصيحت هاى يك پدر مهربان و فرزانه را به فرزند گرامى اش ‍ نقل كرده و آن را به عنوان اسوه و الگو براى والدين و فرزندان معرفى مى كند. در اين جا فرازهائى از اين نصايح مشفقانه را از سوره لقمان با هم مى خوانيم :
يا بنى لا تشرك بالله ان الشرك لظللم عظيم
؛ لقمان به فرزندش در حالى كه او را موعظه مى كرد گفت : پسرم ! چيزى را همتاى خدا قرار مده كه شرك ، ظلم بزرگى است .
يا بنى انها ان تك مثقال حبة من خردل فتكن فى صخرة اءو فى السماوات اءوفى الاءرض ياءت بها الله ان الله لطيف خبيرپسرم ! اگر به اندازه سنگينى دانه خردلى (كار نيك يا بد) باشد، و در دل سنگى يا در (گوشه اى از) آسمانها و زمين قرار گيرد، خداوند آن را (در قيامت براى حساب ) مى آورد؛ خداوند دقيق و آگاه است !
يا بنى اءقم الصلوة و امر بالمعروف و انه المنكر و اصبر على ما اءصابك ان ذلك من عزم الاءمورپسرم ! نماز را بر پا دار، و امر به معروف و نهى از منكر كن ، و در برابر مصايبى كه به تو مى رسد شكيبا باش كه اين از كارهاى مهم است !
و لا تصعر خدك للناس و لا تمش فى الاءرض مرحا ان الله لا يحب كل مختال فخور (پسرم ) با بى اعتنايى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمين راه مرو كه خداوند هيچ متكبر مغرورى را دوست ندارد.
و اقصد فى مشيك و اغضض من صوتك ؛ (180) پسرم در راه رفتن ، اعتدال را رعايت كن ؛ از صداى خود بكاه و هرگز فرياد مزن .
امير مؤ منان على عليه السلام نيز در يك سفارشى راه گشا، فرزند گرامى اش حضرت مجتبى عليه السلام را راهنمائى كرده و او در پيمودن راه صحيح زندگى يارى مى كند و در آغاز آن مى فرمايد: اى فرزند عزيزم ! تو را به رعايت تقوا سفارش مى كنم و اين كه پيوسته در فرمان خدا باشى و دلت را، با ياد خدا زنده كنى و به ريسمان او چنگ زنى ، چه وسيله اى مطمئن از رابطه تو با خدا است ؟ اگر سررشته آن را در دست گيرى . دلت را با موعظه و پندهاى نيكو زنده كن ، هواى نفس را با بى اعتنايى به حرام بميران ، جان خود را با يقين به ارزش هاى الهى نيرومند ساز، و با نور حكمت و دانش روشنائى بخش ، و با ياد مرگ خودت را آرام كن ، با بررسى تحولات ناگوار دنيا به او آگاهى بخش ، و از دگرگونى روزگار، و زشتى هاى گردش شب و روز او را بترسان ، تاريخ گذشتگان را بر او بنما در ديار و آثار ويران شده رفتگان بگرد و بينديش كه آن ها چه كرده اند؟ از كجا كوچ كرده و در كجا فرود آمده اند؟ (181)
بخش دوم : حقوق پدر و مادر 
در بخش نخست اين كتاب به خاطر اهميت و تقدم طبيعى حقوق فرزندان بر والدين ، سخن گفتيم و حال به حقوق والدين مى پردازيم با اذعان به اين كه اگر پدران و مادران به وظايف خود آشنا باشند و حقوق فرزندانشان را همان طورى كه در مكتب وحى آموخته اند به انجام برسانند، مطمئنا فرزندان صالح نيز متقابلا به انجام حقوق والدينشان همت گماشته و به وظايف خود به نحو احسن عمل خواهند نمود.
اما اگر پدران و مادران به تربيت صحيح اولادشان نپردازند و در مورد آن بى توجه شوند، بديهى است كه نبايد چندان انتظارى از بچه هاى تربيت نيافته خود داشته باشند.
اگر پدر و مادر رعايت حقوق فرزندان را نكنند و آنان را طبق فرهنگ اسلام و تعاليم عالى اهل بيت عليهم السلام پرورش ندهند ممكن است در آينده با مسائلى روبرو شوند كه هيچ گاه تصور نمى كرده اند. مطالعه داستان غم انگيزى پدرى كه در اثر بى توجهى و سهل انگارى به اين مهم ، فرزندان خود را از دست داده است ، ضرورت طرح موضوع را نمايان تر مى سازد.
پدر فراموش شده 
مرد محترمى نقل مى كرد، با اصرار همسرم ، بچه ها را پس از پايان تحصيلات ابتدايى به لندن فرستادم . با اين كه شخصا تمايل زيادى به اين كار نداشتم در ظرف چند سال با هر زحمتى بود پولى فراهم مى كردم و به خيال خود وسائل آسايش و راحتى آن ها را در ديار فرنگ مهيا مى ساختم .
سال گذشته مصمم شدم براى ديدار بچه ها و سركشى به وضع تحصيلى آن ها سفرى به لندن بكنم ، قبلا مراتب را تلگرافا به بچه ها اطلاع دادم و به يكى دو نفر از دوستان هم كه در لندن بودند، قصد خود و ساعت ورودم را خبر كردم بارى ساعتى فرا رسيد كه هواپيما در فرودگاه لندن به زمين نشست و من به شوق ديدن نور چشمى ها به اطراف نگاه مى كردم ، متاءسفانه هر چه بيشتر جستجو مى كردم كمتر اثرى از بچه ها بود، تا بالاخره يكى از آشنايان كه او هم از ساعت ورودم مطلع بود مرا ديد و به طرفم آمد، با ناراحتى از بچه هايم پرسيدم ، گفت : امروز (پيك نيك ) مى روند و به من گفتند به اطلاع شما برسانم كه منتظر آن ها نشويد چون حداقل ده روز در گردش دسته جمعى خواهند بود.
به محض شنيدن اين خبر خون در عروقم منجمد شد كه : اى واى من هزاران كيلومتر راه براى ديدن بچه ها طى كرده ام و آن ها با اين كه مى دانستند من مى آيم به گردش رفته اند، با اين همه قانع نشده ام و از دوست خود پرسيدم كه ديدن آن ها قبل از حركتشان امكان دارد يا خير! دوستم گفت بله ، چون فاصله زيادى تا راه آهن نيست ، اگر عجله كنيم ممكن است قبل از حركت به ديدن آن ها موفق شويد. با اتومبيلى كه دوستم داشت به طرف مقصد حركت نموديم اتفاقا محلى كه بچه هايم در آن محل اجتماع كرده بودند ممنوع الورود بود و پليس اجازه نمى داد كسى وارد آن محوطه بشود. با چشم كنجكاو دقت كرديم و بچه ها را درست موقعى كه عازم سوار شدن به قطار بودند ديديم ، شما خيال مى كنيد چه صحنه اى به وجود آمد:
من با اضطراب تمام و بدون توجه به مقررات حتى دستور پليس با سرعت به طرف بچه ها دويدم ، در حالى كه آن ها هم كوشش ‍ مى كردند از رفقاى خود پيشى گرفته و زودتر سوار قطار بشوند.
هنگامى كه چشمان ما با هم تلاقى كرد من از فرط شوق گريه مى كردم ولى بچه ها فقط با اشاره دست (باى ، باى ) با من كردند. قطار به حركت در آمد و من در جاى خود ميخكوب شدم . پليس هم در انتظارم كه به علت عدم رعايت مقررات جلبم نمايد، اين بچه ها اصلا فراموش كرده اند كه پدرى دارند كه مدت ها راه پيموده تا به آن ها رسيده و بعد با خود انديشيدم كه من ديگر براى آن ها حكم پدر شرقى را ندارم ، بلكه ماشين پول سازى هستم كه بايستى ماهيانه آن ها را در موقع مقرر بفرستم . با دل افسرده و پشيمان عازم دادگاه خلاف در انگليس شدم .
پس از شروع محاكمه تصميم گرفتم از خودم دفاع كنم : ابتدا از رئيس دادگاه پرسيدم : آيا شما فرزند داريد و بعد همين سؤ ال را از هيئت منصفه كردم . هنگامى كه همگى پاسخ مثبت دادند، داستان خود را به آنان شرح دادم كه : من پس از سال ها دورى از فرزندانم آن ها را در محلى ديدم كه ورود به آن جا ممنوع بوده ولى اين من نبودم كه به طرف آن ها دويدم بلكه پدرى بود كه سال ها در اشتياق ديدن فرزندان خود خون جگر خورده بود و مطلع نبود كه محيط شما به فرزندانش آداب ديگرى آموخته است و اين پدر در اشتباه بود هنوز گمان مى كرده است بچه هايش همان ما هستند كه او چند سال پيش روانه اروپا نموده است . آنان بالاخره مرا به علت عمل خلاف مقررات مجرم شناخته و جريمه كردند.(182)
به هر حال در اين جا در طى چند فصل حقوق والدين را از منظر آيات قرآن و اهل بيت عليهم السلام بررسى كرده و به مهم ترين آنان اشاره مى كنيم ، به اميد آن كه بتوانيم نسلى صالح و سالم پرورش داده و آنان را به ايفاى نقش خود در جامعه و وظايفشان در قبال پدر و مادر آشنا نمائيم .
فصل اول : اهميت حقوق پدر و مادر 
خداوند متعال از همان روز نخست كه انسان را آفريد و از حضرت آدم و حوا نسل بشر تداوم يافت به توسط تمام پيامبران الهى مقام و منزلت پدر و مادر را بيان كرده و حقوق عظيم آنان را به فرزندان اعلام نمود.
خداوند متعال در برخى از آيات به اين حقيقت تصريح نموده و عالى ترين آموزش اخلاقى را كه در حقيقت بارزترين منشور حقوق بشر مى باشد به نمايش مى گذارد و حقوق پدر و مادر را در كنار توحيد كه بالاترين هدف اديان الهى است بيان كرده و مى فرمايد:و اذ اءخذنا ميثاق بنى اسرائيل لا تعبدون الا الله و بالو الدين احسانا(183) از بنى اسرائيل پيمان گرفتيم كه جز خدا را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى و احسان نمائيد.
و هم چنين يحياى پيامبر را به خاطر رعايت حقوق پدر و مادر ستوده و اعلام مى دارد كه :و برا بوالديه و لم يكن جبارا عصيااو نسبت به پدر و مادرش نيكوكار و خوشرفتار بود و هرگز نافرمان و متمرد نبود. و حضرت عيسى بن مريم عليه السلام با افتخار تمام مى گويد:و برا بوالدتى و لم يجعلنى جبارا شقيا(184) خداوند مرا نسبت به مادرم نيكو كار قرار داده و جبار و شقى نگردانيد. و در نهايت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيز چون از نعمت پدر و مادر محروم بود آرزو مى كرد كه اگر پدر و مادرش زنده بودند به آنان خدمت كرده و رضايت آنان را جلب مى كرد.(185)
قرآن در آيات متعددى به حقوق مهم والدين اشاره كرده و فرزندان متعهد را به رعايت آنان دعوت مى كند. از جمله در سوره نساء، نيكى به والدين را بعد از توحيد قرار داده و مى فرمايد:
و اعبدوا الله و لا تشركوا به شيئا و بالو الدين احسنا و بذى القربى و اليتامى و المساكين و الجار ذى القربى و الجار الجنب و الصاحب بالجنب و ابن السبيل و ما ملكت اءيمانكم ان الله يحب من كان مختالا فخورا(186) و خدا را بپرستيد! و هيچ چيز را همتاى او قرار ندهيد! و به پدر و مادر، نيكى كنيد؛ همچنين به خويشاوندان و يتيمان و مسكينان ، و همسايه نزديك ، و همسايه دور، و دوست و همنشين ، و واماندگان در سفر، و بردگانى كه مالك آنها هستيد؛ زيرا خداوند، كسى را كه متكبر و فخر فروش است ، (و از اداى حقوق ديگران سرباز مى زند) دوست نمى دارد.
خداوند متعال در سوره اسراء به حقوق ديگرى اشاره كرده و فرزندان را به مهر ورزى و دعاى به والدين دعوت مى كند:
و اخفض لهما جناح الذل من الرحمة و قل رب ارحمهما كما ربيانى صغيراو بالهاى تواضع خويش را از محبت و لطف ، در برابر آنان فرود آر! و بگو: پروردگار! همان گونه كه آنها مرا در كوچكى تربيت كردند، مشمول رحمتشان قرار ده ! در مورد حقوق والدين مطالب فراوانى در متون دينى ديده مى شود كه ما نخست به طور كلى به نقل چند حديث در اينن رابطه مى پردازيم ، آن گاه در فصل بعدى به شمارى از حقوق والدين اشاره خواهيم كرد.
حقوق والدين از منظر اهل بيت عليهم السلام 
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: نيكى به پدر و مادر از معرفت عميق شخص به پروردگارش سرچشمه مى گيرد، زيرا هيچ عبادتى در رساندن يك فرزند به رضايت پروردگار متعال ، سريع تر و نزديك تر از نيكى به پدر و مادر مسلمان به خاطر خدا نيست ، چون كه حقوق والدين از حق خدا ناشى مى شود به شرطى كه پدر و مادر در راه دين خدا و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله باشند. چون چنين پدر و مادرى هيچ گاه فرزندشان را از راه خير به سوى شر و از طاعت به سوى عصيان دعوت نمى كنند، پس در معاشرت با آنان مدارا و ملايمت كن ! اذيت و ناراحتى هاى آنان را تحمل نما، هم چنان كه آنان آزار و اذيت تو را در دوران كودكى به جان خريدند، و در خوراك و پوشاك همچنان خداوند متعال به تو وسعت داده تو هم آنان را در مضيقه قرار مده ، چهره ات را از آنان بر مى گردان ، صدايت را از صداى آنان بالاتر مبر، كه اين در حقيقت تعظيم خداست و با آنان نيكو سخن بگو و نرم و لطيف باش ، همانا كه خداوند پاداش نيكو كاران را ضايع نمى كند.(187)
دعاى امام چهارم عليه السلام براى پدر و مادر 
بارالها! پدر و مادر مرا به كرامت خود و درود از سويت اختصاصى ده ، اى مهربان ترين مهربانان . خداوندا! بر محمد و آلش درود فرست و دانستن آن چه درباره ايشان بر من لازم است به من الهام كن ، و آموختن همه واجبات را بى كم و كاست برايم فراهم نما، آن گاه مرا به آن چه در اين زمينه الهام كرده اى به كارگير، و توفيقم ده ! نسبت به آن چه به من بصيرت مى دهى اقدام كنم ، تا به كار بستن چيزى از آن چه به من تعليم داده اى از دستم نرود و اركان بدنم از خدمتى كه به من الهام فرموده اى احساس سنگينى نكند. خداوندا! چنان كن كه از هيبت پدر و مادرم بسان هيبت سلطان خود كامه بيمناك باشم ، و به هر دو چون مادرى مهربان نيكى نمايم ، و اطاعت از آنان و خوش رفتارى با آنان را در نظرم از لذت خواب در چشم خواب آلودم شيرين تر و براى سينه ام از شربت گوارا در ذائقه تشنه ام گواراتر گردان ، تا خواسته ايشان را بر خواسته خودم ترجيح دهم ، و خرسندى آنان را بر خرسندى خود مقدم دارم ، و خوبى ايشان را درباره خود هر چند اندك باشد زياد بينم ، و نيكويى خود را درباره آنان هر چند بسيار باشد كم شمارم .
خداوندا! صدايم را در محضر آنان ملايم كن ، و گفتارم را بر آنان خوشايند فرما، و خلق خويم را نسبت به آنان نرم كن ، و قلبم را بر آن ها مهربان ساز، و مرا نسبت به هر دو خوش رفتار و دلسوز قرار ده .
خداوندا! به آن ها به پاس تربيت من ، جزاى نيكو عنايت فرما و در مقابل آن كه مرا گرامى داشتند پاداش نيكو عطا فرما، و هر رنجى را كه در كودكى نسبت به من تحمل كرده اند، در حق ايشان محفوظ بدار.
خداوندا! اگر از جانب من آزارى به آنان رسيده ، يا از من ناخوشايندى ديده اند، يا حقى از آنان به وسيله من از بين رفته همه را موجب پاك شدن آنان از گناهانشان و مايه بلندى مقامشان و افزونى حسناتشان قرار ده ، اى كه بدى ها را با چندين برابر به خوبى تبديل مى كنى .
پروردگارا! اگر در گفتار من از اندازه بيرون رفته اند، يا در عملى نسبت به من زياده روى نموده اند، يا حقى را از من ضايع كرده اند يا از وظيفه پدر و مادرى درباره من كوتاهى نموده اند، من اين حق خود را به آنان بخشيدم ، و آن را مايه احسان بر آن ها قرار دادم ، و از تو مى خواهم ، كه وزر و وبال آن را، از دوش آنان بردارى ، زيرا كه من نسبت به خود، آنان را متهم نمى كنم ، و آنان را در مهربانى در حق خودم سهل انگار نمى دانم و از آن چه درباره ام انجام داده اند، ناراضى نيستم .
خداوندا! رعايت حق آنان بر من واجب تر، و احسانشان نسبت به من ديرين تر، و نعمت شان بر من بيشتر از آن است كه آنان را از روى عدل قصاص كنم ، يا نسبت به ايشان مانند آن چه نموده اند رفتار كنم ، اى خداى من ! اگر چنين كنم پس روزگار طولانى كه در تربيت من سپرى كرده اند، و رنج هاى زيادى كه در نگهدارى من تحمل نموده اند، و آن همه كه بر خود تنگ گرفتند، تا به زندگى من گشايش بخشند، چه مى شود؟
هيهات ! كه پدر و مادرم بتوانند حق خود را از من بستانند، و من نمى توانم حقوقى را كه از آن ها بر عهده دارم جبران نمايم ، و وظيفه خدمت آنان را انجام دهم پس بر محمد و آلش درود فرست ، و مرا يارى ده ! اى بهترين كسى كه از تو يارى مى جويند، و مرا توفيق ده ، اى هدايت كننده اى كه به او روى مى آوردند، در آن روز كه همه بدون آن كه بر آنان ستم شود، پاداش مى بينند، مرا در زمره آنان كه عاق پدر و مادرند، قرار مده .
خداوندا! بر محمد و آل او و نسل او درود فرست و پدر و مادرم را به بهترين چيزى كه پدران و مادران بندگان با ايمانت را به آن امتياز داده اى مخصوص گردان ، اى مهربان ترين مهربانان .
بارالها! ياد آنان را در تعقيبات نمازهايم و در اوقات شب و ساعات روزم ، از صفحه قلبم دور مدار.
معبودا! بر محمد و آلش درود فرست و مرا به بركت دعايى كه براى آنان دارم بيامرز و آنان را به خاطر خوبى هايى كه در حق من داشته اند، مشمول آمرزش حتمى خود قرار ده ، و به شفاعت و ميانجى گرى من از آنان به طور حتمى خوشنود شو، و آنان را با بزرگوارى و كرامت به سرمنزل مقصودشان در بهشت برين برسان .
خداوندا! اگر پدر و مادرم را پيش از من آمرزيدى پس ايشان را شفيع من قرار ده و اگر مرا قبل از آنان مورد آمرزش قرار دادى پس ‍ مرا شفيع ايشان بنما تا در پرتو مهربانى ات در سراى كرامت ، و جايگاه مغفرت و رحمتت گرد آئيم ، زيرا كه تو صاحب فضل بزرگ و نعمت ديرين هستى و تو مهربان ترين مهربانانى . (188)
فصل دوم : شمارى از حقوق والدين 
در اسلام هم چنان كه براى فرزندان حقوقى معين شده متقابلا براى والدين نيز حقوقى منظور شده است و در اين بخش به شمارى از حقوق والدين و موارد آن مى پردازيم به اميد اين كه با اين موارد آشنا شده و با رعايت اين حقوق جامعه خود را به سوى اعتلاى معنوى و فرهنگى سوق دهيم .
next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بخش اول : حقوق فرزندان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

 

next page

fehrest page

طليعه سخن 
رعايت حقوق متقابل والدين و فرزندان توسط هم ديگر، علاوه بر اين كه يك فرمان الهى و امرى تشريعى است ، به صورت يك قانون تكوينى در نهاد همه انسان ها وجود دارد. به عبارت ديگر روابط والدين و فرزندان كه يك رابطه آسمانى و تواءم با عشق و علاقه اصيل است از فطرت انسان سرچشمه مى گيرد و به تاريخ پيدايش انسان در روى اين كره خاكى بر مى گردد، بنابراين فطرت انسانى و دستور يزدانى هر دو انسان را به نيكى متقابل ميان اين دو ركن اساسى جامعه دعوت ء كند.
آنان ، پيوند مستحكم دو نسل را در پى دارد اگر به طور صحيح باشد در حقيقت كل جامعه سالم و صالح خواهد شد، اما اگر نسل گذشته به حقوق فرزندان و يا بالعكس نسل جديد، حقوق والدين را ناديده بگيرند، علاوه بر گسست دو نسل كه ضررهاى جبران ناپذيرى به دنبال خواهد داشت ثبات و افراد در آن سر در گم خواهند شد. در نتيجه فرهنگ و تمدن و ارزش هاى آن جامعه دچار فروپاشى خواهد شد براى همين ، در فرهنگ متعالى اسلام در مرتبه اول حقوق و وظايفى براى والدين در مقابل نسل جوان و در مرتبه دوم وظايف و مسئوليت هايى نيز براى فرزندان در قبال والدين منظور شده است .
در اين راستا اگر والدين با عمل به وظايف سنگين خود بتوانند فرزندان خود را در سايه عوامل تربيتى به سوى رشد و تربيت صحيح هدايت نمايند فرزندانشان به بالاترين درجه فضائل و كمالات انسانى خواهند رسيد.

رسد آدمى به جائى كه به جز خدا نبيند

بنگر كه تا چه حد است مكان آدميت (1)

پدر و مادر همين موجود ارزشمند را كه همچون امانتى دست آن هاست ، رها كنند و آنان از جاده مستقيم تربيت منحرف شود در واقع از ماهيت حقيقى خود دور شده و به يك موجود پست و بى ارزش تبديل خواهند گرديد.(2) حضرت امام مجتبى عليه السلام در مورد ضرورت توجه به حقوق معنوى كه بخشى از وظايف والدين است مى فرمايد:عجبت لمن يتفكر فى ماكوله كيف لا يتفكر فى معقوله ، فيجنب بطنه ما يؤ ذيه و يودع صدره ما يرديه (3) تعجب مى كنم از فردى كه در غذاى جسمانى نخود فكر مى كند (كه سالم و بهداشتى باشد) اما در غذاى روح و جان خويش نمى انديشد، در نتيجه شكم خود را از غذاهاى زيان آور حفظ مى كند ولى سينه اش را در مقابل آنچه كه آن را پست مى گرداند آزاد مى گذارد.
بخش اول : حقوق فرزندان 
مسئوليت والدين 
بيتى اسلام لازم است والدين كه مهم ترين نقش آفرينان در حوزه تربيت نسل جديد محسوب مى شوند و مسئوليت سنگين آن را به عهده گرفته اند با بهره گيرى از روشهاى صحيح و اطمينان بخش و با رعايت حقوقى كه دين مبين اسلام معين فرموده ، فرزندان خويش را در امر تربيت يارى نموده و براى پرورش خلاقيت هاى فرزندان و شكوفائى استعدادهاى خدادادى آنان به حقوق اساسى فرزندانشان توجه كنند.
يره و سخن پيشوايان معصوم عليهم السلام به وضوح مشاهده كرد. و آن را به عنوان بهترين و كامل ترين شيوه زندگى ارائه نمود؛ زيرا آن بزرگواران در خاندان نبوت پرورش يافته و از الگوهاى آسمانى و پيام هاى وحيانى الهام گرفته و در خاندانى پاك و مطهر زيسته اند براى همين در طول تاريخ بشريت به عنوان كامل ترين اسوه هاى زندگى سعادت مندانه شناخته مى شوند.
توجه والدين به حقوق فرزندان و رعايت آن مى تواند فرزندانى شايسته و با ايمان به جامعه تحويل دهد، و فرزندان صالح و شايسته نيز عادتا در رعايت حقوق پدر و مادرشان و ايفاى صحيح نقش فرزندى ، از هيچ كوششى فروگذارى نمى كنند.
م صلى الله عليه و آله با اشاره به حقوق متقابل فرزندان و والدين فرمود:يلزم الوالدين من العقوق لو لدهما ما يلزم الولد لهما من عقوقهما(4) هم چنان كه فرزندان به پدر و مادر خود عاق مى شوند. پدر و مادر نيز به فرزندان خود عاق مى شوند.
براى همين ما در بخش ‍ نخست حقوق فرزندان را مطرح مى كنيم و در بخش دوم به حقوق والدين كه بر عهده فرزندان است خواهيم پرداخت . با توجه به نكات مطروحه در بخش اول به عمده ترين حقوق فرزندان كه بر عهده والدين محول شده ، مى پردازيم :
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در ضمن گفتارى راهگشا برخى از حقوق فرزندان را كه بر عهده والدين مى باشد، بيان فرمود.
تكريم شخصيت مادر، انتخاب نام نيك ، توجه به نكات بهداشتى ، اهتمام به مسائل تفريحى و ورزش ، آموختن قرآن ، دور كردن از معرض گناه ، اهتمام در امر ازدواج از جمله اين موارد است .(5)
اين زمينه مى فرمايد: و اما حق فرزندت به تو اين است كه بدانى وجود او از توست و اعمال نيك و بد در اين دنيا وابسته به تو است ، تو در برابر خوب تربيت كردن و راهنمائى كردن او به سوى پروردگار و اطاعت وى مسئول هستى . پس عمل تو درباره او همانند عمل كسى بايد باشد كه مى داند در نيكى كردن به او پاداش و در كوتاهى نسبت به او كيفر مى بيند.(6)
1 انتخاب پدر صالح 
كن خانواده ، مظهر قدرت ، امنيت ، قانون و رحمت در خانه است . اگر او نقش خويش را به شايستگى انجام دهد و محيط خانه را به محلى امن و همراه با نظم و انضباط تبديل كند و با رعايت حقوق همسر و ابزار محبت نسبت به آنان شايستگى خود را نشان دهد؛ بديهى است كه در چنين محيطى رزندانى لايق و صالح تربيت خواهند شد. مردى به حضور امام حسن مجتبى عليه السلام آمده و در مورد انتخاب همسر آينده براى دختر خويش راهنمائى خواست ، آن حضرت فرمود:زوجها من رجل تقى ، فانه ان احبها اكرمها و ان ابغضها لم يظلمها(7) براى همسر آينده دخترت ، جوانى با ايمان و پارسا انتخاب كن ! كه اگر دوستدار او باشد مورد احترام و تكريم قرار مى دهد و اگر از او خوشدل نباشد، به او ستم نخواهد كرد.
ايسته بودن مسئوليتى سنگين است و وجود پدر به عنوان مدير خانواده نقش مؤ ثرى در ساختار شخصيتى فرزندان دارد. طبق فرموده امام باقر عليه السلام صلاحيت و شايستگى هاى پدر، از جمله خصلت هايى است كه در پرتو آن فرزندان از انحرافات و كج روى ها محفوظ مى مانند آن حضرت فرمود: يحفظ الاءطفال بصلاح آبائهم ؛(8)
اطفال در سايه صلاحيت و شايستگى پدرانشان (از انحرافات ) مصون مى مانند.
بنابراين لازم است دختران و زنان مسلمان براى فرزندان خود پدرى شايسته انتخاب نمايند و به هر خواستگارى جواب مثبت ندهند. و اين يكى از حقوق مهم فرزندان بر عهده مادران است .
م فرمود: الكفو اءن يكون عفيفا و عنده يسار؛(9) همتاى يك زن مسلمان در ازدواج مردى است كه پاكدامن باشد و توان پرداخت نفقه را داشته باشد. و در مقابل پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:من زوج كريمته من فاسق نزل عليه كل يوم اءلف لعنة (10) هر كس دختر زيز خود را به شخص فاسق و لاابالى تزويج كند، روزى هزار لعنت بر او نازل مى شود.
و در حديث ديگرى رهبر بزرگوار اسلام بدترين پدران را چنين معرفى مى كند:ان من شر رجالكم البهات البخيل الفاحش الآكل وحده المانع رفده الضارب اءهله و عبده الملجى عياله الى غيره العاق والديه (11) بدترين مردان شما كسى هست كه به بى گناهان تهمت مى زند، بخيل و بدزبان و بد اخلاق است ، سر سفره تنها مى نشيند مهمان نواز نيست خير و بركت او به كسى نمى رسد، نزديكان و زيردستان خود را مى آزارد، خانواده اش به ديگران محتاج مى شوند، پدر و مادرش را نافرمانى مى كند.

ان بايد براى پرورش فرزندان صالح پدرانى شايسته برگزينند، چرا كه فرزند پرورى يك هنر ارزشمند مى باشد و نوعى آزمايش انسانهاست . پيشواى ششم عليه السلام مى فرمايد: الولد فتنه ؛(12) فرزند مايه آزمايش است . البته بعد از يافتن همسر شايسته لازم است كه آنان را تكريم رزندان شما است ، و از سويى ديگر داماد يك خانواده به منزله فرزند آن مى شود. در فرهنگ اسلامى داماد يك خانواده ارزش و جايگاه خاصى دارد. امام صادق عليه السلام فرمود: على بن الحسين عليهماالسلام همواره به دامادهاى خود و دامادهاى پدرش احترام كرده و مقام آنان را گرامى مى داشت ، آن حضرت عبايش را پهن مى كرد و آنان را بر روى آن مى نشانيد، سپس با تجليل از آنان مى فرمود:مرحبا بمن كفى المعؤ ونة و ستر العورة درود به كسى كه زحمات و مخارج را پذيرفته و آبرو و حيثيت ما را حفظ كرده است .

2 توجه به نقش مادر 
رين عامل محيطى و وراثتى در رشد شخصيت فرزندان نقش بسزائى دارد، بايد فردى شايسته و صالح باشد. تاءثير مادر آن چنان مهم است كه طبق متون دينى ما بخشى از عوامل نيكبختى و تيره بختى افراد مربوط به دوران باردارى مادر است . اعمال و رفتار و حالات مادر در آن دوران حساس ‍ تاءثير دارد.(13) پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: از ازدواج با زن احمق و نادان بپرهيزيد، زيرا همنشينى با او منشاء اندوه و بلا بوده و فرزندش ضايع و تباه خواهد شد.(14) و همچنين آن بزرگوار در اين مورد به مسلمانان هشدار داده و فرمود: بپرهيزيد از زن زيبائى كه در خاندان بد و پست پرورش يافته باشد.(15)
امام حسين عليه السلام نيز در روز عاشورا براى معرفى خويش و آگاه كردن دلهاى بيدار، به مادر بزرگوارش فاطمه عليهما السلام و مادر بزرگ شايسته و فداكارش حضرت خديجه اشاره نموده و فرمود:
لله هل تعلمون اءن اءمى فاطمه بنت محمد؟ قالوا: اللهم نعم ... اءنشدكم الله هل تعلمون اءن جدتى خديجة بنت خويلد اول نساء هذه الامة اسلاما قالوا: اللهم نعم .
شما را به خدا! آيا مى دانيد كه مادر من فاطمه زهرا دختر محمد مصطفى صلى الله عليه و آله است ؟ گفتند: آرى .
شما را به خدا! آيا مى دانيد كه خديجه دختر خويلد نخستين زنى كه اسلام را پذيرفت مادر بزرگ من است ؟ (16)
آن حضرت در گفتار ديگرى به آثار تربيت در دامن مادران پاك و عفيف پرداخته و اثر عميق و ريشه دار آن را در زندگى افراد چنين شرح مى دهد:
ين اثنتين : بين السلة و الذلة . و هيهات منا الذلة . يابى الله لنا ذلك و رسوله و المؤ منون و حجور طابت و طهرت و اءنوف حمية و نفوس اءبية : من اءن نؤ ثر طاعة اللئام على مصارع الكرام (17) اينك عبيدالله ناپاك ، فرزند ناپاك ، مرا در پذيرش يكى از دو راه مجبور كرده است بين مرگ و ذلت . اما هيهات كه ما ذلت و خوارى را بپذيريم ، خداوند و رسولش و مؤ منين و دامن هاى پاك و غيرتمندان و عزتمندان بر ما نمى پسندد كه اطاعت فرومايگان و پست فطرتان را به مرگ با عزت و شرافتمندانه ترجيح دهيم .
ى (عجل الله تعالى فرجه الشريف ) نيز با افتخار تمام مادرش حضرت فاطمه زهرا عليهما السلام الگوى خود مى داند و مى فرمايد:فى ابنة رسول الله صلى الله عليه و آله لى اسوة حسنة (18) دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من الگوى نيكو و شايسته اى است . هم چنان نند در اعتلاى شخصيت فرزندان خود نقش مؤ ثرى داشته باشند مادران خطاكار نيز تاءثير منفى در فرزندان خود دارند. سخن حضرت مجتبى عليه السلام در مورد نقش فوق العاده مادر در ساختار هويت افراد، ما را در درك اين نكته ظريف تربيتى بيشتر يارى مى كند. آن حضرت هنگامى كه با معاويه مناظره مى كرد، در مورد يكى از علل انحراف معاويه از محور حق و انحطاط اخلاقى وى و گرايش به باطل ، به نقش مادرش هند اشاره كرده و فرمود:
معاويه ! چون مادر تو هند است و مادر بزرگت نثيله مى باشد (و در دامن چنين زنان فرومايه پرورش يافته اى ، اين گونه اعمال زشت از تو سر مى زند) و سعادت ما در اثر تربيت در دامن مادرانى پاك و پارسا همچون خديجه و فاطمه عليهما السلام مى باشد. (19)
شاعر با اشاره به اين واقعيت مى گويد:
شمشير نيك ز آهن بد چون كند كس

نا كس به تربيت نشود اى حكيم كس

باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست

در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

امام صادق عليه السلام فرمود: طوبى لمن كانت امه عفيفة ؛ (20) خوشا به حال كسى كه مادرى پاكيزه و پاك دامن داشته باشد.
در اين جا به نمونه هايى از نقش مادران شايسته در اعتلاى شخصيت فرزندان اشاره مى كنيم :
مادر يك وزير 
ب بن عباد (21) در دوران كودكى كه به مسجد مى رفت تا درس بخواند، مادرش هر روز يك دينار و يك درهم به او مى داد و مى گفت : آن را به نخستين فقيرى كه برخورد نمودى بده . اين شيوه مادرش تا دوران جوانى او هم چنان ادامه داشت . وقتى هم كه به مقام وزارت رسيد، هر شب دمتكار خود كه رخت خوابش را پهن مى كرد سفارش كرده بود كه يك دينار و يك درهم زير بسترش بگذارد تا هنگام صبح فراموش نكرده و به فقير بدهد. اين چنين بود كه اين مرد بزرگ بر اثر تربيت مادر در سخاوت و احسان و بخشندگى سر آمد عصر خود گرديد. در معجم الادبا آمده است كه : ران ، فقيهان ، زاهدان ، ادبا، و حتى اديب زادگانى كه در بغداد بودند كمك قابل توجهى مى كرد و براى هر يك از آنان ساليانه مبلغى مى فرستاد، نام برخى از اين افراد در كتب رجال و تاريخ ثبت است . هر كس در ماه رمضان بعد از عصر وارد خانه او مى شد، حتما بايد افطار مى كرد و بر مى گشت . هر شب از ماه رمضان در كنار سفره وى بالغ بر هزار نفر مهمان حاضر مى شدند. خيرات و احسان هايى كه او در ماه مبارك رمضان انجام مى داد، برابر تمام احسان هاى ساليانه او بود.(22)
اديسون و تربيت مادر 
ر دوران كودكى ، نه تنها استعدادى از خود نشان نمى داد، بلكه فوق العاده كودن هم به نظر مى رسيد، چون سرش بيش از حد بزرگ بود، اطرافيانش تصور مى كردند به اختلال مشاعر دچار است . سؤ الات عجيب و غريبى كه از اطرافيان خود مى كرد اين گمان را بيش از پيش در آن ها تقويت مى كرد. حتى در مدرسه (وى بيش از سه ماه به مدرسه نرفت ) از بس معلم خود را سؤ ال پيچ مى كرد به كودن ملقب گرديد، براى همين روزى اديسون از مدرسه گريان به خانه بازگشت و موضوع را به مادرش گفت .
ت و به سوى مدرسه روان شد و به معلم اديسون گفت : تو نمى دانى چه مى گويى ، پسرم عقلش از تو بيشتر است . درد و عيب كار هم همين جا است . من او را به خانه مى برم و تعليم و تربيتش را خودم بر عهده مى گيرم و آن گاه به تو نشان مى دهم كه چه استعدادى در او نهفته است . چنين بود پيشگويى عجيب آن مادر. از آن روز به بعد اين مادر فداكار همان طور كه قول داده بود تعليم و تربيت پسرش را بر عهده گرفت .
نواده اديسون در اين باره مى نويسد: هنگامى كه بعضى اوقات از جلوى در خانه اديسون مى گذشتم ، مى ديدم خانم اديسون با پسرش جلوى هشتى نشسته و به او درس مى دهد، آن هشتى اتاق درس بود و اديسون يگانه شاگرد او حالات و حركات اين پسر مانند مادرش بود. او خيلى مادرش را دوست داشت ، وقتى مادرش سخن مى گفت : او سراپا گوش مى شد؛ تو گوئى مادرش درياى دانش است ... اديسون بر اثر مساعى مادرش قبل از نه سالگى كتاب هاى سنگين نويسندگان مشهور جهان را مطالعه مى كرد.
وه بر اين ها به او جغرافيا، تاريخ ، حساب و اخلاق نيز آموخت . اديسون بيش از سه ماه به مدرسه نرفت و آنه چه در طفوليت آموخته بود، از مادرش داشت . مادر اديسون يك مربى به تمام معنا بود، زيرا توجهش نه تنها به تعليم و تربيت بود، بلكه مراقب بود، استعدادهاى طبيعى فرزند خود را يافته و آن ها را بپروراند.
اديسون بعدها كه به اوج عظمت رسيد گفت من از طفوليت دريافتم كه مادر چيز خوبى است ، هنگامى كه معلم مرا كودن خواند، او از من دفاع كرد. من جدا تصميم گرفتم ثابت كنم كه او درباره من خطا نينديشيده است و باز وى گفته است :
ب تعليم و تربيت مادرم را از دست نمى دهم . اگر او مرا تشويق نمى كرد، شايد مخترع نمى شدم . مادرم عقيده داشت اغلب كسانى كه پس از دوره بلوغ بد شده اند، اگر در كودكى نسبت به تعليم و تربيت آنان توجه بيشتى مبذول مى شد، عضو عاطل و باطل جامعه نمى شدند، تجاربى كه مادرم در دوره معلمى ، اندوخته بود بسيارى از اسرار طبيعت آدمى را به او مى آموخت . اگر توجه مادرم نبود، به احتمال قوى منحرف مى شدم . ولى ثبات قدم او، نيكى او، نيروهاى مؤ ثرى بودند كه مرا از انحراف و گمراهى باز داشتند.(24)
3 تكريم مادر 
رامى اسلام از مهمترين حقوق فرزندان تكريم و بزرگداشت مادر آنان است .(25) احترام به همسر از مواردى است كه در تربيت فرزندان تاءثير فراوان دارد. مادرى كه در خانه عزيز باشد و مورد تكريم شوهرش قرار گيرد او با روحى سرشار از عاطفه و آرامش و احساس شخصيت فرزندان را ود اما اگر در منزل مورد آزار و اذيت روحى و جسمى قرار گيرد و شخصيت او در خانه و پيش فرزندان ، مورد تحقير و اهانت باشد؛ بديهى است كه از روان سالمى برخوردار نخواهد بود و در نتيجه آرامش خود را از دست داده و اضطراب و نگرانى او به فرزندان سرايت خواهد كرد. در روز عاشورا هنگامى كه هلال بن نافع عازم جنگ شد همسر جوانش از رفتن او ناراحت شده و به شدت گريست ، امام حسين عليه السلام متوجه آن دو زوج جوان گرديده و به هلال فرمود:ان اهلك لا يطيب لها فراقك ، فلوراءيت ان تختار سرورها على البراز؛(26) هلال ! همسرت جدائى تو را نمى پسندد، تو آزادى و مى توانى خشنودى او را بر مبارزه با شمشيرها مقدم بدارى .
ديگرى امام حسين عليه السلام تكريم همسر را به دوستانش متذكر شده و در پاسخ اعتراض آنان كه به فرشها و پرده هاى نو در منزل آن حضرت اعتراض مى كردند، فرمود:انا نتزوج النساء فنعطيهن مهورهن فيشترين بها ماشئن ، ليس لنا فيه شى .(27) عادت ما در ازدواج اين است كه پس ‍ از ازدواج بلافاصله مهريه آنان را پرداخت مى كنيم و آنان از مهريه خود هر چه دوست داشته باشند مى خرند و اين لوازم منزل كه شما مى بينيد به ما مربوط نمى شود.
حتى امام حسين عليه السلام اشعارى دارد كه حكايت از بالاترين حد تكريم فرزند و همسر در سيره اهل بيت عليهم السلام دارد. حضرت سيد الشهداء در مورد همسرش رباب و دخترش سكينه مى فرمايد:
لعمرك اننى لا حب دارا

تكون بها سكينة و الرباب

احبهما و ابذل جل مالى

و ليس لعاتب عندى عتاب ؛(28)

به جان تو سوگند! من خانه اى را دوست دارم كه در آن سكينه و رباب در آن باشند من آنها را دوست دارم و عمده مال خود را براى آنان مى بخشم و كسى را شايسته نيست مرا سرزنش كند.

اما باقر عليه السلام مى فرمايد: هر كس با همسر و فرزندانش خوش رفتارى نمايد، عمرش زياد خواهد شد. (29)
تنها به همسران خود حرمت قائل نمى شوند و با انواع بهانه ها آن ها را مى آزارند بلكه گاهى بى جهت فرزندان را از مادرانشان جدا مى كنند كه علاوه بر رنجش مادر لطمات جبران ناپذيرى به روح و روان لطيف كودك در زندگى آينده اش به بار مى آيد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد چنين افرادى مى فرمايد:من فرق بين والدة و ولدها فرق الله بينه و بين اءحبائه فى الجنة (30) هر كس بين يك مادر و فرزندش جدائى بيندازد خداوند متعال در روز قيامت ، بين او و دوستانش جدائى خواهد انداخت .

4 زمينه سازى تربيت  
يكى از حقوق فرزندان فراهم نمودن زمينه تربيت صحيح در وجود فرزندان مى باشد و اگر زمينه هاى تربيت صحيح در فرزندان به وجود نيايد، اعمال روش هاى تربيتى در آنان نتيجه نخواهد داد. چنان كه سعدى با اشاره به اهميت اين نكات مى گويد:
پرتو نيكان نگيرد هر كه بنيادش بد است

تربيت نااهل را چون گردكان بر گنبد است

امر تربيت فرزندان وجود دارد كه والدين برتر به آن ها توجه كرده و در تربيت فرزندان وجود دارد كه سرنوشت ساز را مد نظر قرار مى دهند. توجه به اين نكته از اساسى ترين حقوق فرزند بر عهده پدر و مادر مى باشد. انتخاب پدر يا مادر صالح ، غذايى كه طفل خورانده مى شود، شرائط ت و رفتار مادر در دوران باردارى ، نامگذارى كودك ، چگونگى تاءمين نيازهاى جسمى و روحى ، توجه به شخصيت فرزند، عقيقه ، صدقه ، دعا و نفرين والدين ، نحوه گزينش دوستان ، شيوه تشويق و تنبيه و ده ها عامل ديگر از جمله مسائلى هستند كه در حالات ، ويژگى هاى شخصيتى ، خلق و خوى و خصلت هاى آينده كودك تاءثير دارد و انتخاب هاى وى را در مسير زندگى رقم مى زند.
به همين جهت در سيره اهل بيت عليهم السلام به اين حقوق فرزندان اهميت بيشترى داده شده است و رويات زيادى در اين زمينه در كتاب ها فقهى و جوامع حديثى آمده و برخى از آنان در همين كتاب نقل شده است .(31)
با اشاره به اهميت فراهم كردن زمينه هاى مناسب در تربيت فرزندان ، تاءثير صفات و حالات روحى والدين را در هنگام مباشرت ياد آور دشه و فرمود: اگر لحظه مباشرت و انعقاد نطفه ، دل آرام ، گردش خود در رگها به صورت طبيعى و بدن خالى از اضطراب باشد، فرزند به پدر و مادر خود شبيه خواهد بود.(32)
برخى از شاعران اين حقيقت را در اشعار خود گنجانيده و تاءثير عوامل مختلف را در امر تربيت ، با آوردن تمثيلاتى نمايانده اند.
داستان زير يكى از همين موارد را بيان مى كند:
پدرى با پسرش گفت به خشم

كه تو آدم نشوى جان پسر

گر كسان جامع خير و شرند

از سراپاى تو ريزد همه شر

حيف از آن عمر كه اى بى سر و پا

در پى تربيتت كردم سر

دل فرزند از اين حرف شكست

بى خبر روز دگر رفت سفر

رفت از پيش پدر تا كه كند

بهر خود فكر دگر، كار دگر

چند سالى بگذشت و پس از اين

زندگى گشت به كامش چو شكر

عاقبت شوكت والايى يافت

حاكم شهرد شد و صاحب زر

چند روزى بگذشت و پس از اين

امر فرمود به احضار پدر

پدرش آمد از راه دراز

نزد حاكم شد و بشناخت پسر

پسر از غايت خود خواهى و كبر

به سراپاى وى افكند نظر

گفت : اى پير!شناسى تو مرا؟

گفت : كى مى روى از ياد پدر

گفت : گفتى كه من آدم نشوم

حاليا، حشمت و جاهم بنگر

پير خنديد و سرش داد تكان

گفت : اين حرف و برون شد از در

من نگفتم كه تو حاكم نشوى

گفتم : آدم نشوى ، جان پسر(33)

5 گزينش نام زيبا 
نام هر شخصى معرف اعتقادات ، فرهنگ و مليت او و خانواده اش مى باشد از اين گذشته نام هر كس هميشه و تا آخر عمر به همراه اوست . صاحب نام زيبا و ستودنى در آينده به آن افتخار نموده و احساس شخصيت خواهد كرد و در مقابل صاحب نام نامناسب در آينده احساس شخصيت خواهد كرد و در مقابل صاحب نام نامناسب در آينده احساس حقارت كرده و رنج خواهد برد. سيره عملى ائمه اطهار عليهم السلام ، گواه روشنى بر اين نكته مهم تربيتى است .
به عنوان نمونه در اين جا به نام فرزندان امام حسن و امام حسين عليهما السلام اشاره مى كنيم :
نامهاى فرزندان امام حسن عليه السلام عبارتند از: حسن ، قاسم ، عمرو، عبدالله ، عبدالرحمن ، حسين ، طلحه ، ام الحسين ، فاطمه ، ام عبدالله ، ام سلمه ، رقيه .(34)
و نامهاى فرزندان امام حسين عليه السلام عبارتند از: على اكبر، على اوسط، على اصغر، جعفر، عبدالله ، محمد، سكينه ، فاطمه ، محسن ، رقيه .
نام زيبا موجب مى شود، ديگران صاحب نام را به خاطر نامش تحسين كرده و در مورد او فال نيكو بزنند. به اين وسيله شخصيت او تقويت مى شود و اين نكته براى صاحب نام فرح انگيز و نشاط بخش است . هنگامى كه جنازه خونين حر را در آخرين لحظات زندگى به محضر امام حسين عليه السلام آوردند، امام در حالى كه با دستان مبارك صورت او را نوازش مى داد و خونهاى چهره اش را پاك مى نمود، فرمود:بخ بخ لك يا حر، انت حر كما سميت فى الدنيا و الاخرة . و الله ما اخطاءت امك اذ سمتك حرا، فانت و الله حر فى الدنيا و سعيد فى الآخرة ؛(35) به به ! احسنت اى حر! تو آزاد مردى چنانكه در دنيا و آخرت آزاده خوانده مى شوى . سوگند به خدا! مادرت اشتباه نكرده در اين كه تو را حر ناميده به خدا قسم تو در دنيا آزادمرد و در آخرت از سعادتمندان خواهى بود.

نام انسان گاهى در تصميم گيريهاى سرنوشت ساز مؤ ثر است .
هنگامى كه فرزند ارشد امام مجتبى عليه السلام ، حسن مثنى يكى از دختران امام حسين عليه السلام را خواستگارى نمود امام انتخاب را به او واگذار كرد و زمانى كه حضرت سكوت حياآميز او را ديد، فرمود: با دخترم فاطمه كه هم نام مادرم و شبيه به اوست ازدواج كن .(36)
امام باقر عليه السلام در مورد انتخاب نام زيبا براى فرزندان چنين رهنمود مى دهد: دوست داشتنى ترين اسم ها آن است كه نشانگر بندگى خدا باشد و بهترين آن ها نام هاى پيامبران است .(37)
گاهى نام نيك زمينه رستگارى و سعادت انسان مى شود. داستان زير را مى توان به عنوان نمونه اى از اين حقيقت ذكر نمود:
خاطره اى از تاءثير نام نيك  
بريدة بن خصيب از اهالى مدينه بود. وى كه در ميان قوم خود از موقعيت والائى برخودار بود و به شجاعت و شهامت شهرت داشت ، در اولين برخورد. خود با رسول الله داستانى شنيدنى دارد و اين حادثه يكى ديگر از روش هاى تبليغى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را روشن مى سازد.
بريده هنگامى كه خبردار شد، مشركان قريش جايزه مهمى (صد شتر) براى دستگيرى حضرت محمد صلى الله عليه و آله تعيين كرده اند، بعد از اين كه اطلاع يافت آن حضرت از مكه به مدينه در حال هجرت است ، به همراه هفتاد سوار از قبيله بنى سهم براى دستگيرى پيامبر صلى الله عليه و آله و تحويل وى به قريشيان ، به راه افتاد، و در نزديكى هاى مدينه با آن حضرت روبرو گشت . آن بزرگوار عادت نداشت ، كه فال بد بزند بلكه گاهى تفاءل مى كرد و فال خوب و اميد دهنده مى زد. به همين جهت پرسيد: كيستى و نامت چيست ؟ گفت : بريده . پيامبر صلى الله عليه و آله به ابابكر كه همراهش بود فرمود: ابرد امرنا و صلح ؛ كار ما آسان گرديده و حال ما بهتر شد. دوباره حضرت از او پرسيد: از كدام قبيله اى ؟ او پاسخ داد: از قبيله اسلم . فرمود: سلمنا؛ سالم مانديم .
براى بار سوم پرسيد: از كدام قبيله اسلم هستى ؟ بريده جواب داد: از بنى سهم . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: خرج سهمك ؛ قرعه به نامت در آمد و موفق و پيروز هستى .
وقتى بريده اين سخنان زيبا و بيان جذاب رسول خدا صلى الله عليه و آله را مشاهد نمود، از عمق دل و جان ، شيفه رفتار و گفتار آن حضرت گرديد. آن گاه پرسيد تو كيستى ؟ پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: من محمد بن عبدالله فرستاده خداوند هستم . بريده و همراهانش در همان لحظه شهادتين را گفته و مسلمان شدند.(38)
او آن شب همراه پيامبر صلى الله عليه و آله بود و صبحگاهان عرض كرد: يا رسول الله ! بدون پرچم وارد مدينه نشو! در همان ساعت عمامه خود را از سر باز كرده و به نيزه اش بسته و در پيش روى پيامبر صلى الله عليه و آله حركت مى كرد. در وسط راه از پيامبر صلى الله عليه و آله خواهش كرد كه : يا رسول الله ! به من افتخار ميزبانى بده و در منزل من اقامت كن . پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: شتر من بدان جا كه ماءمور است ، خواهد رفت اما براى اين كه بريدة بن خصيب ناراحت نشود، به او مژده مهمى داد؛ مژده شهادت . فرمود: روزى مى رسد كه به همراه لشكر اسلام به مقام بلند شهادت نائل مى شوى .(39)
بريدة بن خصيب اسلمى در اثر فداكارى و عشق و ايثار به مرتبه اى رسيد كه از خواص ياران پيامبر و على عليه السلام گرديد. او جزو دوازده نفرى بود كه بر عليه خليفه اول شوريده و از مقام ولايت در سخت ترين لحظات تاريخى دفاع نمود.(40)
6 دعا براى نيك بختى كودك  
افزون بر رعايت حقوق مادى و معنوى فرزندان ، يكى ديگر از مهم ترين وظايف والدين ، دعا براى نيك بختى و سعادت فرزندان است . از آن جايى كه دعاى پدر و مادر درباره فرزند طبق فرمايش رسول گرامى اسلام از جمله دعاهايى است كه حتما به اجابت مى رسد؛(41) شايسته است والدين گرامى بر اين مهم توجه خاصى مبذول دارند، و در شرائط مساعد روحى و فرصت هاى بويژه به فرزندان خود دعا نمايند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ، در ضمن حديثى فرزندان را سفارش نمود كه دعاى خير پدر و مادر خود را جلب نمايند و فرمود: بر شما باد جلب دعاى پدر، زيرا آن از ابرهاى آسمان بالاتر مى رود و خداوند بر آن نظر افكنده و به ملائكه مى فرمايد: اى فرشتگان ! مانع بالا آمدن آن نباشيد، كه مى خواهيم آن را بر آورده سازم . (42)
دعاى امام سجاد عليه السلام براى فرزندان  
(1) پروردگارا! با نگهدارى فرزندانم و اصلاح (اخلاق و رفتار آنان ) در جهت خواست من ، و بهره منديم از وجود آنان بر من منت بگذار.
(2) خدايا، با بخشيدن طول عمر به آنان مرا يارى فرما، و مدت زندگانى آنان را بر من بيفزاى ، اطفال كوچكم را پرورش داده و ضعيفانشان را برايم نيرومند گردان ، دين و اخلاق و بدن آنان را برايم صحيح و سلامت بدار و در نفس و جسمشان و در تمام آن چه كه از امور آنان براى من مهم است عافيت و تندرستى ببخش و روزى هايشان را به دست من برايم افزون ساز (3) آنان را از نيكو كاران ، پارسايان ، تيزبينان ، شنواى سخن حق و اطاعت كنندگان از خودت قرار ده و براى اولياى خودت عاشقان خير خواه و از براى تمام دشمنانت آنان را ستيزه جو و كينه ورز گردان ، (آمين ) خدايا دعايم را بپذير.
الهى ! به وسيله ى آنان بازوانم را تقويت كرده و كارهاى نابسامان مرا سامان ده ، نسل مرا به آنان افزون ساز، و مجالس مرا به وجود آنان بياراى ، و ياد و نام مرا به آنان زنده نگه دار، و در نبودن من امورات مرا به وسيله ى ايشان كفايت كن ، در رفع نيازهايم به آنان مرا يارى ده ، آنان را برايم علاقه مند، مهربان متمايل به من و فرمانبر قرار ده و از گناه و بدى و مخالفت با من ، آنان را دور ساز. (5) مرا در تربيت و پرورش و نيكى كردن به آنان يارى ام كن و در كنار آنان فرزندان ذكورى نيز به من عطا فرما، و اين عمل را براى من نيك گردان و آنان را در رسيدن به خواسته هايى كه از درگاه تو مسئلت كرده ام مددكارم قرار ده .
(6) مرا به همراه فرزندانم از (مكر و حيله ) شيطان رانده شده از درگاهت پناه ده ، همانا كه تو ما را آفريده اى و امر و نهى كرده و به سوى (به دست آوردن ) ثواب در اطاعت از او امرت تشويق و از عقوبت نافرمانى تهديدمان نموده اى ، براى ما دشمنى قرار داده اى كه پيوسته در (انديشه ى ) مكر با ماست ، او را به وجود ما مسلط كرده اى ، در حالى كه ما راه داده اى ، اگر ما فراموشش كنيم او ما را از ياد نمى برد، ما را از عذاب تو ايمن ساخته و از غير تو مى ترساند.
(7) اگر ما عمل زشتى را اراده كنيم در انجام آن به ما جراءت مى دهد و اگر عمل نيكى را قصد كنيم ، ما را از انجام آن باز مى دارد، ما را در معرض شهوات قرار داده و در دلهايمان شبهه ايجاد مى كند. اگر به ما وعده دهد دروغ مى گويد، و اگر ما را به انجام خواسته مان خوش حال سازد خلاف آن مى كند و هرگاه مكر و حيله ى او را از ما بر نگرانى گمراهمان مى كند و اگر از شر او ما را مصون ندارى ما را به لغزش خواهد كشاند.
(8) بار الها! سلطه ى او را با قدرت (لايزال ) خود از ما برگردان ، تا او را به وسيله ى دعاهاى بسيارمان به درگاهت از ما دور نمايى ، تا اين كه از گزند طرح هاى شيطانى او در زمره حفظ شدگانت در آييم . (9) پروردگارا! همه ى خواسته هايم را برآور، و حاجت هايم را مرحمت نما، و از پذيرش دعاهايم خود دارى نكن ، در حالى كه قبولى آن ها را ضمانت كرده اى ، دعايم را در پشت حجاب مگذار كه تو خود به آن امر كرده اى ، و با عطاى آن چه كه در اصلاح امور دنيا و آخرت به آن نيازمندم بر من منت بگذار، آن چه را كه بر زبان آورده و يا فراموش كرده ام ، و آن چه را كه اظهار نموده و يا مخفى داشته ام ، علنى خواسته باشم يا پنهانى همه را برآور.
(10) در تمام اين خواسته ها تقاضا دارم كه مرا از مصلحان قرار دهى ، در رديف كسانى كه با نيايش به پيشگاهت رستگار شده اند، و با توكل به درگاهت از لطف تو محروم نشده اند. (11) همان انسان هاى وارسته اى كه به پناهندگى ات عادت كرده اند، در معامله با تو بهره ها برده اند در سايه ى عزتت ماءوا گرفته اند، در پرتو جود و كرمت به روزى حلال و گسترده دست يافته اند، با توسل به تو از پستى ذلت به اوج عزت رسيده اند، از ظلم و ستم به عدل تو پناه آورده اند، به وسيله ى رحمتت از بلا آسوده گشته اند، با غناى تو، از چنگال فقر و محروميت رهيده اند، با نگهدارى ات از گناهان و لغزش ها و خطاها مصونيت يافته اند، به خاطر اطاعت از فرامين تو، در پيمودن راه هاى نيك و خوب و درست موفق گشته اند، در سايه ى قدرت تو در بين آنان و گناهان آن چنان فاصله افتاده است كه تمام معصيت ها را فراموش كرده و در جوار خودت منزل گزيده اند.
(12) معبودا! با توفيق و مهربانى خودت همه ى اين صفات زيبا را به ما عنايت فرما، و ما را از عذاب دردناك جهنم پناه بده ، و به مردان و زنان مسلمان و تمام اهل ايمان هر آن چه را كه براى خودم و فرزندانم از تو مسئلت كردم در دنيا و آخرت به آنان نيز عطا فرما، همانا كه تو نزديك ، پذيرا، شنوا، دانا، بخشنده ، آمرزنده ، دلسوز و مهربان هستى . (13) و به ما در اين دنيا نيكى و در جهان آخرت هم نيكى مرحمت كرده و ما را از عذاب آتش جهنم نگه دار.(43)
از مطالعه شرح حال برخى بزرگان چنين بدست مى آيد كه رمز موفقيت آنان مرهون دعاى پدر و مادرشان بوده است .
علامه مجلسى و دعاى پدر 
عالم بزرگوار مرحوم ملا محمد تقى مجلسى ، پدر بزرگوار علامه محمد باقر مجلسى در خاطرات خود مى گويد: در يكى از شب ها پس از اين كه از نماز شب و تهجد سحرى فارغ شدم ، حال خوشى برايم ايجاد شد؛ از آن حالت فهميدم كه در اين هنگام هر حاجت و در خواستى از خداوند نمايم ، اجابت خواهد شد، فكر كردم چه در خواستى از امور دنيا و آخرت از درگاه خداوند متعال نمايم ؛ كه ناگاه صداى گريه فرزندم محمد باقر در گهواره اش بلند شد، و من بى درنگ به خداوند متعال عرضه داشتم : پروردگارا! به حق محمد و آل محمد عليهم السلام اين كودك را مروج دينت و ناشر احكام پيامبر بزرگت قرار ده و او را به توفيقاتى بى پايان موفق گردان .(44)
و اين چنين بود كه دعاى اين پدر عارف در سحرگاه آن شب مبارك به اجابت رسيد و فرزندش در عرصه علم و دانش و تقوى آن چنان توفيقاتى يافت كه امروزه بعد از چهار قرن ، او را به عنوان طلايه دار ترويج دين و سرآمد علماى شيعه مى شناسيم . علامه مجلسى بر اثر همين دعاى پدر موفق به پديد آوردن آثارى شد كه مخالف و موافق را به تحير وا داشته است و در مدت اين چهار قرن هيچ پژوهشگرى در حوزه دين و علوم اسلامى از تاءليفات اين عالم وارسته و سخت كوش بى نياز نيست .
بركت دعاى پدر 
آيت الله العظمى مرعشى نجفى (قدس سره )، بزرگ فرهنگ بان ميراث اهل بيت عليهم السلام ، در بيشتر علوم اسلامى صاحب نظر بود و تاءليفات ارزشمند ايشان كه نزديك به صد و پنجاه اثر در موضوعات مختلف است گواه روشنى بر اين حقيقت است . كرامات معنوى ، در يافت بيش از چهار صد اجازه اجتهادى و روايتى از علماى بزرگ اسلامى ، تدريس متجاوز از شصت و هفت سال در حوزه علميه قم و نجف ، تربيت هزاران شاگرد و تاءسيس صدها مدرسه علمى ، مسجد، حسينيه ، مراكز فرهنگى ، رفاهى و درمانى و ايجاد بزرگترين و مشهورترين كتابخانه در جهان اسلام و از جمله توفيقات اين فقيه فرزانه مى باشد. او اين همه توفيقات را از بركت محبت به پدر و دعاى والدين مى داند. او در خاطرات خود چنين مى گويد: زمانى كه در نجف بوديم ، يكى روز مادرم فرمودند: پدرت را صدا بزن ، تا براى صرف نهار تشريف بياورد. حقير به طبقه بالا رفتم و ديدم پدرم در حال مطالعه ، خوابش برده است . مانده بودم چه كنم : از طرفى مى خواستم امر مادرم را اطاعت كنم و از طرفى ديگر مى ترسيدم با بيدار كردن پدر باعث رنجش خاطر او گردم . خم شدم و لبهايم را كف پاى پدر گذاشتم و چندين بوسه برداشتم ، تا اين كه در اثر قلقلك پا، پدرم از خواب بيدار شد و ديد من هستم ، وقتى اين علاقه و ادب و كمال و احترام را از من ديد، فرمود: شهاب الدين تو هستى ؟
عرض كردم : بلى آقا. دو دستش را به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: پسرم خداوند عزتت را بالا ببرد، و تو را از خادمين اهل بيت عليهم السلام قرار دهد.

حضرت آيت الله العظمى مرعشى نجفى مى فرمود: من هر چه دارم ، از بركت آن دعاى پدرم است .(45)
لازم به ذكر است هم چنان كه دعاى خير والدين در سرنوشت انسان مؤ ثر است ، نفرين آنان تاءثير دارد. چنان كه ، پيامبر صلى الله عليه و آله از مردى كه از فرزندان ناخلف خود شكايت مى كرد، پرسيد: آيا بر آنان نفرين كرده اى گفت : بلى . پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: خودت موجبات بدبختى آنان را فراهم كرده اى .(46)
و در روايت ديگرى حضرت فرمود:اياكم و دعوة الوالد فانها اءحد من السيف (47) از نفرين پدر بپرهيزيد كه آن از شمشير تيزتر و برنده تر است .

امام سجاد عليه السلام در رساله حقوق خويش وظيفه والدين را چنين مشخص مى كند:و اما حق ولدك فاءن تعلم اءنه منك و مضاف اليك فى عاجل الدنيا بخيره و شره و اءنك مسئول عما و ليته من حسن الادب و الدلالة على ربه عزوجل و المعونة على طاعته فاعمل فى اءمره عمل من يعلم اءنه مثاب على الاحسان اليه معاقب على الاساءة اليه (48) حق فرزندت به تو آن است كه بدانى وجود او بخشى از وجود تو است ، و نيك و بدى هاى او در اين دنيا وابسته به تو است ، بايد بدانى كه تو در مقام سرپرستى او مسئول هستى كه وى را با ادب و تربيت صحيح پرورش دهى و او را به پروردگارش راهنمائى كنى و در اطاعت فرمانبردارى حضرت حق ، يارى اش دهى . پدرى باشى كه به وظيفه خود آشنا و به مسئوليت خود آگاه است ؛ پدرى كه مى داند اگر نسبت به فرزندش نيكى كند اجر و پاداش خواهد داشت ، و اگر درباره او بدى كند مستحق مجازات و كيفر خواهد بود.
7 تقويت عزت نفس  
بسيارى از مشكلات نسل جديد و جوانان ما از نداشتن روحيه اعتماد به نفس و خود باورى ريشه مى گيرد. ترس از ورود به اجتماعات و اظهار انديشه ها، عدم پذيرش مسئوليت ها، بسيارى از ناكامى ها و عدم موفقيتها، از جمله عوارض حقارت و نداشتن عزت نفس است . بنابراين تقويت شخصيت نوجوان موجب به وجود آمدن بسترهاى مناسب براى ايجاد خصلت هاى نيكو و صفات ستوده خواهد شد. براى همين يكى ديگر از وظايف والدين ، تقويت عزت نفس در نوجوانان است كه آن را مى توان با شيوه هاى مختلفى پرورش داد. تكريم شخصيت فرزندان و احترام به آنان يكى از مهم ترين راه هاى تقويت عزت نفس در آنان است .
پيامبر اسلام مى فرمايد: اكرمو اولادكم و احسنوا آدابهم ؛(49) فرزندان خود را احترام كنيد و با آداب و شيوه هاى نيك با آنان رفتار نمائيد. مهربانى و محبت به كودكان از عادات هميشگى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بود. و آن يگانه اسوه اخلاق و ادب بر اين شيوه خود پيوسته اصرار مى ورزيد.
آن حضرت بارها امام حسن و امام حسين عليهماالسلام را در دوران كودكى مورد محبت و احترام قرار داده و بدينوسيله روحيه اعتماد به نفس را در شخصيت آنان بالا مى برد. روزى پيامبر اكرم عليه السلام نشسته بود كه آن دو كودك وارد شدند، پيامبر به احترام آنان از جاى برخاسته و به انتظار ايستاد، لحظاتى طول كشيد آنان نرسيدند. رسول اكرم صلى الله عليه و آله به طرف كودكان پيش رفت و از آنان استقبال نمود، بغل باز كرد هر دو را بر دوش خود سوار نمود و به راه افتاد و به آنان فرمود:نعم المطى مطيكما و نعم الراكبان انتما(50) فرزندان عزيزم ! مركب شما چه خوب مركبى است و شما چه سواران خوبى هستيد.

از منظر على عليه السلام فرزند، همانند گل ظريف است و روحيه اى لطيف حساس دارد: ولدك ريحنتك ؛(51) معاشرت با وى بايد حساب شده و احترام آميز باشد.
ميرزاى شيرازى رحمة الله و احترام فرزند 
آقا بزرگ تهرانى مى گويد: من خود شاهد بودم كه ميرزاى شيرازى چگونه با فرزند نوجوان خود با كمال ادب رفتار مى كرد. يك بار كه در خدمت ايشان بودم پيش خدمت ميرزا آمد و براى فرزند آقا اجازه ورود گرفت و ميرزا اجازه داد. در اين هنگام فرزند خردسال ايشان داخل شد و پس از سلام همان جا ايستاد. ميرزا اجازه نشستن داد و فرزند در نهايت ادب روى دو زانو نشست و چشم خويش ‍ را به زمين دوخت . ميرزاى شيرازى به پرسش از حال و درس كودك خويش پرداخت و در طى گفت و گو، فرزندش را جز با كلمه آقا خطاب نمى كرد. پس از مدتى فرزند اجازه رفتن خواست . پدر اجازه داد و به احترام او كمى از جاى خود برخواست .(52)
كودكانى كه در دوران طفوليت از توجه و احترام بزرگترها، به ويژه والدين خود، برخوردار گردند، در زندگى آينده خويش افرادى عزتمند، موفق و داراى اعتماد به نفس خواهند بود؛ چرا كه تكريم شخصيت كودكان كه روحى لطيف و حساس دارند حس ‍ خودباورى و اعتماد به نفس را در وجود آنان تقويت كرده و زمينه رشد اخلاقى و ايجاد صفات نيك را در وجودشان فراهم مى آورد.
چنين فرزندانى در آينده ، شخصيتى مستقل و خود باور خواهند بود. امامان معصوم عليهم السلام در معاشرت با فرزندانشان به اين نكته توجه خاصى مبذول مى كردند. جعيد همدان يكى از ياران امام حسين عليه السلام مى گويد: روزى نزد حسين بن على - رفتم ، در حالى كه او دخترش سكينه را بر سينه چسبانده بود و نوازش مى كرد. وقتى كه وارد شدم امام به همسرش فرمود: اى خواهر قبيله -! دخترت را از من بگير! سپس با من به گفت و گو نشست .(53)
8 - فقر عاطفى 
امروزه روشن شده است كه عمده ترين فقر بشريت در جامعه ماشينى و صنعتى در جهان معاصر، فقر فرهنگى و عاطفى است و مهم ترين مشكل كودكان و نوجوانان امروزى در خانواده ها كمبود عشق و عاطفه و محبت است .
همان طورى كه انسان نياز به آب و غذا دارد نياز به محبت هم دارد بلكه نيازهاى عاطفى و معنوى او به مراتب بيشتر از نيازهاى جسمانى اوست . عمده ترين دليل ناسازگارى فرزندان در خانواده ها، عامل بسيارى از ناهنجارى ها مانند فرار از خانه و امثال آن ، ريشه در كمبود عاطفه و محبت دارد. فقر عاطفى موجب مى شود شخصيت انسان در نزد خود حقير و پست باشد و كرامت و عزت خود را از دست بدهد و چنين انسانى آبرو و عزت خود را بر باد رفته پنداشته و به هر كارى دست مى زند. امام هادى عليه السلام فرمود:من هانت عليه نفسه فلا تاءمن شره
(54) كسى كه شخصيت خود را خوار و ذليل پندارد، از شر او ايمن مباش .
فرزندانى كه از عقده حقارت و فقر عاطفى رنج مى برند و براى خود هيچ گونه ارزشى قائل نيستند، نمى توانند افرادى مورد اعتماد باشند و مسئوليتى را در جامعه عهده دار شوند. ساير افراد جامعه نيز از شر اين افراد در امان نخواهند بود. اما اگر والدين بتوانند با محبت ، احترام ، ارتباط صميمانه ، كرامت نفس را در نوجوانان تقويت كنند، آنان در آينده انسان هايى سالم و دوست داشتنى خواهند بود و وجود خود را با گناه و معصيت آلوده نخواهند كرد. امير مؤ منان على عليه السلام فرمود:من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية (55) آن كسى كه بزرگى و كرامت نفس خود را باور داشته باشد، آن را با گناه پست و ذليل نخواهد كرد.

سلام كردن به فرزندان و نوجوانان ، بوسه بر چهره فرزندان ، ابراز علاقه و اظهار محبت ، فقر عاطفى را جبران مى كند.
رسول بزرگوار اسلام صلى الله عليه و آله در ضمن گفتارى خردمندانه فرمود:اءحبوا الصبيان و ارحموهم و اذا وعدتموهم شيئا ففوا لهم فانهم لا يرون الا اءنكم ترزقونهم (56) كودكان را دوست بداريد و با آنان با راءفت و مهربانى رفتار كنيد، و اگر چيزى به آنان وعده داده ايد به وعده خود عمل نمائيد، زيرا كودكان چنين مى پندارند كه شما به آنان روزى مى دهيد.
حضرت امام مجتبى عليه السلام در جبران فقر عاطفى كودكان اهتمام خاصى داشت . روزى آن حضرت از محلى عبور مى كرد و در كوچه كودكان در حال بازى بودند. آنان ضمن بازى ، مشغول خوردن خرده نان هائى شدند و در آن حال از روى شوق و علاقه امام مجتبى عليه السلام را به جمع خود دعوت نمودند. آن بزرگوار دعوت آنان را پذيرفته و به همراهشان مشغول تناول نان گرديد. آن گاه تك تك كودكان را مورد تفقد و مهربانى خويش قرار داد. سپس همه آنان را به منزل خود آورده و بعد از پذيرائى كامل ، هدايائى نيز به آنان اعطا كرد. آن گاه خطاب به اطرافيان خويش فرمود:
در اين تعامل ، برترى از آن كودكان است زيرا آنان هر چه داشتند با ما قسمت كردند ولى ما بيشتر از آن چه به آنان داديم موجودى داريم .(57)
اين رويه در مورد رفتار امام حسين عليه السلام نيز هم قبل از واقعه كربلا و هم در قضيه عاشورا كه كودكان و نوجوانان نياز شديدى به جبران نيازهاى عاطفى و روانى داشتند مشاهده مى شود. به عنوان نمونه مى توان به آخرين لحظات زندگى امام حسين عليه السلام اشاره كرد كه : حضرت در حساس ترين لحظات جنگ به سوى خيمه فرزندش زين العابدين عليه السلام آمد، فرزندش را عيادت نمود آن گاه آن حضرت با مهربانى تمام فرزندش را مورد تفقد قرار داده و با او به گفتگوى صميمانه نشست .(58)
امام صادق عليه السلام محبت به فرزندان را موجب گسترش رحمت الهى در مورد پدر و مادر مى داند و مى فرمايد:ان الله ليرحم العبد لشدة حبه لولده (59) خداوند متعال بنده را به خاطر محبت بيشتر به فرزندش مورد رحمت قرار مى دهد.
امام كاظم عليه السلام به كليب صيداوى در مورد وفاى به وعده اى كه به كودكان داده مى شود تاءكيد نموده و فرمود: خداوند متعال در هيچ مورد به اندازه آزار به زنان و كودكان خشمگين نمى شود.(60)
امام صادق عليه السلام فرمود: نيكى به فرزندان همانند نيكى به والدين است .(61)
مردى حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله آمده اظهار داشت : من تا به حال به هيچ يك از فرزندانم اظهار علاقه نكرده و يك بار هم آن ها را نبوسيده ام . بعد از رفتن او، رسول خدا فرمود:هذا رجل عندى اءنه من اءهل النار(62) به نظر من اين مرد اهل آتش است .

مقام فرزندان دختر 
سكونى يكى از ياران امام صادق عليه السلام ، مى گويد: روزى به حضور امام صادق عليه السلام شرفياب شدم . در حالى كه غمگين و ناراحت بودم ، امام از من پرسيد: اى سكونى ! چرا اندوهگين و ناراحتى ؟ گفتم : صاحب دخترى شده ام . امام فرمود: اى سكونى ! سنگينى او بر زمين است و روزى او به عهده خدا است . زندگى او چيزى از عمر تو نخواهد كاست و رزق و روزى او غير از روزى تو خواهد بود. به خدا سوگند، با شنيدن سخنان آرام بخش امام صادق عليه السلام ، غصه از دلم زدوده شد. سپس امام از من پرسيد: اسمش را چه گذاشتى ؟ گفتم : فاطمه . فرمود: آه ! آه ! آه ! آن گاه دست مبارك خود را بر پيشانى نهاد...
و به من فرمود:اءما اذا سميتها فاطمة فلا تسبها و لا تلعنها و لا تضربها(63) اگر اسم او را فاطمه گذاشتى به او فحش ‍ نده و تندى نكن و او را نزن .

گل خندان پدر 
مهربان دختر من ، اى گل خندان پدر

اى كه شد ياد تو آرام دل و جان پدر

هفت ساله شدى و وقت كمال تو رسيد

گوهر معرفت اندوز كنون جان پدر

دارى اميد اگر گنج سعادت ببرى

سر بنه دختركم در خط و فرمان پدر

دختران را ادب و دانش و عفت بايد

تانگردند همى موجب حرمان پدر

بشنو پند من و عهد نما در همه عمر

كه فرامش نكنى هيچ تو فرمان پدر

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در ضمن شمارش وظايف والدين در مورد فرزندان چنين فرمود: فرزندان را مورد احترام قرار داده و آنان را احمق و نادان نخوانيد!(64)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آن چنان به كودكان مهر مى ورزيد كه حتى در حال نماز تحمل شنيدن گريه آنان را نداشت و آن حضرت در اين گونه موارد، به خاطر كودكان از طول دادن نماز خوددارى مى كرد. امام صادق عليه السلام فرمود: روزى آن حضرت دو ركعت آخر نماز ظهر را كوتاه خواند، بعد از نماز عده اى از علت آن پرسيدند؛ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اء و ما سمعتم صراخ الصبى ؛(65) آيا گريه كودك را نشنيديد؟
next page

fehrest page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
ارزش جوانى
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

 

next page

fehrest page

مقدمه 
به نام خدا
كتابى كه اكنون به عنوان گفتار فلسفى درباره جوان از نظر عقل و احساسات تقديم خوانندگان عزيز مى شود شامل قسمتى از سخنرانيهاى خطيب نامى معاصر و دانشمند معظم جناب آقاى محمد تقى فلسفى واعظ مشهور مى باشد كه در دو مجلد تنظيم شده است . بخش اول آن ، كه كتاب حاضر است ، مشتمل بر پانزده فصل مى باشد.
كسانى كه به بيانات شيوا و رساى معظم له آشنائى دارند مى دانند كه اين گوينده توانا مطالب علمى و مشكل را با بيانى ساده و نافذ و قابل فهم عموم ايراد نموده و هر كس به فراخور ذوق خود از هر طبقه و مرتبه اى كه باشد از آن استفاده مى كند.
آموزش ، پرورش و تربيت جوان ، كه موضوع بحث اين كتاب است از مسائل مهم و مورد توجه روانشناسان و مربيان تعليم و تربيت مى باشد و درباره آن كتابهاى بيشمارى نوشته اند. اسلام نيز به اين امر توجه كامل داشته و در قرآن كريم و احاديث ، پيرامون معاد مطالب بسيارى به مسلمين گفته شده است .
در گفتارهاى اين كتاب ، معظم له ، درباره مسايل مربوط به تمايلات ، احساسات و عقل جوانان بحث مى نمايد و با استفاده از نظريه هاى آنان و انتقاد از بعضى از مكاتب ، حقايق نهفته را آشكار و برترى اسلام را از لحاظ علمى روشن مى نمايد.
در اين گفتارها از آيات و احاديث مربوطه با اسلوب تازه اى ضمن بحثهاى متنوع استفاده شده و نيز مقالات علمى و نظريه هاى دانشمندان غرب به مناسبت عينا نقل گرديده است .
دفتر نشر فرهنگ اسلامى ، پس از كسب موافقت معظم له ، به منظور آشنايى بيشتر عموم مردم با مبانى اسلام ، با تاءييدات خداوند متعال تصميم به چاپ مجموعه آثار ايشان گرفت تا پس از چاپ ، با بهاى مناسب در اختيار علاقه مندان قرار گيرد.
پاييز 1377
دفتر نشر فرهنگ اسلامى
ارزش جوانى 
قال الله العظيم فى كتابه : ... الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير(1)
مجموع فراز و نشيب دوران زندگى بشر در سه مرحله خلاصه مى شود. كودكى ، جوانى ، پيرى .
مراحل زندگى  
جوانى منزل قوت و نيرومندى ايام زندگى است كه از دو طرف محفوف به ضعف و ناتوانى است . از طرفى ضعف ايام كودكى و از طرف ديگر ناتوانى دوران پيرى .
بشر در پيمودن راه زندگى و طى كردن پستى ها و بلندى هاى آن ، مانند كوه نورى است كه يك روز دامنه فراز را مى پيمايد تا خود را به مرتفع ترين قله كوه برساند، و روز ديگر از دامنه نشيب عبور مى كند تا به آخرين نقطه نزولى برسد.
موقع پيمودن دامنه فراز، هر روزى كه بر وى مى گذرد، چشم اندازش ‍ وسيع تر مى گردد، و نقاط تماشايى را بيشتر مى بيند. وقتى كه به قله كوه قدم مى گذارد، به همه جا مسلط مى شود، و عالى ترين مناظر را مشاهده مى كند.
برعكس ، موقع پيمودن راه نشيب ، هر روزى كه بر او مى گذرد، چشم اندازش محدودتر مى شود و نقاط تماشايى ، يكى پس از ديگرى ، پنهان مى گردند تا به كلى همه مناظر زيبا از نظرش غايب شوند.
ايام جوانى  
ايام جوانى ، رسيدن به مرتفع ترين و عالى ترين منازل زندگى است . در ديدگاه جوانان ، مناظر زيبا و چشم اندازهاى مطبوع و دل پسند بسيار است . روح جوانان لبريز از آمال و آرزو و سرشار از عشق و اميد است .
كودك ناتوان ، قبل از دوران جوانى ، پيوسته به سوى قدرت و نيرومندى پيش مى رود و هر سالى كه بر وى مى گذرد، قوى تر مى شود تا به سر منزل كمال جوانى و به اوج قوت و توانايى برسد.
برعكس ، آدمى پس از دوران جوانى به سوى فرسودگى و ناتوانى مى رود و هر سال از سال قبل ضعيف تر مى شود. آن قدر اين راه نشيب را مى پيمايد، تا به منزل پيرى و نهايت درجه ناتوانى برسد.
(و من نعمره ننكسه فى الخلق .(2) )
اطوار مختلف كودكى و جوانى و پيرى ، در برنامه زندگى طبيعى انسان ، قانون قطعى تكوين و سنت اجتناب ناپذير الهى در نظام آفرينش است . قرآن شريف اين سه مرحله را در ضمن يك آيه بيان فرموده و آن را مستند به اراده خداوند توانا كرده است .
(الله الذى خلقكم من ضعف ثم جعل من من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا و شيبة يخلق ما يشاء و هو العليم القدير.)
اين خداوند بزرگ است كه شما را از نطفه ضعيف آفريده ، و در شرايط ضعف و ناتوانى دوران كودكى پرورش داده است . پس از دوران ضعف به شما قوت و نيروى جوانى بخشيده و سپس براى شما روزگار ضعف و پيرى مقدر فرموده است . خداوند آن چه را كه اراده فرمايد خلق مى كند و مشيتش ‍ بر اساس علم و قدرت استوار است .
فروع زندگى  
ايام جوانى دوران درخشندگى و فروع زندگى است . دوران سرور و شادمانى است . دوران قوت و قدرت است . دوران نشاط و اميد است . دوران كار و كوشش است . دوران شور و هيجان است .
يكى از بزرگ ترين سرمايه هاى هر مملكت ، نيروى انسانى آن مملكت است و مهم ترين نيروى انسانى هر كشور را در نسل جوان آن كشور مى توان يافت . قدرت و نيروى جوانى است كه مى تواند بر مشكلات زندگى فائق آيد و راه هاى سخت و ناهموار را به آسانى بپيمايد.
نيروى جوانى  
مزارع سرسبز و خرم با سعى و كوشش نسل جوان آباد است . چرخ ‌هاى عظيم صنايع سنگين با نيروى جوانان در حركت است . ذخاير طبيعى كه در اعمال معادن نهفته است ، با همت نسل جوان استخراج مى شود، كاخ ‌هاى مجلل و آسمان خراش هاى بزرگ جهان را اراده خستگى ناپذير جوانان به پا داشته است . عمران و آبادى ها مديون كار و كوشش نسل جوان است . پايه هاى اقتصاد كشورها بر نيروى فعاله جوانان استوار است . دفاع از مرزها و حفظ استقلال و امنيت مملكت ها بر عهده نسل جوان است . خلاصه ، در همه كشورها، آثار پر ارج فعاليت جوانان در تمام مظاهر زندگى مشهود است و نيروى خستگى ناپذير نسل جوان ، مايه اميدوارى تمام ملت هاست .
آغاز زندگى اجتماعى  
با فرارسيدن ايام جوانى ، زندگى كودكى و طفيلى گرى سپرى مى شود. آدمى به محيط مسؤ وليت شخصى قدم مى گذارد و به انجام وظايف عمومى مكلف مى شود. بلوغ و جوانى ، كه آغاز زندگى اجتماعى بشر است ، در تمام خانواده ها و بين كليه ملل و اقوام مورد توجه مخصوص بوده و آن را يك تحول مهم و انقلاب پر ارج در حيات آدميان تلقى مى كردند. در ادوار گذشته ، بعضى از اقوام ، فرارسيدن ايام بلوغ را با انجام مراسم و تشريفات خاصى اعلام مى نمودند.
(شروع به زندگانى اجتماعى چيزى است كه در همه ادوار، موضوعى جدى تشخيص داده شده و غالبا با تشريفاتى تواءم بوده است . در نزد اقوام بدوى ، براى شروع دوره تكليفم ، جشن هاى مذهبى برقرار مى گشت و اين علامت آن بود كه جوان ، گذشته از اين كه مى تواند توليد مثل كند و در ازدياد نوع بكوشد، از زندگى خانوادگى قدم فراتر نهاده ، وارد زندگى فعال براى همكارى با قبيله خود شده است .
رسوم وحشيانه  
اعمال عجيب و رسوم وحشيانه اى كه لوى بروهل درباره آن ها تحقيقات كرده و به فرانسويان شناسانده است ، براى به عمل مى آمدند كه جوان را به معتقدات و سنين ايل و طايفه وى اين آشنا سازند. با اين كارها، جوان را براى زحمات جنگى آماده مى ساختند. وى مى بايست بدون آن كه از خود تاءثر نشان دهد، كندن يك دندان يا خال كوبى بدن را تحمل نمايد. دختر جوان نيز مجبور بود وظايف اجتماعى جنسى خود را انجام دهد. مثلا مى بايست روزها در سكوت و انزوا، و يا در حمام هاى خاص تنظيف ، روزه بگيرد تا وظايف آتيه وى ، از لحاظ مادرى و زندگى زناشويى به وى خاطر نشان گردد.
(در تمدن هاى عهد عتيق نيز تشريفاتى وجود داشت . در آتن اين تشريفات در حدود هيجده سالگى به عمل مى آمد و در رم هنگامى انجام مى گرفت كه جوان جامه كودكى را از تن درآورده و به لباس و جبه اشخاص بزرگ ملبس مى گشت . در دوران ملوك الطوايفى ، نجيب زادگان كه به خدمت شاهزادگان گماشته مى شدند، از چهارده سالگى موظف بودند سپر برداشته و همراه آقاى خود به جنگ بروند.)(3)
اهميت نسل جوان  
گر چه تمام ملل و اقوام بشر، در گذشته ، كم و بيش به موضوع جوانى و ارزش جوانان توجه داشتند و تحولات عظيمى را كه به سبب بلوغ در فرزندان جامعه بروز مى كرد، با توجه و دقت مى نگريستند و نيروى جوانى را يكى از سرمايه هاى بزرگ بشرى مى دانستند. ولى پيشرفت هاى علوم زيست شناسى و روان شناسى و جرم شناسى و همچنين تحولات سريعى كه در قرن اخير به علت پديد آمدن زندگى ماشينى و صنعتى و بسط علوم طبيعى در حيات اجتماعى بشر روى داد، بر اهميت نسل جوان بيش از پيش افزود و دانشمندان را به بررسى و مطالعات گوناگونى در اين باره وادار نمود.
در دنياى امروز، جوانان مورد توجه مخصوص قرار گرفته اند و در كليه شئون سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، صنعتى و اخلاقى سهم بزرگى را به دست آورده اند و درباره هر يك از آنها، نقش مهمى را عهده دار شده اند.
(نهضت هايى كه از اوايل قرن بيستم به وسيله جوانان به عمل آمد و موجب تشكيل اردوهاى جوانان در آلمان و پيش آهنگى در انگلستان گرديد، توجه عمومى را به سوى زندگانى اجتماعى جوانان جلب كرد و وسايل تعليم و تربيت را به وضع جديدى مورد توجه عامه قرار داد. پيش ‍ قدمان اين نهضت ها، پيش از آن كه مناظر اساسى افكار جوانان را بشناسند، حدس هايى درباره آنان زدند. اين حدس هاى مقرون به حقيقت ، براى پيشرفت اكتشافات مربوط به عوالم بلوغ ، بسيار مؤ ثر واقع شد.)
بعد از جنگ بين المللى 18 1914 ممالكى مانند آلمان ، ايتاليا و روسيه شوروى ، كه اوضاع داخلى آنها به كلى زير و رو گرديد، نسل هاى جوان براى پيشرفت و برقرارى رژيم هاى جديد، كوشش بسيار كردند و پيشروان اين رژيم ها، براى اين منظور، از عالى ترين كيفيات اخلاقى جوانان استفاده نمودند.)(4)
(اگر موضوع جوانان يك مسئله دائمى و مربوط به تمام ادوار است ، در اوضاع و احوال خطرناك فعلى دنيا، مسئله مهم و عمده روز است . مدت هاى مديد، همه از كيفيات دوران بلوغ جاهل بودند. بالعكس ، امروز، همان طور كه اكتشاف يك قاره جديد توجه عده زيادى را به طرف آن جلب مى كند، مسئله بلوغ نيز توجه عده روزافزونى را جلب كرده است .
سياسيون به جوانان اتكا مى كنند، رمان نويسان شخصيت هاى خود را از بين آنان انتخاب مى نمايند، روزنامه نويسان از ايشان ستايش مى كنند و حتى تملق مى گويند و خلاصه در اطراف آنها محيط اسرارآميزى به وجود آورده اند.)(5)
اسلام و نسل جوانان  
آيين مقدس اسلام ، در چهارده قرن قبل ، ضمن برنامه هاى جامع و سعادت بخش خود، توجه مخصوصى به نسل جوان معطوف داشته و جوانان را از نظر مادى و معنوى ، روانى و تربيتى ، اخلاقى و اجتماعى ، دنيوى و اخروى و خلاصه از كليه جهات ، تحت مراقبت كامل قرار داده است .
اولياى گرامى اسلام ، جوانى را يكى از نعمت هاى پر ارج الهى و از سرمايه هاى بزرگ سعادت در زندگى بشر شناخته اند و اين موضوع را با عبارات مختلفى به مسلمين خاطرنشان نموده اند:
(قال على عليه السلام : شيئان لايعرف فضلهما الا من فقدهما: الشباب والعافية .(6) )
على عليه السلام فرموده : دو چيز است كه قدر و قيمتشان را نمى شناسد، مگر كسى كه آن دو را از دست داده باشد. يكى جوانى و ديگرى تندرستى و عافيت است .
نعمت مجهول  
در اين حديث ، على عليه السلام ، نعمت جوانى را در رديف بزرگ ترين نعمت هاى الهى ، يعنى صحت و سلامت ، آورده است و به اندازه اى آن را مجهول القدر دانسته ، كه مى فرمايد تنها در موقع فقدان جوانى مى توان به ارزش آن پى برد.

به پيرى خاك بازيگاه طفلان مى كنم بر سر
كه شايد بشنوم زان خاك بوى نوجوانى را
(قال رسول الله عليه و آله : ان العبد لاتزول قدماه يوم القيمة حتى يساءل عن عمره فيما افناه و عن شبابه فيما ابلاه .(7) )
رسول اكرم (ص ) فرموده : در قيامت هيچ بنده اى قدم از قدم برنمى دارد تا به اين پرسشها پاسخ دهد.
اول آن كه عمرش را در چه كار فانى نموده است .
دوم جوانى اش را چگونه و در چه راه تمام كرده است .
از اين حديث ، به خوبى استفاده مى شود كه اسلام تا چه پايه به جوانى و ارزش آن توجه مخصوص دارد. اين سرمايه در پيشگاه الهى به اندازه اى مهم است كه روز حساب از صاحبش سؤ ال مى شود كه چگونه آن را صرف كرده است . گرچه دوران جوانى ، خود قسمتى از مجموع عمر آدمى است ، ولى اين قسمت از عمر آن قدر ارزنده و ممتاز است كه درباره آن پرسش ‍ مخصوص مى شود.
(قال ابو عبدالله عليه السلام : كان فيما وعظ به لقمان ابنه يا بنى واعلم انك ستساءل غدا وقفت بين يدى الله عزوجل عن اربع شبابك فيما ابليته و عمرك فيما افنيته و مالك مما اكتسبته و فيما انفقته .(8) )
چهار اندرز  
امام صادق عليه السلام فرموده : از مواعظ لقمان حكيم به فرزند خود اين بود كه فرزند من ، بدان فردا، كه در پيشگاه الهى براى حساب حاضر مى شوى ، درباره چهار چيز از تو مى پرسند: جوانى ات را در چه راه تمام كردى ؟ عمرت را در چه كافر فانى نمودى ؟ ثروتت را چگونه به دست آوردى ؟ و آن را چه راه صرف كردى ؟
جوان و دنياى كنونى  
در دنياى كنونى ، موضوع جوانان و ارزش و اهميت آنان ، زبانزد تمام ملل و اقوام بشرى شده و همه جا صحبت از نسل جوان است . محققين دانشمند درباره اين امر مهم از جهات مختلف علمى بحث ها كرده اند. نويسندگان و گويندگان توانا درباره آن كتاب ها نوشته و سخنرانى ها نموده اند، و خلاصه ، اين مطلب بزرگ و قابل ملاحظه ، توجه عموم جهانيان را به خود معطوف نموده و پيوسته دامنه آن توسعه مى يابد.
در اين ميان ، كسانى دچار تندروى و افراط شده و جوانان را از اندازه واقعى كه شايسته آنهاست بالاتر برده اند و بعضى دچار كندروى و تفريط شده و جوانان را، به علت خامى و نداشتن تجربه هاى علمى و عملى ، از حد واقعى خويش تنزل داده اند و كسانى ، با توجه به جهات كمال و نقض ‍ جوانان ، راه اعتدال را پيموده اند.
موريس دبس مى گويد:
(قبل از جنگ 45 1939، من از اين عقيده پشتيبانى كرده بودم كه جوانى يكى از ارزش هاى ذى قيمت بشرى است و ما بايد درس هاى سودبخش و مفيدى از اين مكتب بگيريم . حوادث بعدى ايمان مرا براى اين موضوع ثابت تر نمودند. اما بايد توجه داشت كه جوانى ، تنها ارزش ممكن نيست . امروزه برخى در راه تمجيد شور و حرارت جوانان تازه كار، به راه اغراق مى روند و به نظر ايشان ، شور و حرارت جوانان ، غايت كمال را مى رساند و كمال مطلوب آن است كه ما بتوانيم حداكثر استفاده را از اين نيرو به دست آوريم .
زشت و زيباى جوانى  
اين فكر، يك انحراف طبيعى و خطرناك است . طبيعى است از اين لحاظ كه هر كس در احوال جوانان مطالعه كند، تصديق مى نمايد كه به خصوص ، دوران شور و هيجان جوانى ، بهترين ادوار زندگى است و صفات اين سنين ، به خصوص نمونه صلاح و كمال مى باشد. خطرناك است از اين لحاظ كه نبايد مشاهده كيفيات عالى اين دوران ، ما را از نقايص آن غافل نمايد. زيرا ميل و علاقه ايشان به سوى امور مطلق ، خود امر مطلقى نيست . گذشته از آن ، اگر بخواهيم افراط كرده و اعمال جوانان را معجزه بناميم ، ديرى نخواهد پاييد كه روح خودبينى و پرادعايى و غرور احمقانه و وقاحت در ايشان پيدا مى شود. قدرت عمل و خود عمل را به يكديگر مخلوط ننماييم .
فراموش نكنيم كه جوانى ، خود يكى از ارزش هاى زندگى است و بايد مانند همه ارزش ها، رعايت سلسله مراتب را كرده و از ارزش هاى عالى تر اطاعت و تبعيت نمايد. شجاعت ، تقوا محسوب نمى شود، مگر در مقام دفاع از يك ارزش عالى تر، و آن دفاع از خطرى است كه زندگانى را تهديد مى كند. در غير اين صورت ، شجاعت تغيير شكل داده ، به شدت تبديل مى گردد. بنابراين ، بلوغ از نظر خود، جز بلوغ زيست شناسى و بلوغ روان شناسى ارزش ديگرى ندارد و اين جز يك حلقه كوچك از زنجير زندگى نيست . ارزش هنگامى پيدا مى شود كه از اين مقام تجاوز نماييم .
درست است كه جوانى به زودى مى گذرد و چشم هايى كه به مشاهده زيبايى حريص بوده اند، از ملاحظه اين كه گل ها پژمرده مى شوند اندوهناك مى گردند. علت آن است كه آنان از علت غايى وجود گل ، يعنى ميوه غافل بوده اند.
فراموش كردن يا انكار كردن ارزش بلوغ ، موجب زوال مى باشد. تاءسف خوردن بر اين دوره ، ضعف محسوب مى شود. پرستيدن آن اشتباه است . آن چه بايد كرد آن است كه از بهترين كيفيات آن ، مانند يك نيروى محرك ، يك مثال زنده ، يك برنامه عملى ، استفاده نماييم .)(9)
شناختن ارزش واقعى  
شناختن ارزش واقعى جوانى و توجه به زشت و زيباى آن ، شرط اساسى سعادت جوانان و راه بهره بردارى صحيح از نيروى فعاله آنان است . مربيان جامعه بايد در كمال واقع بينى ، از يك طرف متوجه كمال جوانى باشند و از نيروى انسانى جوانان با طرز شايسته اى به نفع ملت و مملكت استفاده كنند، و از طرف ديگر، بايد متوجه نقايص طبيعى دوران شباب باشند و با راهنمايى هاى صحيح و طرح برنامه هاى عالمانه و عاقلانه ، جوانان را براى نيل و مدارج عالى تر مجهز نمايند و با تعديل تمايلات عاطفى آنان ، از سركشى و طغيانشان باز دارند.
در كشورهاى پيشرفته ، موضوع احترام و شايستگى نسل جوان و استفاده از نيروى عظيم آنان مورد كمال توجه قرار گرفته است . براى آن كه چرخ ‌هاى اجتماع با سرعت بيشترى بگردد و كشور در شئون مختلف با وضع بهترى پيشروى كند، قسمتى از كارهاى حساس و مهم مملكت را به عهده جوانان لايق مى گذارند و از نيروى عظيم آنان به نفع كشور و ملت استفاده مى كنند.
براى آن كه در تشخيص حد واقعى جوانان به راه خطا نرويم و با قضاوت نابه جاى خويش دچار افراط و تفريط نگرديم ، براى آن كه با واقع بينى درباره ارزش حقيقى جوانان قضاوت نماييم و از راه حقيقت منحرف نشويم ، براى آن كه از طرفى جوانان درباره خود و از طرف ديگر مردم درباره جوانان گمراه نشوند، لازم است تعاليم الهى را در اين موضوع مهم ، معيار نفى و اثبات خود قرار دهيم و از راهنمايى هاى واقعى رهبران عالى قدر اسلام استفاده نماييم .
موضوع استفاده از نيروى جوانان لايق در كارهاى مهم مملكت ، كه امروز توجه كشورهاى پيشرفته را به خود جلب نموده است ، مورد قبول و امضاى تعاليم عاليه الهى است .
استفاده از نيروى جوانى  
پيشواى عالى قدر اسلام ، در چهارده قرن قبل ، به اين نكته مهم اجتماعى عنايت مخصوص داشت و در كشور كوچك و نوبنياد خود، از نسل جوان براى كارهاى حساس مملكت استفاده مى كرد.
حمايت پيغمبر از جوانان  
رسول اكرم (ص ) در موارد متعددى پاره اى از مشاغل مهم مملكت را به جوانان شايسته و لايق محول كرد و در كمال صراحت ، قولا و عملا، از آنان حمايت فرمود، ولى انجام چنين عملى در محيط سراسر جهل و تعصب آن روز به سادگى انجام نمى شد، زيرا سالخوردگان حاضر نبودند زير بار نسل جوان بروند و مطيع او امر آنان باشند. به همين جهت ، موقعى كه رسول اكرم (ص ) جوانى را انتخاب مى فرمود و او را عهده دار مقام بزرگى مى كرد، پيران سالخورده رنجيده خاطر مى شدند و صريحا از آن حضرت گله مى كردند. پيغمبر اكرم (ص ) براى تثبيت روش خود پافشارى مى فرمود و در مقابل افكار ناروا و تعصب هاى جاهلانه آنان مقاومت مى كرد و سرانجام ، با سخنان حكيمانه و تذكرات مؤ كد خويش ، آنها را قانع مى نمود، يا لااقل به سكوتشان وادار مى كرد.
به علاوه ، در منبر و محضر، جوانان شايسته را مورد پشتيبانى و حمايت صريح خود قرار مى داد و بدين وسيله آنان را در مقامات عالى ادارى مستقر مى كرد. براى مزيد اطلاع ، به سه مورد از عمل پيغمبر اكرم (ص ) اشاره مى شود.
اول . يكى از اصحاب جوان پيغمبر اكرم ، در ايام قبل از هجرت ، مصعب بن عمير است . او بسيار زيبا و عفيف ، بلند همت و جوانمرد بود. پدر و مادرش ‍ به وى علاقه بسيار داشتند. مصعب در مكه معظمه مورد تكريم و احترام عموم مردم بود. بهترين جامه ها راه مى پوشيد و در بهترين شرايط، در كمال رفاه و آسايش زندگى مى كرد. او شيفته سخنان آسمانى پيغمبر اكرم و مجذوب گفتار روحانى و نافذ آن حضرت شد و بر اثر شرفيابى مكرر و شنيدن آيات قرآن شريف ، آيين اسلام را صميمانه پذيرفت و به شرف مسلمانى نايل آمد.
در محيط مسموم و خطرناك آن روز و بين بت پرستان خودسر و جنايت كار مكه ، پيروى از رسول اكرم و پذيرفتن آيين اسلام ، بزرگ ترين جرم شناخته مى شد. كسانى كه به پيغمبر ايمان مى آوردند و تعاليم عاليه اسلام را در كمال صفا و صميميت مى پذيرفتند، جرئت اظهار نداشتند و حتى المقدور ايمان خود را از دگران ، حتى از كسان و بستگان خويش پنهان نگاه مى داشتند. به همين جهت ، مصعب ، مسلمانى خود را به كسى نگفت و فرايض دينى خويش را تا آن جا كه ممكن بود، در خفا انجام مى داد.
روزى عثمان بن طلحه او را در حال نماز ديد و دانست كه قبول اسلام كرده . اين خبر را به مادر مصعب داد. طولى نكشيد كه اين خبر به گوش ديگران رسيد و همه جا صحبت از مسلمانى مصعب به ميان آمد. مادر و بستگانش ، از اين عمل سخت خشمگين شدند. او را در منزل زندانى كردند تا مگر بر اثر اين مجازات ، تغيير عقيده دهد و مسلمانى را ترك گويد و از پيغمبر اكرم دست بشويد. ولى اين مجازات در وى كمترين اثرى نگذاشت و نتوانست او را از راهى كه برگزيده است ، منحرف نمايد. زيرا مصعب جوان ، مسلمانى را بر اساس عقل و استدلال پذيرفته و در كمال توجه و بيدار دلى به اين آيين مقدس گرويده است . چطور ممكن است با چند روز زندان ، تغيير عقيده دهد و از سعادتى كه نصيبش شده است دست بردارد؟
او همچنان در مسلمانى ثابت قدم ماند و تا پايان زندگى در كمال صداقت از پيشواى عالى قدر اسلام پيروى نمود.
(و شهد مصعت بدرا مع رسول الله (ص ) و شهد احدا و معه لوآء رسول الله (ص ) و قتل باحد شهيدا.(10) )
او در جنگ بدر در ركاب پيغمبر اكرم بود و در جنگ احد نيز حضور داشت و پرچم مخصوص پيغمبر در دست او بود و در همان جنگ به درجه شهادت نايل شد. پيغمبر اكرم مدتى مردم را در خفا به اسلام دعوت نمود. پس از آن كه عده قابل ملاحظه اى از زن و مرد به آن حضرت گرويدند، به امر الهى ، دعوت خود را آشكار كرد. از آن موقع ، علنا در مجامع عمومى مكه تلاوت قرآن مى نمود و برنامه هاى اسلام را با مردم به ميان مى گذارد.
مسافرينى كه در طول ايام سال براى عبادت و زيارت ، از اطراف به مكه مى آمدند، اغلب در مجالس عمومى آن حضرت شركت مى كردند و به سخنان حكيمانه اش گوش فرا مى دادند. پس از مراجعت ، آن چه را كه از پيغمبر اسلام و روش مسلمين ديده و شنيده بودند، براى ساير مردم بيان مى كردند. رفته رفته ، گفتار پيغمبر اكرم در سراسر جزيرة العرب ، به خصوص ‍ در شهر مدينه پخش شد و كم و بيش ، مردم ، از اساس اسلام و برنامه هاى آن آيين مقدس آگاه شدند. در نتيجه ، دين اسلام در گوشه و كنار طرفدارانى پيدا كرد و كسانى قبل از درك محضر پيغمبر اكرم ، به تعاليم آن حضرت متمايل شدند.
روزى دو نفر از محترمين مدينه ، از قبيله خزرج ، به نام اسعد بن زراره و ذكوان بن عبد قيس به مكه آمدند و در شرايط بسيار مشكل و ناراحت كننده اى به محضر رسول اكرم شرفياب شدند. آنان پس از استماع بيانات كوتاه و نافذ آن حضرت ، صريحا اسلام آوردند و اعتقاد قلبى خود را اعلام كردند.
(ثم قالا يا رسول الله ابعث معنا رجلا يعلمنا القرآن و يدعو الناس الى امرك . )
سپس از حضرت درخواست نمودند كسى را به نمايندگى خود با آنها به مدينه بفرستد كه قرآن را به مردم بياموزد و آنان را به آيين اسلام دعوت نمايد.
در آن روزگار، مدينه يكى از مهم ترين شهرهاى جزيرة العرب بود و دو قبيله بزرگ و معروف ، به نام اوس و خزرج در آن زندگى مى كردند كه بدبختانه نسبت به يكديگر كينه و دشمنى داشتند و ساليان دراز با هم در جنگ و ستيز بودند.
اكنون براى پيغمبر اكرم و عموم مسلمين كه در شرايط سخت و ناگوارى زندگى مى كنند، فرصت مهمى پيش آمده است . زيرا دو مرد نامى و دو شخصيت بارز مدينه درخواست دارند كه پيغمبر اكرم نماينده اى به مدينه بفرستد كه علنا مردم آن شهر را به آيين اسلام دعوت نمايد.
پيشواى اسلام و پيروان آن حضرت مى دانند كه اگر از اين فرصت گران بها به خوبى استفاده شود، اگر نماينده پيغمبر اكرم بتواند با روش صحيح و عالمانه ، دين اسلام را به مردم مدينه معرفى نمايد، به طورى كه آنان اسلام را بپذيرند و به تعاليم قرآن شريف ايمان بياورند، موفقيت بسيار عظيم و درخشانى نصيب مسلمين خواهد شد. زيرا در مقابل محيط محدود و پرخفقان مكه و در برابر فشارهاى جانكاه و طاقت فرساى مشركين ، مهم ترين پايگاه را براى تبليغ و مبارزه به دست خواهند آورد و در كمال آزادى و صراحت ، با همكارى مردم مدينه ، به نشر معارف اسلام و برهم ريختن اساس شرك و ستمكارى موفق خواهند شد.
اولين بار است كه شهر بزرگ و پر اختلاف مدينه ، از نبى اكرم درخواست نماينده كرده است . اولين بار است كه پيشواى اسلام تصميم گرفته است به خارج از مكه نماينده رسمى بفرستد. بدون ترديد، كسى كه براى آن نمايندگى معين مى گردد و براى انجام چنين ماءموريت خطيرى برگزيده مى شود، بايد از هر جهت شايسته و لايق باشد تا بتواند از طرفى به اختلافات خونى اوس و خزرج خاتمه دهد و محيط مهر و محبتى به وجود آورد، و از طرف ديگر، مرام مقدس اسلام را طورى نشر و تبليغ نمايد كه در دلهاى مردم اثر كند و صميمانه به آن مؤ من و معتقد شوند.
پيشواى اسلام ، از ميان همه مسلمانان سالخورده جوان و از بين تمام اصحاب و ياران ، مصعب بن عمير جوان را به نمايندگى خود برگزيد و او را براى انجام آن ماءموريت مهم به مدينه فرستاد.
(فقال رسول الله (ص ) لمصعب بن عمير و كان فتى حدثا... و امره رسول الله بالخروج مع الاسعد و كان تعلم من القرآن كثيرا.(11) )
پيغمبر اكرم به مصعب بن عمير، كه آن روز جوان نورسى بود، امر فرمود به معيت اسعد به سوى مدينه حركت كند. او بيشتر قرآن مجيد را فراگرفته بود.
مصعب با حرارت و نيروى ايمان ، با شور و هيجان جوانى ، وارد مدينه شد و در كمال خلوص و جديت برنامه كار خود را آغاز كرد. گفتار آتشينش در سخنرانى ، آهنگ گرمش در تلاوت قرآن ، اخلاق پسنديده اش در معاشرت با مردم ، تدبير عاقلانه اش در حل مشكلات و اختلافات ، افكار مردم را زير و رو كرد و آنان را به شدت تحت تاءثير رفتار و گفتار عميق خود قرار داد.
طولى نكشيد كه زن و مرد، پير و جوان ، رؤ ساى عشاير و افراد عادى مدينه به وى متوجه شدند. قرآن كريم را فراگرفتند. دين اسلام را پذيرفتند. كينه هاى ديرينه را از صفحه دل زدودند. با هم برادر شدند و در كمال صاف و در صفوف جماعت شركت كردند.
مصعب بن عمير جوان ، در سفر مدينه ، ماءموريت خود را به بهترين وجهى انجام داد و افتخارات درخشانى نصيبش گرديد.
(انه اول من جمع الجمعة بالمدينة واسلم على يده اسيدبن خضير و سعدبن معاذ و كفى بذلك فخرا واثرا فى الاسلام .(12) )
مصعب بن عمير اول كسى است كه در مدينه اقامه جمعه و جماعت كرد و به دست او اسيد بن خضير و سعدبن معاذ قبول اسلام كردند و اين پيروزى هاى درخشان در اسلام براى افتخار و بزرگى او كافى است .
رسول اكرم مى دانست در شهر مدينه مردان سالخورده و شخصيت هاى وزين و مسن بسيارند و براى آنان پذيرفتن او امر يك جوان بسى دشوار است . پيشواى اسلام مى توانست از بين اصحاب خود، مرد سالخورده اى را به نمايندگى خويش برگزيند و به مدينه بفرستد، يا آن كه چند نفر را با هم ، به اسم يك هيئت نمايندگى انتخاب و آن ماءموريت را به آنان محول فرمايد، ولى از اين كه پيغمبر اكرم تنها مصعب بن عمير جوان را براى اين ماءموريت برگزيد و او را به نمايندگى به شهر مدينه ، كه آن روز براى آن حضرت به منزله يك كشور بيگانه بود فرستاد، مى توان نتيجه گرفت كه رسول اكرم خواهد عملا به پيروان خود بفهماند كه در مكتب اسلام ، شرط اساسى عهده دار شدن مشاغل بزرگ مملكت ، صلاحيت و شايستگى است ، نه تعداد سنين زندگى . اگر در نسل جوان مملكت افراد لايقى باشند، لازم است از وجودشان استفاده كرد و كارهاى مهم كشور را به آنان محول نمود.
جوانان لايق  
دوم . شهر مقدس مكه ، مركز جزيرة العرب و مورد توجه و احترام عموم قبايل و عشار بود. رسول اكرم ، كه خود در مكه متولد شده و همان جا به افتخار نبوت نايل آمده بود، به آن شهر علاقه بسيار داشت ، ولى سختگيرى و فشار مشركين آن چنان زندگى را بر آن حضرت و يارانش غيرقابل تحمل كرده بود كه ناگزير شد مكه را ترك گويد و از سرزمين محبوب خويش دل برگيرد و به مدينه مهاجرت نمايد.
فعاليت مؤ ثر و تبليغات نافذ مصعب بن عمير، قبلا زمينه را براى ورود پيغمبر اكرم (ص ) مهيا كرده بود و مردم مدينه با آغوش باز آماده پذيرايى پيشواى اسلام و پيروان آن حضرت بودند.
رسول اكرم به مدينه آمد و مسلمين مكه نيز تدريجا وارد آن شهر شدند. رفته رفته اسلام در مدينه قوت گرفت و مسلمين مكه و مدينه ، كه آن روز به نام مهاجر و انصار خوانده مى شدند، متشكل گرديدند و در كمال خلوص و صميميت ، به رهبرى پيشواى خود، فعاليت هاى اساسى و همگانى خويش ‍ را براى بسط اسلام و پيشرفت مسلمين آغاز نمودند.
بزرگ ترين آرزويى كه آن روز مسلمين در دل داشتند اين بود كه مكه را فتح كنند و كعبه مقدس را از يد مشركين خارج ، و از لوث وجود بت هاى گوناگون تطهير نمايند، زيرا مى دانستند با فتح مكه ، يعنى مركز جزيرة العرب ، راه پيشرفت اسلام از هر جهت هموار خواهد شد، و تعاليم آسمانى رسول اكرم همه جا با سرعت پيشرفت خواهد كرد.
فتح مكه  
به خواست خداوند، اين آرزوى بزرگ جامه عمل پوشيد و پيشواى عالى قدر اسلام ، با سربازان سلحشور و با ايمان خود، مشركين را غافلگير كردند و بدون احتياج به زد و خوردهاى خونين ، به مكه قدم گذاردند. بت ها را شكستند و آن لكه هاى ننگ را نابود كردند. حرم خدا از پليدى شرك پاك شد، و بانگ الله اكبر، از بام كعبه مقدس ، به تمام شهر طنين انداخت .
پس از فتح مكه طولى نكشيد كه جنگ حنين پيش آمد. ناچار بايد رسول اكرم و سربازانش از مكه خارج شوند و به جبهه جنگ بروند. لازم بود براى تنظيم امور ادارى آن شهر، كه به تازگى از يد مشركين خارج شده ، فرماندار لايق و مدبرى تعيين شود كه در كمال شايستگى به كارهاى مردم رسيدگى كند و به علاوه ، از بى نظمى هايى كه ممكن است دشمنان به وجود آورند، جلوگيرى نمايند.
پيشواى اسلام ، از بين تمام مسلمين ، جوان بيست و يكساله اى را به نام عتاب بن اسيد، براى اشغال آن مقام بزرگ برگزيد و به نام وى فرمان صادر كرد.
(و ولى صلى الله عليه و آله عتاب بن اسيد و عمره احدى و عشرون سنة امر مكة ، و امره (ص ) ان يصلى بالناس و هو اول امير صلى بمكة بعد الفتح جماعة .(13) )
رسول اكرم عتاب بن اسيد را والى مكه قرار داد، و در آن روز سنش بيست و يكسال بود. پيغمبر امر فرمود كه با مردم نماز بگذارد و عتاب بن اسيد اول اميرى بود كه پس از فتح ، در مكه اقامه نماز جماعت كرد.
فرماندار جوان  
(و قال له صلى الله عليه و آله يا عتاب تدرى على من استعملتك ؟ استعملتك عى اهل الله عزوجل ، ولو اعلم لهم خيرا منك استعملته عليهم و كان عمره لما استعمله رسول الله (ص ) نيفا و عشرين سنة .(14) )
پيغمبر اكرم به عتاب بن اسيد، فرماندار برگزيده خود فرمود: آيا مى دانى تو را به چه مقامى گمارده و بر چه قومى فرمانروا كرده ام ؟ تو را حاكم و امير اهل حرم خدا و ساكنين مكه معظمه نموده ام . اگر بين مسلمين كسى را از تو شايسته تر مى شناختم ، حتما اين مقام را به وى محول مى كردم . عتاب بن اسيد روزى كه از طرف پيشواى بزرگ اسلام به مقام فرماندارى مكه برگزيده شد، سنش در حدود بيست و يكسال بود.
انتساب آن جوان به چنين مقام بزرگى ، باعث رنجش خاطر و آزردگى شديد رجال عرب و بزرگان مكه شد. زبان به شكايت و اعتراض گشودند، و گفتند رسول اكرم دوست دارد كه ما همواره حقير و پست باشيم ، به همين جهت جوان نورسى را بر مشايخ عرب و بزرگان حرم ، امير و فرمانروا كرده است .
سخنان گله آميز مردم به سمع مبارك آن حضرت رسيد، نامه مفصلى خطاب به مردم مكه نوشت و در كمال صراحت ، مراتب شايستگى و لياقت عتاب بن اسيد را خاطر نشان فرمود و تاءكيد كرد كه تمام مردم مؤ ظف اند از او امر وى اطاعت نمايند و دستورهاى او را به كار بندند. در پايان نامه ، با جمله كوتاهى ، اعتراض نابه جاى مردم را جواب داد:
(و لايحتج منكم فى مخالفته بصغر سنه فليس الاكبر هو الافضل ، بل الاءفضل هوالاكبر.(15) )
ميزان فضيلت  
هيچ يك از شما جوانى عتاب را اساس اعتراض قرار ندهد، زيرا ملاك فضيلت انسان ، كبر سن و بزرگى نيست . بلكه برعكس ، ميزان بزرگى انسان ، فضيلت و كمال معنوى است .
رسول اكرم همواره از عتاب بن اسد حمايت مى فرمود، و آن جوان تا آخر عمر پيغمبر اكرم (ص ) فرماندار مكه بود و در كمال لياقت و شايستگى انجام وظيفه كرد و در طول دوران ماءموريت خويش ، به خدمت درخشانى در تمام شئون مختلف نايل گرديد.
ايستادگى و اصرار پيغمبر اكرم در تثبيت مقام عتاب بن اسيد و بى اعتنايى به رنجش خاطر سالخوردگان و جواب گويى به اعتراض آنان ، معرف برنامه مكتب اسلام در پشتيبانى از جوانان لايق است . رسول اكرم با رفتار جدى خويش ، و با حمايت صريحى كه از عتاب بن اسيد فرمود، عموم پيروان خود را به اين نكته متوجه كرد كه بايد با نادانى ها و تعصب هاى جاهلانه ، قولا و عملا مبارزه كرد. بايد در مواقع مقتضى قسمتى از كارهاى مهم مملكت را به جوانان شايسته محول نمود و از نيروى ثمربخش نسل جوان به نفع كشور و ملت استفاده كرد.
سوم . پيغمبر اكرم در روزهاى آخر زندگى خود، مسلمين را براى جنگ با كشور نيرومند رم بسيج كرد. تمام افسران ارشد و امراى ارتش ، كليه بزرگان مهاجرين و انصار، همه شيوخ عرب و رجال با شخصيت ، در اين لشگر عظيم بودند.
روزى كه پيغمبر براى ديدن سپاه به خارج شهر مدينه آمد، ملاحظه فرمود كه تمام بزرگان مسلمين مهياى سفرند.
(فلم يبق من وجوه المهاجرين والانصار الا انتدب فى تلك الغزاة فيهم ابوبكر و عمر و سعد بن ابى وقاص و سعد بن زيد و ابو عبيدة و قتادة النعمان .(16) )
فرماندهى سپاه  
بدون ترديد فرماندهى چنين سپاه عظيمى فوق العاده مهم و شايان ملاحظه است و حتما بايد لايق ترين افسران ، از طرف پيشواى اسلام ، براى آن مقام خطير برگزيده شود. رسول اكرم اسامة بن زيد را طلبيد و پرچم فرماندهى را با دست خود براى او بست و امارت لشگر را به وى محول فرمود.
(واستعمله النبى (ص ) و هو ابن ثمانى عشر سنة .(17) )
روزى كه پيغمبر اكرم اسامة بن زيد را به فرماندهى سپاه مسلمين برگزيد، سنش هجده سال بود. و اين موضوع ، از نظر تاريخ نظامى در جهان ، اگر نگوييم بى نظير است ، قطعا بايد گفت كم نظير است .
با اين كه دنياى متمدن امروز به شدت از نسل جوان حمايت مى كند، با آن كه ممالك پيشرفته كوشش دارند بسيارى از كارهاى مهم مملكت را به جوانان محول نمايند، ولى تصور نمى رود زمامداران هيچ يك از كشورهاى اروپايى و آمريكايى حاضر باشند كه جوان هجده ساله اى را به سرفرماندهى بزرگ ترين سپاه مملكت ، كه براى جنگ با كشور بيگانه و نيرومندى مجهز شده است ، بگمارند.
اطاعت از فرمانده جوان  
پيشواى عالى قدر اسلام ، در 14 قرن قبل ، به منظور حمايت از جوانان لايق ، به اين عمل مهم نظامى دست زد، و فرماندهى بزرگ ترين سپاه اسلام را كه براى جنگ با امپراطورى رم بسيج شده بود، به عهده افسر جوان هجده ساله اى به نام اسامة بن زيد واگذار كرد.
افسران ارشدى كه در سخت ترين مواقع و دشوارترين نبردها، پرچم اسلام را روى دژهاى محكم دشمنان به اهتزاز در آورده بودند، سربازان پردل و نيرومندى كه بدون ترس و هراس در طول چندين سال امتحان شجاعت و دلاورى داده بودند، بزرگان عرب و شخصيت هاى مهم اسلامى كه در مشكل ترين شرايط، مراتب شايستگى و لياقت خود را آشكار كرده بودند، اكنون همه آنها به امر رسول اكرم مؤ ظف اند در اين لشكركشى شركت كنند و در تمام مراحل از او امر فرمانده جوان خود اطاعت نمايند. بدون ترديد تحمل چنين وضعى براى آنان بسى دشوار و مشكل بود.
اين انتصاب غير منتظر، بسيارى از افسران ارشد را دچار بهت و تحير كرد، و عمل پيشواى عالى قدر خود را با تعجب تواءم با نگرانى تلقى كردند و با نگاه هاى حيرت زده ، يكديگر را مى نگريستند. بعضى از آنها خيلى زود خاطره پنهانى خود را آشكار كردند و آن چه در دل داشتند به زبان آوردند:
(فتكلم قوم و قالوا يستعمل هذا الغلام على المهاجرين الاولين ؟!)
گفتند چه شد است كه اين جوان نورس به فرماندهى مهاجرين سابقه دار و پيش قدمان اسلام برگزيده شده است ؟ مهاجرينى كه در اعلاى حق و پيشرفت دادن اين آيين آسمانى سوابق ديرينه و ممتدى دارند؟
(فغضب رسول الله (ص ) غضبنا شديدا، فخرج فصعد المنبر فحمدالله و اثنى عليه ، ثم قال : اما بعد ايها الناس فما مقالة بلغنى عن بعضكم فى تاءميرى اسامة ؟ و لئن طعنتم فى تاءميرى اسامة فقد طعنتم فى تاءميرى اباه قبله ، و ايم الله ان كان لامارة خليقا و ان ابنه بعده لخليق لاءمارة .(18) )
رسول اكرم از شنيدن سخنان طعن آميز بعضى از افسران ، به سختى خشمگين شد. منبر رفت . پس از حمد و ثناى خداوند فرمود:
- مردم ! اين چه سخنى است كه درباره فرماندهى اسامه از بعضى از شما به من رسيده است ؟ طعنه هاى امروز شما تازگى ندارد. چند سال قبل كه زيدبن حارثه ، پدر اسامه ، را به فرماندهى لشكر، در جنگ موته تعيين كردم ، زبان به طعن و ملامت گشوديد. به خداوند بزرگ قسم ياد مى كنم كه ديروز زيدبن حارثه براى امارت لشكر شايسته بود و امروز نيز فرزندش اسامه شايستگى دارد. بايد همه شما از وى اطاعت نماييد.
پافشارى و اصرار پيغمبر اكرم در پشتيبانى از جوانان لايق و تثبيت مقام آنان ، اثرى عميق در افكار عموم مسلمين گذارد. آنان كه درباره نسل جوان به غلط فكر مى كردند، رفته رفته به خطاى خود پى بردن و تعصب هاى جاهلانه را از صفحه خاطر زدودند.
ابو ايوب يكى از انصار محترم و از صحابه رسول اكرم است . او همواره نسبت به آيين مقدس اسلام وفادار بوده و در طول ايام زندگى خود در چند جبهه جنگ شركت كرد و دوش به دوش سربازان مسلمين فداكارى نمود.
(و لم يتخلف عن الجهاد الا عاما واحدا فانه استعمل على الجيش رجل شاب فقعد ذلك العام فجعل بعد ذلك يتلهف و يقول و ما على من استعمل على .(19) )
او، تنها در يكى از جنگها، از وظيفه سربازى تخلف كرد، و سببش اين بود كه يك افسر جوان ، فرماندهى لشكر را به عهده داشت . ابوايوب ، در سالهاى بعد، از عمل خود سخت پشيمان شده بود و از آن تخلف نابه جا با تاءسف و تاءثر ياد مى كرد و احساس رنج و ناراحتى مى نمود. او همواره با خود مى گفت به من چه رابطى داشت كه فرمانده لشكر كيست ؟ چرا از اطاعت فرمانده جوان ، سر باز زدم ؟
جوان و مشاغل مهم  
از اين سه نمونه تاريخى به خوبى استفاده مى شود كه ارزش نسل جوان ، در مكتب آسمانى اسلام ، مورد كمال توجه است . اگر دنياى امروز تازه به اين فكر افتاده است كه پاره اى از كارهاى مهم مملكت را به جوان محول نمايد، در تصميم خود خطا نكرده و راه اشتباه نپيموده است ، زيرا پيشواى واقع بين اسلام ، كه پيوسته در حمايت و راهنمايى مخصوص وحى الهى است و از هر خطا و اشتباهى مصون و محفوظ است ، در چهارده قرن قبل ، به اين كار اساسى دست زده و پاره اى از مشاغل مهم داخلى و خارجى ، لشكرى و كشورى مملكت نوبنياد اسلام را به جوانان محول فرموده است .
ناگفته نماند كه شرط اساسى برگزيدن جوانان ، صلاحيت و شايستگى آنان است و اين مطلب از خلال سخنان آن حضرت به خوبى استفاده مى شود. جوانانى كه پيشواى عالى قدر اسلام آنان را انتخاب فرموده و به كارهاى اساسى مملكت گمارده است ، از نظر عقل ، فكر، هوش ، ايمان ، علم ، اخلاق ، تدبير، و خلاصه از كليه جهات لازم ، شايستگى و لياقت داشتند. به همين جهت ، گله سالخوردگان از پيغمبر اكرم ، تنها از جهت جوانى آنان بوده و هرگز كسى به آن حضرت نگفته است كه برگزيدگان شما نالايق اند، و از جهت عقل و فراست يا ايمان و اخلاق ، يا ساير جهات معنوى شايستگى ندارند.
next page

fehrest page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تحديد غرايز جوان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

تحديد غرايز جوان 
قال الله العظيم فى كتابه : والذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ما غضبوا هم يغفرون (420)
يكى از پايه هاى تمدن  
تعديل تمايلات نفسانى و رام كردن غرايز، يكى از پايه هاى اصلى تمدن و شرط اساسى سعادت و كاميابى انسان است . اين مطلب مورد قبول و تاءييد همه اديان الهى و تمام دانشمندان بشر است .
كسى كه از نظر روحانى مى خواهد انسان حقيقى باشد و در پرتو تعاليم الهى به كمال واقعى برسد، كسى كه مى خواهد به حيات معنوى زنده باشد و از فضايل اخلاقى و سجاياى انسانى برخوردار گردد، بايد تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى خود را با اندازه گيرى صحيح ، محدود نمايد و از تندروى و افراطشان باز دارد. چه آن كه پيروى بى قيد و شرط از هواى نفس ، مايه انحطاط و سقوط انسانيت است .
(كان ابوعبدالله عليه السلام يقول : لا تدع النفس و هواها فان هواها رداها.(421) )
عامل سقوط و تباهى  
امام صادق عليه السلام مى فرمود: نفس خويشتن را با خواهش هاى گوناگونش آزاد مگذار، زيرا همان تمايلات آزاد و ناروا باعث سقوط و هلاكش خواهد شد.
صرف نظر از جنبه روحانى و ايمانى ، كسى كه مى خواهد انسان متمدنى باشد و از مزاياى تمدن برخوردار گردد، كسى كه از نظر مادى مى خواهد با مردم بياميزد و در جامعه بشر زندگى كند، بايد خواهش هاى غريزى و شهوات نفسانى خود را محدود نمايد.
(بسيارى از افراد بدان جهت كه تمدن جلو تحريك هاى غريزى ايشان را مى گيرد، با آن در حال معارضه هستند. بايد متوجه بود كه اعتراض افراد به هيچ وجه وارد نيست ، زيرا مى توان گفت كه از نظر فنى ، براى نيل تمدن به مقاصد خود، جلوگيرى از غرايز كمال لزوم را دارد. پس جست وجوى امنيت و آرامشى كه معلول تمدن است ، بدون انصراف از آزادى طبيعى ، يك توقع خودپسندانه به شمار مى رود و بشر براى زندگى در جامعه ، بايد از آن آزادى طبيعى كه از لحاظ نظرى قبل از تشكيل تمدن وجود داشته است ، صرف نظر نمايد.
دورويى خودپسندانه  
اشتياق به بازگشت به وضع طبيعى ، براى دسترسى به ارضاى آزادانه غرايز يك اشتباه است ، ولى انتظار زندگى در جامعه متمدن و داشتن آزادى كامل ، يك دورويى خودپسندانه است و به سلب آزادى ديگران منجر خواهد شد.
جلوگيرى از تهاجم براى هر اجتماع ضرورت دارد. واضح است كه هر گاه عامل تهاجم و تجاوز به شكل مستقيما غريزى خود (از قبيل قتل و تعرض هاى جنسى ) ابراز شود، هيچ رابطه اجتماعى نمى تواند وجود پيدا كند.)(422)
ضرورت رام كردن غرايز  
خلاصه آن كه تمام رهبران روحانى و كليه مكاتب علمى جهان ، در اين موضوع متفق القول اند كه رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى ، يك ضرورت قطعى و اجتناب ناپذيرى در زندگانى بشر است . آدمى براى نيل به سعادت واقعى ، يا لااقل براى تاءمين يك تمدن صحيح ، ناگزير است كه از آزادى بى قيد و شرط تمايلات نفسانى خود چشم بپوشد و غرايز خويش را به طور محدود و با اندازه گيرى صحيح در جاى خود اعمال نمايد.
نكته مهم و قابل ملاحظه اين است كه شهوات نيرومند و غرايز سركش بشر را چگونه و با چه قدرتى مى توان مهار كرد؟ و با چه وسيله ممكن است آدمى را از خطر طغيان تمايلات و افراط خواهش هاى نفسانى و مفاسد ناشيه از آنها بر حذر داشت ؟ و به عبارت ديگر، چه نيرويى مى تواند ضامن اجراى تعديل تمايلات نفسانى بشر باشد؟
يكى از عوامل بسيار مؤ ثر در تعديل خواهش هاى نفسانى و رام كردن غرايز بشرى ، عقل است .
عقل و اندازه گيرى شهوات  
عقل براساس محاسبه صحيح ، آزادى انسان را محدود مى كند و در مسير زندگى ، راه را از بى راه و روا را از ناروا تميز مى دهد. عقل مى تواند شهوات و تمايلات بشر را اندازه گيرى كند و موجبات تعديل خواهش ها را فراهم آورد. عقل قادر است غرايز آدمى را به راه خير و صلاح هدايت كند و از تندروى و طغيانشان باز دارد. خلاصه ، عقل راهنمايى است كه پيروى از آن مايه فلاحت و رستگارى بشر است .
(قال على عليه السلام : فكرك يهديك الى الرشاد.(423) )
على عليه السلام فرموده است : افكار عاقلانه ات تو را به راه صواب و هدايت واقعى راهنمايى مى كند.
طغيان غرايز  
مشكل بزرگى كه بر سر راه عقل وجود دارد اين است كه نيروى فعاله شهوات و انگيزه هاى غرايز، بسيار قوى و توانا هستند. موقعى كه احساسات و تمايلات غريزى به هيجان مى آيند، موقعى كه شهوت يا غضب طغيان مى كنند و وجود بشر را طوفانى مى نمايند، چراغ عقل ضعيف مى شود و فروغ خرد به خمودى مى گرايد و نيروى مقاومت خود را از دست مى دهد. در چنين مواقعى ، غرايز و شهوات ، مانند سيل بنيان كنى قدرت را در دست مى گيرند و آزادانه بر سراسر وجود انسان حكومت مى كنند و ديوانه وار آدمى را به كارهاى ناروا وامى دارند و سرانجام مفاسد بزرگ و احيانا غيرقابل جبرانى به بار مى آورند.
(قال اميرالمؤ منين عليه السلام : الغضب يفسدالالباب و يبعد عن الصواب .(424) )
اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده : خشم و غضب آلودگى باعث فساد و تباهى عقل است و آدمى را از راه صلاح و صواب دور مى سازد.
ناتوانى عقل  
(و عنه عليه السلام : اكثر مصارع العقول تحت بروق المطامع .(425) )
و نيز فرموده است : بيشتر فرو افتادن و سقوط عقل هاى بشر در زير اشعه فريبنده و تلالؤ خيره كننده آز و طمع است .
نتيجه آن كه عقل ، در حال عادى ، نقش مؤ ثرى در رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى دارد و قادر است آزادى انسان را براساس صحيح مصلحت ، محدود سازد، ولى در مواقع هيجان احساسات و طغيان غرايز، عقل ناتوان مى گردد و نمى تواند غرايز سركش را از تندروى و تجاوز باز دارد.
مشعلفروزان دانش
يكى ديگر از عوامل تعديل تمايلات نفسانى و رام كردن غرايز بشرى علم است . علم مانند مشعل فروزانى است كه راه تاريك زندگى را روشن مى كند و آدمى را در پيچ و خم هاى آن از انحراف و سقوط محافظت مى نمايد.
بدون ترديد، علم در پرورش استعدادهاى انسانى و ساختن افراد شايسته نقش بسيار مؤ ثرى دارد. علم مى تواند با واقع بينى ، خواهش هاى غريزى را محدود كند و آدمى را به فلاح و رستگارى خود متوجه نمايد و از اعمال نارواى تمايلات نفسانيش باز دارد.
(قال على عليه السلام : كلما زاد علم الرجل زاد عنايته بنفسه و بذل فى رياضتها و صلاحها جهده .(426) )
على عليه السلام فرموده است : به هر نسبت كه دانش آدمى زيادتر مى شود، توجه خود را به نفس خويش افزون مى كند و براى نيل به سعادت و صلاح ، سعى و كوشش خود را به كار مى اندازد.
علم و احساسات  
علم با تمام آثار درخشانش ، مانند عقل ، در برابر احساسات برانگيخته تاب مقاومت ندارد و در مقابل غرايز تهييج شده نيروى خود را از دست مى دهد. تحصيلات دانشگاهى نمى تواند انسان را از حرص و آز يا خودپسندى و جاه طلبى مصون بدارد. تحصيلات دانشگاهى نمى تواند شهوت و غضب آدمى را مهار كند.
تحصيلات دانشگاهى قادر نيست شخص را به فداكارى و از خودگذشتگى وادارد.
چشم پوشى از عقيده علمى  
در تاريخ علم ، براى گاليله ، دانشمند معروف ، در موضوع حركت زمين خطرى پيش آمد و ديوان تفتيش عقايد كليسا او را به محاكمه دعوت كرد و غريزه حب ذاتش در معرض خطر قرار گرفت . گاليله براى نجات خود، از عقيده علمى خويش چشم پوشيد و از گفتار خود توبه و استغفار كرد.
(دفتر پدر مقدس مشغول تهيه ادعانامه او بود. در روز 20 ماه ژوئن سال 1633 محكوم را بدان جا احضار كردند و روز 22 ژوئن وادارش نمودند كه توبه نامه زير را امضا كند.
من ، گاليله ، در هفتادمين سال زندگى ، در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام و در حالى كه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دست هاى خود آن را لمس مى نمايم ، توبه مى كنم و ادعاى خالى از حقيقت حركت زمين را انكار مى نمايم ، آن را منفور و مطرود مى دانم .)(427)
تربيت و تعديل تمايلات  
تربيت نيز مانند علم يكى از عوامل مؤ ثر تعديل تمايلات مى گيرند و از اول به شايستگى پرورش مى يابند، در بزرگسالى به مقدار قابل ملاحظه اى بر غرايز و تمايلات خويش حاكم اند. اينان بر اثر تربيت صحيح ، به پاكى و درستى عادت مى كنند و از گناه و ناپاكى پرهيز دارند.
(قال على عليه السلام : من كلف بالادب قلت مساويه .(428) )
على عليه السلام فرموده است : كسى كه به ادب آموزى وادار شود و به خوبى تربيت گردد، بدكارى اش كم خواهد بود.
تربيت ، اگر متكى به غريزه حب ذات و آميخته به عاطفه و احساس باشد، عامل مؤ ثرى در رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى است ، ولى اگر رنگ عاطفى نداشته باشد و تنها متكى به محاسبه هاى عقلى و علمى باشد، در موقع طغيان غرايز و تهييج احساسات ، قدرت مقاومت ندارد و نمى تواند از تندروى و افراط آنها جلوگيرى نمايد.
تعليم و تربيت نوين  
دير زمانى است كه تعليم و تربيت نوين براى رام كردن غرايز و ايجاد يك تمدن واقعى ، بر جهان غرب حكومت مى كند و صدها ميليون بشر، در طول چند نسل متوالى ، بر آن اساس پرورش يافته اند، ولى با همه سعى و كوششى كه در اين راه به عمل آمده است ، تربيت شدگان آموزش و پرورش ‍ جديد، از محدوديت غرايز خود و ممانعت هايى كه تمدن در راه ارضاى تمايلاتشان به وجود آورده ، ناراضى و گله مندند و هر موقعى كه بتوانند، به هر صورتى كه باشد، در راه ارضاى غرايز و خواهش هاى نفسانى خويش ‍ مى كوشند و عملا به مقررات تربيت و تمدن پشت پا مى زنند.
تمدن ظاهرى  
ادگارپش ، استاد روان شناس فرانسوى مى گويد:
(اعمال تهاجمى و ضداجتماعى ، كه بسيارى از مردم به محض اضمحلال قيود و موانع اجتماعى مرتكب مى شوند، به خوبى ثابت مى كند كه هر چند افراد در جامعه زندگى مى نمايند و تمدن هاى گوناگونى را ايجاد كرده اند، مع هذا متمدن نيستند. اين اكثريت بدين معنى متمدن نيست كه به شكل هاى تمدن ، فقط به صورت ظاهر و مادام كه فشار اجتماعى او را مجبور مى سازد، احترام مى گذارد.)(429)
فرويد در يكى از آثار خود مى نويسد:
(تعداد كسانى كه تمدن را از روى تزوير و ريا مى پذيرند، بى نهايت بيشتر از كسانى است كه واقعا و حقيقتا متمدن هستند. هدف تشكيلات و قوانين تمدن فقط يك قسم توزيع اموال نيست ، بلكه اين عوامل بايد از تمدن حمايت كنند و آن را در برابر تحريك هاى غريزى و خصمانه افراد محافظت نمايند.)(430)
(شكايت مردم از تمدن ، در واقع تحريك هاى غريزى خودپسندانه تهاجم آميز و غيراجتماعى ايشان را ظاهر مى سازد. مدعيانى كه از تمدن شكوه مى كنند و از شكل ها و مظاهر آن ، از جنبه هاى روحى ، سياسى يا اقتصادى انتقاد مى نمايند، خودشان در حقيقت متمدن نيستند و با تظاهر به تمدن دروغ مى گويند. بسيارى از اشخاص كوشش دارند غرايز خود را زير حجاب تمدن ارضا نمايند و تقريبا همه ايشان محدوديت ها و ممانعت هاى اجتماعى را، وقتى متوجه ديگران باشد، تصديق و تاءييد مى كنند، اما به محض اين كه محدوديت ها به خودشان صدمه بزند، زبان به اعتراض ‍ مى گشايند.)(431)
عوامل رام كردن غرايز  
گرچه براى محدود كردن تمايلات نفسانى و جلوگيرى از اعمال تهاجمى غرايز، عوامل ديگرى مانند نظارت ملى و تنفر افكار عمومى يا قوانين كيفرى وجود دارد، كه هر يك از آنها به نوبه خود در تعديل تمايلات و محدود كردن آزادى هاى نابه جا مؤ ثرند، ولى در دنياى كنونى ، عقل و علم و تربيت ، سه عامل بزرگ براى رام كردن غرايز شناخته شده و مربيان بيشتر به آنها تكيه مى كنند. به طورى كه اشاره شد، هيچ يك از آن عوامل در موقع طغيان شهوات و غرايز، قدرت مقاومت ندارند و نتيجه آنها همه جا مثبت و ثمربخش نيست .
اكنون جاى اين پرسش است كه چرا عقل و علم و تربيت نمى توانند خواهش هاى نفسانى و غرايز بشرى را به خوبى مهار كنند؟ چرا در موقع هيجان شهوت و غضب و ساير خواهش هاى غريزى ، عقل و علم و تربيت شكست مى خورند و تاءثير خود را از دست مى دهند؟
نيروى محرك بشر  
پاسخ اين پرسش آن است كه بزرگ ترين نيرويى كه مردم را در كارهاى پسنديده يا ناپسند به جنبش و هيجان مى آورد و آنان را به كوشش و فعاليت وادار مى كند، نيروى احساسات است . شجاعت ، شهامت ، صراحت ، جوانمردى ، از خودگذشتگى و فداكارى ، يا برعكس ، ترس ، زبونى ، دورويى ، خودخواهى ، فرومايگى ، همه از احساسات سرچشمه مى گيرد.
عقل قادر است با بررسى دقيق و محاسبه صحيح ، راه خوشبختى و سعادت را به ما نشان بدهد، ولى قدرتى كه آدمى را در آن راه صعب العبور به حركت در مى آورد و نيرومندانه از پيچ و خم هاى آن مى گذارند، نيروى احساسات است .
رحمت ، محبت ، احسان ، بشردوستى ، سخاوت و نظاير آن ها احساسات پاكى است كه مايه خوشبختى و سعادت است . حسد، خودپسندى ، جاه طلبى ، تكبر، بخل و نظاير آن ها احساسات ناپاكى است كه باعث تيره روزى و بدبختى بشراست . خلاصه آن كه احساسات در وجود بشر، نيرومندترين محرك است و قسمت اعظم فعاليت هاى روا و ناروا در شئون مادى و معنوى ، از احساسات سرچشمه مى گيرد.
قدرت غرايز و ضعف عقل و علم  
با توجه به اين نكته كه تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى از گروه احساسات بسيار قوى و نيرومند انسان اند واضح مى شود كه چرا عقل و علم و تربيت نمى توانند غرايز و شهوات را مهار كنند، زيرا نيروى كشش ‍ غرايز و تمايلات نفسانى ، به مراتب بيش از نيروى عقل و علم است ، و هرگز كمتر نمى تواند نيروى بيش از خود را مسخر و مقهور خويش سازد.
در دنياى امروز، با پيشرفت هاى عظيم علمى ، رودخانه هاى بزرگ را به وسيله بستن سد مهار مى كنند و ميليون ها متر مكعب آب راه در پشت سد ذخيره مى نمايند و آن ها را در موقع خود، با اندازه گيرى صحيح ، براى عمران و آبادى به جريان مى اندازند و با اين عمل ، از طرفى حداكثر استفاده را از رودخانه مى برند و از طرف ديگر، خود را از ويرانى هاى ناشى از طغيان رودخانه مصون مى دارند.
توازن قدرت  
بدون ترديد شرط اساسى مهار شدن رودخانه ، توازن قدرت فشار آب و مقاومت سد است . مهندسين تحصيل كرده ، با محاسبه دقيق ، سد را طورى مى سازند كه نيروى مقاومتش زيادتر از حداكثر فشار آب باشد تا بتواند در مواقع طغيان رودخانه و در مقابل شديدترين فشار آب همچنان ايستادگى و مقاومت نمايد.
تمايلات غريزى و خواهش هاى نفسانى ، در وجود هر انسان ، به منزله چشمه هاى پربركتى است كه اگر به درستى مهار شوند و با اندازه گيرى صحيح ، در مجارى خود به جريان افتند، مايه خوشبختى و سعادت فرد و اجتماع اند، و اگر لجام گسيخته و خودسر باشند، مفاسد بزرگ و خطرات غير قابل جبرانى به بار مى آورند.
مهار كردن غرايز  
براى مهار كردن احساسات غريزى و رام كردن تمايلات نفسانى بايد از عاطفه و احساس نيرومندترى استفاده كرد. عقل و علم و تربيت در مقابل سيل بنيان كن غرايز تاب مقاومت ندارند و نمى توانند آن را از تجاوز و طغيان بازدارند. تنها احساس است كه مى تواند احساس ديگرى را رام كند و آن را مسخر و مقهور خويش سازد.
نيروى عشق  
(هيچ كس كاملا خود را براى حقيقت علمى فدا نمى كند. حتى گاليله از شهادت سر پيچيد. صحت عقلانى يك وظيفه ، الزاما سبب اطاعت از آن وظيفه نمى گردد. وقتى كه نظريه اى در تغيير روش مردم مؤ ثر واقع مى شود، بدان جهت است كه در كنار عوامل منطقى ، عوامل عاطفى را نيز شامل است . تنها عشق مى تواند ديوارهاى ضخيمى را كه خودخواهى ما را در پشت خود پناه داده اند، از ميان بردارد و در ما آتش شور و شوق زنده كند و ما را به چهره گشاد، در راه دردناك فداكارى بكشاند. به خاطر عشق مادر است كه كودك خردسال رفتار عاقلانه در پيش مى گيرد. مطالعه يك كتاب حقوق شور و شوق ، بر نمى انگيزد. شهدايى كه در راه مسيح جان داده اند، زندگى را به خاطر قوانين طبيعى نباخته اند. يك مفهوم انتزاعى محرك نمى شود، مگر وقتى كه با يك عامل عقيدتى همراه باشد.)(432)
در مكتب آسمانى اسلام ، براى رام كردن غرايز و تعديل تمايلات نفسانى ، عقل ، علم ، تربيت ، حياى اجتماعى ، نظارت ملى ، قوانين كيفرى و خلاصه كليه عوامل مؤ ثر، مورد كمال توجه قرار گرفته و درباره هر يك از آن ها آيات و اخبار بسيارى رسيده است . ولى بزرگ ترين قدرتى كه در اين آيين مقدس ‍ براى مهار كردن غرايز مورد استفاده واقع شده و نتايج بزرگ و ثمربخش به بار آورده ، احساس مذهب است .
عشق به خداوند  
اسلام با نيروى ايمان و عشق به خداوند بزرگ ، در ضمير پيروان حقيقى خود، سد عظيمى به وجود آورده كه در مقابل سخت ترين طوفان هاى غريزى و نيرومندى هيجان هاى شهوى مقاومت مى كند و تمايلات سركش ‍ و نيرومند را به آسانى مهار مى نمايد.
به عبارت ديگر، اسلام براى تعديل تمايلات نفسانى محدود كردن خواهش هاى بشرى ، تنها به عقل و علم و منطق قناعت نكرده است ، بلكه براى رام كردن غرايز، احساسات مذهبى و عواطف ايمانى ، كه در سرشت مردم ريشه فطرى دارد نيز استفاده نموده و بدين وسيله پيروان خود را از خطر طغيان تمايلات نفسانى مصون داشته است . اينك براى روشن شدن طرز تربيت اسلام ، توضيح كوتاهى داده مى شود.
به طورى كه در فصل گذشته اشاره شد، معرفت الهى و وجدان اخلاقى به طور فطرى با سرشت هر انسانى آميخته است . كودك ، به هر نسبتى كه رشد مى كند و نيروى دركش قوى تر مى گردد، آن ودايع فطرى شكفته تر و نيرومندتر مى گردند.
وجدان اخلاقى 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
جمال جوانی و طراوت
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

 

next page

fehrest page

back page

جمال جوانى 
قال الله العظيم فى كتابه : ... قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده (20)
طراوت ايام شباب  
جمال طبيعى و طراوت مطبوع دوران شباب ، يكى از مزاياى دل پسند و از سرمايه هاى پر ارزش نسل جوان است . با فرارسيدن دوران جوانى ، نه تنها بدن نيرومند و قوى مى گردد و عواطف و احساسات شكفته مى شوند، بلكه فر و شكوه جوانى ، به منزله زينت گران بها و پر فروغى است كه به صاحبش ‍ زيبايى و جمال مى بخشد، و او را در نظر مردم عزيز و محبوب مى كند. طراوت و شادابى دوران جوانى ، يكى از مظاهر مهم جمال طبيعى و از امتيازات اختصاصى نسل جوان است .
انسان وقتى پير و فرسوده مى شود، نه فقط قدرت و نيروى جوانى از كَفَش ‍ مى رود، بلكه زيبايى و جمال دل فريب دوران جوانى را نيز از دست مى دهد. صورت گلگون و پر طراوتش تيره و پژمرده مى گردد. قامت موزونش شكسته مى شود. پوست شفاف و نرم بدنش چين خورده و خشن مى گردد. سرور جوانى اش به افسردگى و خمودى مى گرايد و مى گويد:

آن قوت جوانى ، آن صورت بهشتى
اى بى خرد تن من ، از دست چون بهشتى
جنبه شاعرانه جوانى  
دنياى كنونى ، امتياز جوانان را منحصر در نيروى جسمانى و كار و كوشش ‍ آنان نمى داند، و ارزش نسل جوان را تنها در فعاليت هاى صنعتى و معدنى ، اقتصادى و كشاورزى و نظاير آنها محصور نمى كند، بلكه براى زيبايى هاى دوران جوانى حساب جداگانه اى دارد و طراوت و جمال جوانان را، كه جنبه شاعرانه ايام شباب است ، نيز مورد توجه مخصوص قرار مى دهد.
(در مجاورت علاقه به اتكاى بر نيروى جوانان ، كه مطابق تعاليم مسلك هاى مختلف ، متفاوت مى باشد، اين فكر جديد نيز قوت يافته است كه جوانى داراى ارزش خاص خود مى باشد. جوانى يك نوع از زندگانى است كه عظمت و زيبايى به خصوصى دارد، و در تكامل آينده موجود بسيار مؤ ثر است . جوانى خود ارزشى است كه مى تواند نوع جهان بينى ما را در مورد زندگانى به طور عميق تغيير دهد.
اين اكتشافات اخير در مورد بلوغ شايد از همه اكتشافات ديگر مهم تر باشد. موضوع اين اكتشاف آگاه شدن از نمود مهمى است كه در اجتماعات به آن اهميت كافى داده نمى شد و هنوز هم نتايج كامل آن را نمى توان پيش بينى كرد. مقدمات اين اكتشاف ، از دوران نهضت رمانتيك شروع شد، زيرا اين نهضت از آن رو بديع است كه مشخص جمال شناسى و فلسفه جوانان نورسيده مى باشد.
فتح اين اكتشاف ، در واقع ، غلبه مسلك تغزل و نفسانيات و مطالعات شاعرانه بود. اين غلبه ، در واقع غلبه ارزش هاى جوانى بر ارزش هاى دوران كمال ، غلبه احساسات بر منطق ، غلبه ايده آل بر عقل ، و فتح حركت ، در مقابل پايدارى و سكون محسوب مى شود. آن چه را كه رمانتيسم در مقام هنر، يعنى شعر و نقاشى ، انجام داد، زمان مى خواهد همان را در قلمرو سياسى و اجتماعى انجام دهد.)(21)
دو صفت مطبوع  
در ايام بلوغ به طور طبيعى دو صفت مطبوع و جذاب در جوانان نورس بروز مى كند: يكى شكفته شدن غريزه جنسى و ديگرى طراوت و زيبايى ايام شباب . گرچه تمايل جنسى خود به تنهايى عامل بسيار مؤ ثرى براى جلب جنس مخالف و حفظ نسل بشر است ، ولى خداوند اين تمايل آتشين را با زيبايى و جمال دختران و پسران آراسته و از اين راه رغبت آميزش را در آنان سوزان تر كرده و ميل پيوستگى آن را به يكديگر تشديد نموده است .
زيبايى حيوانات  
جمال و زيبايى دوران بلوغ مخصوص نوع بشر نيست ، بلكه خداوند در نظام آفرينش ، بسيارى از حيوانات را نيز از اين مزيت برخوردار فرموده و غريزه شهوتشان را با زيبايى اندام آرايش كرده و بدين وسيله از جاذبه جنسى آنها كه حافظ صورت نوعيه است ، حمايت بيشترى فرموده است .
(اين مطلب غير قابل انكار است كه در خاتمه دوران بلوغ ، در غالب انواع حيوانات ، يك نوع شكفتگى بدنى ديده مى شود، و به خصوص در نزد طيور، به وسيله آوازها و رنگ شديد پر و بالها آشكار مى گردد.)(22)
تمايل آدمى به زيبايى و جمال ، يكى از خواهش هاى فطرى بشر، و احساس ‍ لذت از مناظر زيبا، با سرشت انسان آميخته شده است . به همين جهت ، تمام طبقات مردم ، حتى ملل و اقوام وحشى ، داراى اين احساس طبيعى هستند، و پاره اى از صفات در نظرشان زيبا و جميل است ، و آن را ميزان جمال و دلبرى مى دانند.
جمال در نظر اقوام وحشى  
(در آفريقاى مركزى ، زيباى زن به چاقى او بستگى دارد. از اين رو محلى هست كه در آن جا دختران را فربه مى كنند. وقتى دختر بالغ مى شود، گاهى مدتى چند، جدا زندگى مى كند، و غذاهاى چرب و شيرين مى خورد و مرتبا به بدن او روغن مى مالند. وقتى از اين چله بيرون مى آيد كه بشود هيكل چاق او را نشان داد. پس از اين نمايش با مردى عروسى مى كند، و مرد از داشتن چنين زنى فربه بر خود مى بالد.
قوم بوكا، جاى زخم را در چهره يا در بدن دليل زيبايى مى دانند. وقتى زنى را با اين صفت مى بينند، مى گويند اين دختر زيباست . بدنش پر از اثر زخم است . حكايت مى كنند كه خدمتكار پادشاه كشن شين ، از زن سفير انگلستان با نفرت سخن مى گفت . زيرا به عقيده او، آن زن دندان هايش مثل دندان هاى سگ سفيد، و رنگ پوستش مانند گل سيب زمينى سرخ روشن بود.)(23)
(يك بومى استراليايى ، درست مانند مهروياتن پاريسى ، همشيه همراه خود مقدارى رنگ هاى زرد و سرخ و سفيد دارد تا گاه به گاه در زيبايى خود دستكارى كند. هر وقت سرخاب و سفيداب وى در شرف تمام شدن باشد، به مسافرت هاى خطرناك و دور و دراز مى پردازد تا زاد و توشه جديدى به چنگ آورد. در روزهاى عادى ، اين مرد بومى به آن قناعت مى كند كه لكه هاى رنگى بر دو گونه و دو شانه و سينه خود بگذارد، ولى در جشن ها، اگر از سر تا قدم خود را رنگين نكند، احساسى به او دست مى دهد كه شبيه است به احساس مردمان برهنه در نزد ما.)(24)
پرورش حس جمال  
اين نكته واضح است كه براى شناسايى همه زيبايى ها و درك جمال طبيعى و هنرى ، تنها حس فطرى جمال دوستى كافى نيست ، بلكه بايد آن نيروى طبيعى تربيت شود و در پرتو پرورش هاى صحيح ، بسط و توسعه پيدا كند تا بتواند جمال موجودات زيبا را آن چنان كه هست درك نمايد، و از آن محظوظ و بهره مند گردد.
استعداد درك زيبايى ها، مانند قابليت تفكر و سجاياى اخلاقى يا قوه سخن گفتن و خط نوشتن ، در نهاد فرزندان بشر نهفته است . پرورش صحيح مى تواند آن استعدادها را آشكار كند، و از سر حد قوه به فعليت بياورد. اگر استعداد درك زيبايى مورد حمايت و پرورش قرار نگيرد، اگر آن احساس ‍ لطيف به طرز شايسته اى تربيت نشود، خفه و خاموش مانده و هرگز در ضمير صاحبش شكفته نمى شود.
تكامل احساس  
درك زيبايى ها وابسته به تكامل احساس و پرورش عواطف مردم است . به هر نسبتى كه سطح دانش و فرهنگ يك كشور ترقى كند، به هر نسبتى كه عواطف مردم شكفته تر شود، زيبايى هاى طبيعى و مصنوعى را بهتر درك مى كنند و لطف و ظرافت موجودات زيبا را بيشتر احساس مى نمايند.
(حس جمالى خود به خود پرورش نمى يابد و در ما بالقوه موجود است . در بعضى اعصار و در برخى شرايط به حال خمود و كون باقى مى ماند. حتى گاهى ، از ميان مللى كه در گذشته آن را به وجه اكمل دارا بوده اند، از ميان مى رود.)(25)
زيبايى ممكن است در طبيعت و يا آثار هنرى كه از دست انسان بيرون مى آيد، وجود داشته باشد، ولى براى آن كه شخص ، زيبايى را دوست داشته باشد و يا آن كه زيبايى طبيعى را تشخيص دهد، بايد قبلا، كم و بيش ‍ خود را مستعد كرده و به عبارت ديگر، پرورش يافته باشد. شناسايى عالم خارجى عبارت از بازشناسى است ، اين است كه گفته اند چهره و سيماى هر شيئى به نسبت درجه فرهنگ اشخاص فرق مى كند.)(26)
در دنياى كنونى و بين ملل و اقوام پيشرفته ، مسئله زيبايى مورد كمال توجه قرار گرفته و تمام طبقات مردم به زيبايى ، ابراز علاقه شديد مى كنند. اين حس جمال دوستى و زيباپسندى ، پيوسته رو به فزونى است و روز به روز تشديد مى شود.
زيباپسندى در دنياى امروز  
مردم علاقه دارند همه جا و همه چيز زيبا باشد. در خانه آراسته زندگى كنند. لباس نيكو بپوشند. و روى و موى خود را به زيبايى بيارايند. روى ميل قشنگ بنشينند و بر مركب زيبا سوار شوند. حياط منزل و اطاق پذيرايى غرق گل هاى رنگارنگ باشد. ميز غذا، حتى بسته بندى دوا، زيبا و قشنگ باشد. امروزه پول هايى كه مردم در كشورهاى پيشرفته صرف زيبايى و جمال مى كنند، اگر از مصارف ضروريات زندگى بيشتر نباشد، كمتر نيست .
ترقى فرهنگ و درك زيبايى  
بدون ترديد، در هر كشورى ، ترقى فرهنگ عمومى و بالا رفتن درجه فهم جامعه ، عامل مؤ ثرى در پرورش تشخيص زيبايى و تربيت حس جمال دوستى است ، ولى نبايد فراموش كرد كه ذوق لطيف و قريحه مو شكاف و حساس نويسندگان توانا و شعراى دانا، در پرورش عواطف جمال دوستى مردم ، نقش فوق العاده مهمى داشته است . اينان بوده اند كه با نگاه هاى نافذ و ذوق سرشار خود، زيبايى هاى گوناگون طبيعت را شناخته و آن چه را كه ساير مردم بدان توجه نداشتند، با عواطف حساس خود درك كردند و سپس مدركات خود را در قالب اشعار و تركيب عبارات ريختند، يا آن كه به صورت نقاشى هاى ظريف ظاهر ساختند و به جامعه عرضه نمودند و از اين راه حس جمال را در مردم پرورش دادند و آنان را در شناخت زيبايى ها با خود شريك نمودند.
زيبايى هاى طبيعت  
(البته مردمان ابتدايى ، بچه ها و اشخاص بى فرهنگ هم از صداها و رنگ هاى تند و زننده محظوظ مى شوند، ولى عموما در برابر زيبايى يك جنگل ، يا عظمت يك درخت و جمال غروب آفتاب در قيد مانده و هيچ گونه تاءثيرى از خود نشان نمى دهند.
دوست داشتن طبيعت و لذت بردن از زيبايى هاى آن ، بر اثر گفته ها و نوشته هاى شعرا و نقاشان ، رفته رفته پرورش و تكامل يافته است . خيلى ها پيش از ژان ژاك روسو، از زيبايى هاى كوه ها، و پيش از ريسته ال از جمال ابرهاى پاره پاره ، كه نسيم شبانگاه در پيش خود مى راند، بى خبر بودند. آرى ، در سايه تاءثير آنان ، چشم و گوش و وجدان مردمان پرورش يافته و در عالم بيرونى و درونى ، هزاران لطايف زيبا تشخيص مى دهد كه پيش از آن ادراك و مشاهده نكرده بودند.)(27)
اسلام و پرورش حسن زيبايى  
آيين مقدس اسلام ، كه برنامه جامع سعادت و كاميابى بشر است ، به موضوع جمال و زيبايى توجه مخصوصى دارد. اسلام ، در ضمن پرورش كليه تمايلات فطرى بشر، عاطفه جمال دوستى مردم را نيز مورد حمايت و تربيت قرار داده و استفاده از زيبايى هاى طبيعى و مصنوعى را به پيروان خود اكيدا توصيه كرده است . اسلام با حمايت از زيبايى و جمال ، يكى از خواهش هاى طبيعى مردم را ارضا نموده است . به علاوه ، از اين راه عاطفه جمال دوستى و زيباپسندى را كه نشانه تكامل احساسات و رشد عواطف لطيف آدمى است ، در امت خود بيدار كرده و به راه هاى صحيح و بى خطر هدايت نموده است .
زيبايى آسمان  
اسلام از زيبايى آسمان و ستارگان ، از زيبايى موجودات روى زمين ، از جمال طبيعى و مصنوعى بشر سخن گفته و در آيات و روايات بسيارى به موضوع جمال و تجمل تكيه كرده است . براى نمونه ، بعضى از آنها در اين جا نقل مى شود:
(و لقد جعلنا فى السمآء بروجا و زيناها للناظرين .(28) )
ما در آسمان اجرام بزرگ كيهانى آفريده ايم و براى بهجت و سرور بينندگان ، آنها را با زيبايى و درخشندگى آراسته ايم .
(و لقد زينا السمآء الدنيا بمصابيح .(29) )
آسمان دنيا را با فروغ ستارگان زينت داده ايم و چشم انداز بينندگان زيباپسند را چراغان كرده ايم .
فروغ ستارگان  
(افلم ينظروا الى السمآء فوقهم كيف بنيناها و زيناها.(30) )
آيا نمى بينند كه آفريدگار جهان چگونه كاخ بلند پايه كيهان را بالاى سر مردم بنا كرده و با چه زيبايى و جمالى آن را با ستارگان درخشنده زينت داده است ؟
قرآن شريف در اين چند آيه ، از جلوه و جمال ستارگان درخشان سخن گفته و زيباى جذاب و دل پسند صفحه نيلگون آسمان را خاطر نشان نموده است . اين آيات و آيات ديگرى نظاير آنها، عاطفه جمال دوستى را در ضمير مسلمين بيدار كرد و حس تشخيص زيبايى را در نهادشان پرورش داد.
ديشب كه صفاى روى مهتاب
مى برد ز چشم عاشقان خواب
گر چشم ستاره خفت يك دم
آرام گرفت چشم من هم
چشمم همه بود بر ستاره
او بر من و من بر او نظاره
ماه از پس اين حجاب آبى
خورشيد صفت شد آفتابى
(انا جعلنا ما على الارض زينة لها.(31) )
موجودات ارضى را زينت و جمال زمين قرار داديم .
زيبايى هاى زمين  
اشجار سرسبز و خرم ، گل هاى زيبا و رنگارنگ ، امواج پرچين و شكن درياها، پرندگان خوش آواز و زيبا و خلاصه همه موجوداتى كه با لطف و جمال خودنمايى مى كنند، مايه زيبايى و زينت كره زمين هستند.
رسول اكرم در محيطى مبعوث شد كه مردم فاقد علم و فرهنگ بودند و افكارشان در سطح بسيار پستى قرار داشت . آنان ، مانند ساير اقوام عقب افتاده ، كم و بيش جمال موجودات را درك مى كردند، ولى احساسات ناشكفته و عواطف پرورش نايافته آنها هرگز قادر نبود زيبايى هاى لطيف كيهان را كه مردم حساس و فهميده درك مى كنند، بفهمند، و جلوه جمال موجودات قشنگ طبيعت را آن طورى كه هست تشخيص دهند.
عرب قبل از سلام با عواطف خفته و احساسات خمود خويش نمى فهميد كه ستارگان ريز و درشت ، مانند مرواريدهاى درخشان ، سينه آسمان را زينت داده ، يا درختان خرم و گل هاى الوان ، كره زمين را آرايش كرده است . اين درس عاطفى را قران شريف به مردم داد و از اين راه احساسات خفته آنان را بيدار كرد و عاطفه زيباپسندى را در ضميرشان پرورش داد.
جمال طبيعى انسان  
موضوع زيبايى و جمال طبيعى انسان نيز يكى از مسائلى است كه در روايات مذهبى مورد كمال توجه قرار گرفته و اولياى گرامى اسلام درباره ارزش آن سخن گفته اند.
(قال رسول الله صلى الله عليه و اله : عليكم بالوجوه الملاح و الحدق السود. ) (32)
رسول اكرم (ص ) فرموده است : بر شما باد كه با خوبرويان نمكين صورت و مشگين چشم معاشرت نماييد.
(قال على عليه السلام : حسن وجه المؤ من حسن عناية الله به .(33) )
على عليه السلام فرموده : روى زيباى مردم با ايمان ، عنايت نيكوى خداوند است به آنان .
(قال رسول الله (ص ): اطلبوا لخير عند حسان الوجوه .(34) )
زنان زيبا  
رسول اكرم (ص ) فرموده است : خير و خوبى را نزد خوبرويان جست و جو كنيد.
(و عنه صلى الله عليه و آله : افضل نساء امتى اصبحهن وجها و اقلهن مهرا.(35) )
و نيز فرموده است بهترين زنان امت من كسانى هستند كه صورتشان زيباتر و صداقشان كمتر باشد.
زيبايى و محبوبيت  
زيبايى رخسار و صورت قشنگ يكى از عوامل محبوبيت اجتماعى ، و رمز نفوذ در ديگران است . زيبارويان با نيروى جذاب جمال ، همه جا نزد مردم عزيز و دلپذيرند.
شاهد آن جا كه رود عزت و حرمت بيند
ور برانند ز خدمت پدر و مادر و خويش
پر طاووس در اوراق مصاحف ديدم
گفتم اين منزلت از قدر تو مى بينم بيش
گفت خاموش كه هر كس كه جمالى دارد
هر كجا پاى نهد دست نيارندش پيش
صورت زيبا و چهره جذاب يوسف صديق ، يكى از امتيازات آن پيغمبر محبوب بود. پيشواى عالى قدر اسلام ، حضرت محمد(ص )، علاوه بر زيبايى رخسار، گيرندگى و ملاحت مخصوصى داشت كه بيننده را مجذوب مى كرد و تا اعماق جان مردم نفوذ مى نمود.
(قال رسول الله (ص ) كان يوسف احسن ولكنى املح .(36) )
رسول اكرم مى فرمود كه حضرت يوسف زيباتر بود، ولى من از او نمكين ترم .
على عليه السلام روز بعثت پيغمبر اكرم ده سال داشت ، و روز مرگ آن حضرت سى و سه ساله بود. او تمام دوران جوانى و پرشورترين ايام زندگانى خود را با همكارى پيغمبر اسلام و در راه اعلاى حق و حقيقت گذراند.
پيشواى اسلام كه همواره به تمام مزاياى ظاهرى و معنوى ، علمى و ايمانى آن شخصيت درخشان توجه داشت ، درباره جمال طبيعى و زيبايى رخسار آن جوان فداكار چنين فرموده است :
(اشرف يوما على رسول الله (ص ) فقال ما ظننت الا انه اشرف على القمر ليلة البدر.(37) )
روزى على عليه السلام به محضر پيغمبر اكرم شرفياب شد. قيافه جذاب و صورت زيبايش به قدرى جلوه داشت كه پيغمبر فرمود: چنين پنداشتم كه ماه شب چهارده به من نزديك شده است .
زينت و خودآرايى  
زيبايى هاى مصنوعى و تجمل و خودآرايى نيز مانند جمال طبيعى مورد عنايت مخصوص قرآن شريف و روايات مذهبى است ، و اولياى گرامى اسلامى ، استفاده از آن را به پيروان خود اكيدا توصيه نموده اند.
جامه زيبا پوشيدن ، مسواك كردن ، به موى شانه و روغن زدن ، معطر بودن ، و خلاصه خود را آراستن در حال عبادت و در مواقع معاشرت با مردم ، در مسجد يا در محيط خانواده ، از مستحبات مؤ كد و جزء برنامه روزانه مسلمين است .
(قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده . )
لباس هاى زيبايى را كه خداوند براى بندگان خود پديد آورده ، چه كسى بر مردم حرام نموده است ؟
(يا بنى آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد.(38) )
موقعى كه براى عبادت در مسجد حاضر مى شويد، با پوشيدن جامه زيبا، با شانه كردن مو، و عطر زدن خود را زينت كنيد و با تجمل و آراستگى در جامعه شركت نماييد.
(كان الحسن بن على عليهماالسلام اذا قام الى الصلوة لبس اجود ثيابه ، فقيل له يابن رسول الله تلبس اجود ثيابك فقال ان الله جميل يحب الجمال فاتجمل لربى و هو يقول خذوا زينتكم عند كل مسجد.(39) )
حضرت مجتبى عليه السلام بهترين جامه هاى خود را در موقع نماز در بر مى كرد. كسانى از آن حضرت سبب اين كار را پرسش كردند. در جواب فرمود: خداوند جميل است و جمال و زيبايى را دوست دارد. به اين جهت ، خود را در پيشگاه الهى زينت مى كنم . خداوند امر فرموده كه با زينت هاى خود در مساجد حاضر شويد.
(قال الصادق عليه السلام : ان الله يحب الجمال والتجمل .(40) )
امام صادق عليه السلام فرموده است : خداوند جمال و زيبايى و همچنين تجمل و خودآراى را دوست دارد.
ارزش جمال و تجمل  
امام صادق عليه السلام فرمود: مردى به خانه رسول اكرم آمد و درخواست ملاقات داشت . موقعى كه حضرت خواست از حجره خارج شود و به ملاقات آن مرد برود، به جاى آيينه ، جلوى ظرف بزرگ آبى كه در داخل اطاق بود، ايستاد و سر و صورت خود را مرتب كرد. عايشه از مشاهده اين كار به عجب آمد. در مراجعت عرض كرد: يا رسول الله چرا در موقع رفتن در برابر ظرف آب ايستاديد و موى و روى خود را منظم كرديد؟
(قال يا عايشة ان الله يحب اذا خرج عبده المؤ من الى اخيه ان يتهياءله و ان يتجمل .(41) )
فرمود: عايشه ، خداوند دوست دارد كه وقتى مسلمانى براى ديدار برادرش ‍ مى رود، خود را بسازد و خويشتن را براى ملاقات او بيارايد.
از اين چند آيه و حديث چنين برمى آيد كه اولياى اسلام به پرورش حس ‍ زيبايى و بيدار كردن عاطفه جمال دوستى مردم ، علاقه كامل داشتند. ضمنا اين نكته استفاده مى شود كه تزيين و تجمل در نظر اسلام ، نه تنها يك كار پسنديده اجتماعى است ، بلكه اين عمل محبوب خداوند و داراى ارزش ‍ عبادت است . پيروان اسلام مى توانند با به كار بستن اين دستور موجبات خشنودى خداوند بزرگ را فراهم آورند.
زيبايى جوانى  
جمال دلپذير و جذاب دوران جوانى ، يكى از زيبايى هاى طبيعى بشر است كه در ايام شباب با فروغ خيره كننده خود جلوه مى كند، و تنها نسل جوان از آن زيبايى برخوردار است . شور و هيجان ، عشق و اميد، وجد و نشاط، طراوت و لطافت ، تناسب اندام ، صورت شكفته ، موهاى زيبا و صفات ديگرى نظاير اينها، همه و همه از شاخ و بالهاى زيبايى دوران جوانى است .
كليه ملل پيشرفته و تمام اقوام عقب مانده ، قوت و نيروى جوانى را درك مى كنند. همه مى فهمند كه جوانان از سالخوردگان و پيران قوى ترند، ولى درك جمال جوانى براى همه مردم ميسر نيست ، زيرا تشخيص زيبايى هاى رقيق و نازك كارى هاى طبيعت ، تنها در پرتو عواطف شكفته و احساسات پرورش يافته قابل درك است .
مللى كه از علم و فرهنگ بهره ندارند، قومى كه از تربيت صحيح برخوردار نبوده و حس جمال دوستى در ضميرشان شكفته نشده است ، از درك ظرايف طبيعت عاجزند. آنان نمى توانند جمال جوانى را آن طور كه هست درك كنند و زيبايى هاى رقيق ايام شباب را به خوبى تشخيص دهند.
اگر دنياى متمدن امروز، به جنبه شاعرانه جوانى و زيبايى هاى پرفروغ آن متوجه شده است ، اگر دانشمندان بشر درباره جمال جوانى سخن مى گويند و نويسندگان با ذوق ، پيرامون زيبايى نسل جوان قلم فرسايى مى كنند، و خلاصه اگر جهان متمدن كنونى ، نسل جوان را با ديده احساسات و جمال دوستى مى نگرد، از اين جهت است كه تمدن جديد تحول عظيمى در ذوق و عواطف بشر به وجود آورده و پيشرفت فرهنگ و دانش ، منشاء انقلاب عميقى در بيدارى درك هاى عاطفى و تشخيص زيبايى ها شده است .
ناگفته نماند كه هم زمان با فرارسيدن ايام شباب و آشكار شدن زيبايى هاى جوزانى ، تمايل زينت كردن و خودآرايى نيز به طور طبيعى در ضمير جوانان بيدار مى شود، و آنان را شيفته آرايش و خودسازى مى كند. به عبارت ديگر، در ايام شباب ، جمال و زيبايى طبيعى با خودآرايى و تجمل مصنوعى هم آهنگ مى شوند. از يك طرف عوامل بلوغ ، خود به خود به جوانان طراوت و جمال طبيعى مى بخشد و آنان را زيبا و دلپذير مى كند، و از طرف ديگر، در باطن آنها، عشق ، تزيين و خودآرايى ايجاد مى نمايد و به تجمل و جلوه گرى علاقه مندشان مى كند.
ميل جوان به خودآرايى  
(جوانان ، به اصطلاح رودن ، پيشقدمان زيبايى هستند، و ارزش هاى مربوط به جمال پسندى را در مرحله اول اهميت قرار مى دهند. عشق به جمال ، در نزد بعضى از دختران جوان منجر به يك نوع بت پرستى براى بدن و هنر مى گردد.
ارتباط تجمل با غريزه جنسى  
ترديدى نيست كه علاقه مندى و مرجح داشتن هر آن چه زيباست ، با توسعه بدن از لحاظ زيست شناسى و به خصوص با جهش غريزه جنسى ارتباط كامل دارد. ذوق جواهرات و آرايش ها و هر آن چه ممكن است نظر اشخاص را با لطف و علاقه مندى به سوى شخص جلب كند، در حقيقت چيزى جز تكميل عمل طبيعت نيست كه در اواخر دوران بلوغ ، به رنگ بدن ، به نگاه ، به شكل اعضاى دختران جوان ، يك نوع زيبايى غير قابل مقايسه با سابق و در عين حال كم دوام مى دهد.
احساس لذت زيبايى  
سير در زيبايى و تماشاى جمال ، يكى از فعاليت هايى است كه جوانان به آن بسيار علاقه مند هستند. زيبايى در ايشان يك نوع لذتى ايجاد مى كند و هر قدر اين كيفيت لذت بردن از زيبايى بيشتر به يكى از صفات ايشان اتكا داشته باشد، شدت ادراك آن لذت ، بيشتر است .)(42)
(دختران و پسران جوان ، عطرهاى گيج كننده و شديد را كه بعدها ممكن است در توالت رل مهمى بازى كنند، دوست دارند. در مقابل عطر، موها و گيسوان و پوست بدن بسيار حساس مى شوند و اين بوها تاءثير مطبوعى در ايشان مى بخشد. توافق رنگ ها، زيبايى اشكال ، شنيدن اصوات مطبوع ، حالتى بوجود مى آورند و احساس مطبوعى توليد مى كنند.)(43)
ارضاى تمايل جمال  
خواهش فطرى تجمل و خودآرايى در نسل جوان ، يكى از تمايلاتى است كه بايد تحت مراقبت كامل قرار گيرد و به طور عادلانه و دور از افراط و تفريط ارضا گردد. اسلام از راه پاكيزگى بدن ، مسواك كردن دندان ، معطر بودن ، رنگين كردن و روغن زدن مو، جامه قشنگ پوشيدن و كارهايى نظاير اين ها، حس خودآرايى جوانان را به راه صحيح و بى خطر هدايت نموده و برجلوه و جمال آنان افزوده است .
(قال رسول الله صلى الله عليه و آله : اختضبوا فانه يزيد فى شبابكم و جمالكم .(44) )
رسول اكرم درباره رنگ كردن مو فرموده است : خضاب كنيد كه بر جوانى و زيبايى شما مى افزايد.
(عن الصادق عليه السلام : اذا اصبت الدهن فى يدك فقل ، اللهم انى اءساءلك الزين و الزينة .(45) )
امام صادق عليه السلام فرموده : موقع روغن زدن موى سر، بگو: بارالها، از تو درخواست زيبايى و زينت دارم .
(عن الباقر عليه السلام : ان اميرالمؤ منين (ع ) اتى البزازين فقال لرجل بعنى ثوبين فقال الرجل يا اميرالمؤ منين عندى حاجتك ، فلما عرفه مضى عنه فوقف على غلام فاءخذ ثوبين احدهما بثلثة دراهم والاخر بدرهمين فقال يا قنبر خذ الذى بثلثة ، فقال انت اولى به ، تصعد المنبر و تخطب الناس ، فقال و انت شاب و لك شره الشباب و انا استحيى من ربى ان اتفضل عليك ، سمعت رسول الله (ص ) يقول البسوهم مما تلبسون و اطعموهم مما تاءكلون .(46) )
امام باقر عليه السلام فرمود كه حضرت على بن ابى طالب عليه السلام ، در ايام خلافت ، با غلام خود قنبر، براى معامله به بازار بزازها آمد. به مرد كاسبى فرمود: دو لباس دارى به من بفروشى ؟
مرد كاسب عرض كرد: بلى اى پيشواى مسلمين . جنسى را كه احتياج دارى نزد من موجود است .
حضرت وقتى متوجه شد كه مرد كاسب او را شناخته و به عنوان اميرالمؤ منين خطابش كرده است ، معامله نكرد و از در دكان او گذشت و مقابل بزاز ديگرى كه جوان بود توقف كرد و دو لباس خريد. يكى را به سه درهم و ديگرى را به دو درهم . پس به قنبر فرمود: سه درهمى را تو بردار.
عرض كرد: مولاى من ، شايسته تر آن است كه شما لباس سه درهمى را بپوشى ، زيرا منبر مى روى و با مردم سخن مى گويى و بايد لباس شما بهتر باشد.
رغبت جوان به زيبايى  
حضرت فرمود: تو جوانى و مانند ساير جوانان به تجمل و زيبايى رغبت بسيار دارى . به علاوه ، من از خداى خود حيا مى كنم كه لباسم از تو بهتر باشد، زيرا از پيغمبر اكرم (ص ) شنيده ام درباره غلامان سفارش مى فرمود كه به آنان همان لباسى را بپوشانيد كه خود مى پوشيد و همان غذا را بخورانيد كه خود مى خوريد.
در اين حديث ، سه نكته جلب توجه مى كند:
اول آن كه زمامداران در معاملات عادى نبايد از مقام خود سوء استفاده كنند. على عليه السلام عملا به مرد كاسب فهماند آن كه مى خواهد لباس ‍ بخرد، يك فرد عادى مملكت به نام على بن ابى طالب است ، نه اميرالمؤ منين شخص اول كشور، و چون حضرت را اميرالمؤ منين خطاب نموده بود، با وى معامله نكرد.
دوم آن كه غلامان در آيين مقدس اسلام به قدرى مورد حمايت هستند كه پيشواى مسلمين صريحا توصيه فرموده است لباس و غذاى آنان ، با لباس و غذاى آقايان آنها يكسان باشد.
اندازه گيرى تجمل  
سوم آن كه اولياى گرامى اسلام از تمايل خودآرايى و تجمل دوستى جوانان در حدود مصلحت حمايت مى كنند. به همين جهت ، على عليه السلام جامه بهتر را به قنبر جوان داد تا او را از پوشيدن آن لباس شادمان و مسرور كند، و بدين وسيله تمايل زيباپسندى اش را ارضا نمايد.
بدون ترديد، ارضاى تمايل خودآرايى و تجمل ، كه يكى از خواهش هاى فطرى است ، به تكامل ذوق و شكفتن احساسات جوانان كمك مى كند و آنان را به راه تعالى روحى و پيشرفت هاى عاطفى سوق مى دهد. به همين جهت ، آيين مقدس اسلام ، اين امر را با نظر موافق و مؤ كد به پيروان خود توصيه كرده است ، ولى بايد توجه داشت كه جوانان در اين كار به راه زياده روى و افراط نگرايند و از حد شايسته تجاوز نكنند.
تجمل پرستى و زياده روى در زينت و خودآرايى عوارض نامطلوبى دربردارد و ممكن است دختران و پسران جوان را به راه هاى غلط سوق دهد و سرانجام مايه تيره روزى و بدبختى آنان گردد.
زياده روى در تجمل  
توجه به خودآرايى بيش از اندازه مى تواند منشاء بيمارى وسواس شود، و رفته رفته مايه اختلالات روحى گردد. توجه بيش از اندازه به خودآرايى ، براى جلب توجه ديگران ، ممكن است باعث پيدايش خوى ناپسند رياكارى و خودپرستى شود و آدمى را منفور و مردود جامعه نمايد. توجه بيش از اندازه به خودآرايى مى تواند شخص را از فعاليت هاى ثمربخش ‍ زندگى باز دارد و عمر عزيز، كه سرمايه سعادت بشر است ، در راه هاى غيرمفيد و احيانا مضر مصروف مى گردد.
جمال معنوى و اخلاقى  
نكته مهمى كه لازم است اذهان همه مردم ، به خصوص جوانان به آن معطوف گردد اين است كه در نظر اولياى گرامى اسلام ، زيبايى بشر منحصر به جمال طبيعى و تجمل مصنوعى نيست ، بلكه جمال معنوى و اخلاقى نيز يكى از مهم ترين اركان اساسى زيبايى بشر است . به عبارت ديگر، زيبايى جامع و كامل براى انسان عبارت از اين است كه سيماى جسم و جان و شكل صورت و معنى ، هر دو زيبا و جميل باشند.
جمال طبيعى و تجمل مصنوعى ظاهر مردم را زيبا مى كند، ولى جمال علم و اخلاق كه عالى ترين زينت و درخشان ترين زيور اختصاصى انسان است ، به آدمى زيبايى روحانى و جمال معنوى عطا مى نمايد.
گرچه جمال و تجمل ظاهرى آدمى را محبوب و دلخواه مردم مى كند، ولى بهترين جمالى كه شايسته مقام بشر است و به انسان كمال حقيقى و عزت واقعى مى بخشد، جمال علم و اخلاق و زيبايى صفات حميده و سجاياى انسانى است .
(قال على عليه السلام : ميزة الرجل عقله و جماله مروته .(47) )
زيبايى علم و اخلاق  
على عليه السلام فرموده است : امتياز مرد به عقل او و جمال و زيبايى اش به مردانگى و فضايل اخلاقى اوست .
(و عنه عليه السلام : العلم جمال لايخفى و نسب لايجفى .(48) )
و نيز فرموده است : زيور دانش براى انسان ، جمالى است كه پوشانده نمى شود و نسبى است كه مورد جفا قرار نمى گيرد.
(قال ابو محمد العسكرى (ع ) حسن الصورة جمال ظاهر و حسن العقل جمال باطن .(49) )
امام عسكرى عليه السلام فرموده است : زيبايى صورت ، جمال ظاهرى انسان است و زيبايى عقل و فكر، جمال باطنى اوست .
در روايات اسلامى و همچنين در مضامين ادعيه وارده ، مكرر كلمه جمال درباره ذات مقدس حق به كار رفته و اولياى گرامى اسلام خداوند را با صفت جمال ياد كرده اند.
(عن ابى عبدالله عليه السلام قال : قال اميرالمؤ منين (ع ) ان الله جميل يحب الجمال ، و يحب ان يرى اثر النعمة على عبده .(50) )
امام صادق عليه السلام از جد گرامى اش على عليهماالسلام روايت كرده است كه فرمود: خداوند جميل است و جمال و زيبايى را دوست دارد، و همچنين دوست دارد كه اثر نعمت هاى خود را در مردم مشاهده فرمايد.
جمال الهى  
بدون ترديد، جمال در مورد خداوند بزرگ ، به معنى زيبايى طبيعى يا تجمل مصنوعى نيست . بلكه مراد از جمال الهى ، صفات جماليه و كمالات معنوى است كه در ذات لايزال الهى به نحو اتم و اكمل موجود است . او خير مطلق ، كمال مطلق و جمال مطلق است و در ذات منزه از عيب و نقصش ، چيزى جز كمال و جمال نيست .
(اللهم انى اساءلك من جمالك باجمله و كل جمالك جميل . اللهم انى اساءلك بجمالك كله .)
علم ، قدرت ، رحمت ، حلم ، جود، وفاى به عهد، عيب پوشى ، قبول عذر، عفو از گناهكار و عدل صفاتى است كه حق تعالى براى خود برگزيده است . اين صفات جميله ، پايه اساسى جمال معنوى است . خداوند دوست دارد كه بندگانش نيز به اين صفات پسنديده متصف گردند و به زيبايى هاى معنوى مزين شوند.
(شناختن زيبايى از لحاظ متافيزيك ، مشكل ترين نظرياتى است كه در اين باب موجود است . متافيزيك يا فلسفه ماوراى طبيعت ، عبارت از پى بردن به وجود مطلق و وجود فى نفسه است . هدف اين رشته دانش اين است كه از ظواهر اشياء، كه به وسيله حواس يا وجدان شناخته مى شوند، تجاوز كرده و حقيقت را دريابد. متافيزيك ، پديده ها را كه نسبت به يكديگر و نسبت به فكر شخص فرق و اختلاف پيدا مى كند، كنار گذارده ، جست و جوى مطلق و تغيير ناپذير و بلاشرط را منظور خود قرار مى دهد. اشياء وقتى زيبا هستند كه نصيب و پرتوى از آن دريافته باشند. خوب مطلق و خير اكمل همان زيبايى و جمال محض است .)(51)
كسى كه سيماى جان خود را به زيور علم و اخلاق بيارايد، كسى كه ضمير خويش را به صفات جماليه و سجاياى انسانى مزين نمايد، او داراى جمال معنوى و زيبايى روحانى است . او با اين عمل توانسته است به خدا نزديك شود و خويشتن را محبوب خلق خدا نمايد.
علاوه بر جمال باطن ، خداوند جمال ظاهر مردم را نيز دوست دارد. خدا دوست دارد نعمت هايى را كه به مردم بخشيده و زيبايى هايى را كه به آنان عطا فرموده ، آشكارا مشاهده نمايد. آن كس كه اندام موزون و صورت زيبا دارد، خود را شكسته و نازيبا ننمايد. كسى كه داراى نعمت قوت و سلامت است ، خويشتن را مريض و ناتوان جلوه ندهد. كسى كه تمكن مالى دارد، لباس پستى كه مايه خوارى وى مى شود، نپوشد. خلاصه خداوند دوست دارد ظاهر و باطن مردم زيبا باشد. خدا دوست دارد كه جان مردم از زيور صفات جماليه زيبا گردد و جسم مردم از تجمل ظاهرى و نعمت هايى كه عطا فرموده ، جميل و زيبا باشد.
ميل جوان به جمال روحانى  
خوشبختانه ، در دوران شباب ، ميل به جمال روحانى و سجاياى اخلاقى ، خود به خود در باطن جوانان بيدار مى گردد و علاقه به زيبايى معنوى ، مانند عشق به خودآرايى و تجمل ظاهرى ، در ضميرشان شكفته مى شود. به عبارت ديگر، جوانان به طور طبيعى مايل به فتوت و جوانمردى هستند، و به فضايل اخلاقى و صفات ممتازه انسانى علاقه دارند. جوانان فطرتا شيفته راستگويى ، درستكارى ، وفاى به عهد، اداى امانت ، عزت نفس ، خدمت به مردم ، فداكارى و صفاتى نظاير اينها هستند و از دروغگويى ، نادرستى ، عهدشكنى و خيانت متنفرند، و از مشاهده رفتار و گرفتار نادرست ديگران برافروخته و خشمگين مى كردند.
پرورش سجاياى اخلاقى  
مربيان لايق بايد از اين سرمايه طبيعى استفاده كنند و خواهش فطرى سجاياى اخلاقى را در ضمير جوانان پرورش دهند. مربيان بايد ميل به خلقيات پاك انسانى را، كه مايه جمال روحانى و زيبايى معنوى است ، در نسل جوان تقويت نمايند و آنان را مردانى شايسته و لايق بار آورند.
(ايده آل اخلاقى با ايده آل جمال پسندى جوان بستگى دارد. هر مربى و معلمى كه از نداى ارزشهاى اخلاقى غافل بماند و از اين قدرت استفاده نكند، مقصر و بدبخت است .
ارزش هاى اخلاقى جوانان ، با نوع ارزش هاى سنين كمال متفاوت اند. تعاون و همكارى ، به نظر آنان ، همچون فداكارى است . نيكى مفهوم ترحم را دارد. بردبارى كه در دوران جوانى بسيار مشكل است ، صورت يك جوانمردى قهرمانى را پيدا مى كند.
صفاى باطن جوان  
ارزش هاى ديگرى وجود دارد كه جوانان آنها را ترجيح دهند. مثلا شرافت ، كفايت و لياقت شخص ، دوستى و صميميت قاطع ، مانند قهرمانان افسانه اى شجاعت تا درجه اى كه به فداكارى در راه هدفى كه انسان دوست دارد منجر شود. تمام اين صفات ، جوان را براى شكفتگى كامل امكانات فردى آماده مى سازند.)(52)
اولياى گرامى اسلام ، در قرون گذشته ، ضمن بيانات خود، به روح پاك جوانان و تمايل فطرى آنان ، به اصول اخلاقى و انسانى تكيه كرده و بهره بردارى از آن سرمايه بزرگ را در راه تربيت صحيح نسل جوان ، به مربيان خاطرنشان نموده اند.
مردى به نام ابى جعفر احول ، از دوستان امام صادق عليه السلام ، مدتى به تبليغ مذهب تشيع و نشر تعاليم اهل بيت عليهم السلام اشتغال داشت . روزى شرفياب محضر آن حضرت شد.
(قال كيف راءيت مسارعة الناس الى هذا الاءمر و دخولهم فيه ، قال و الله انهم لقليل .)
امام عليه السلام از او سئوال كرد: مردم بصره را در قبول روش اهل بيت و سرعت پذيرش آيين تشيع چگونه يافتى ؟ عرض كرد: مردم قليلى تعاليم اهل بيت را پذيرفتند.
(فقال عليه السلام عليك بالاحداث فانهم اسرع الى كل خير.(53) )
امام عليه السلام فرمود: توجه تبليغى خود را به نسل جوان معطوف دار و نيروى خويش را در راه هدايت آنان به كارانداز، زيرا جوانان زودتر حق را پذيرند و سريع تر به هر خير و صلاحى مى گرايند.
فضيلت خواهى جوان  
در اين حديث ، امام صادق عليه السلام ، به صفاى باطن و فضيلت دوستى نسل جوان تصريح فرموده و به ابى جعفر احول ، كه مبلغ مذهبى و مربى مردم بوده ، يادآور شده است كه روح جوان خوبى ها را زودتر مى پذيرد، و به صفات انسانى سريع تر متصف مى شود. اين خود اشاره به اين مطلب است كه در ايام شباب ، خواهش جمال روحانى و ميل به فضايل اخلاقى در ضمير جوانان بيدار مى شود.
به شرحى كه در قرآن شريف و روايات اسلامى رسيده ، فرزندان يعقوب نسبت به حضرت يوسف ، برادر كوچك خود، ستم كردند و او را، به غلامى ، به كاروان مصر فروختند. پس از چند سال كه يوسف در مصر به سلطنت رسيد و برادران از اين موضوع آگاه شدند، از ستم خويش درباره يوسف پشيمان گذشتند و نزد يعقوب و يوسف زبان به عذرخواهى گشودند، در برابر يعقوب گفتند:
(يا اءبانا استغفرلنا ذونوبنا انا كنا خاطئين قال سوف استغفر لكم ربى .(54) )
اى پدر بزرگوار، درخواست داريم از درگاه الهى براى ما طلب عفو و مغفرت نمايى . ما به خطاى خود اعتراف داريم . حضرت يعقوب به درخواست فرزندان جواب موفق داد، ولى انجام آن را به بعد موكول كرد و فرمود: در آتيه نزديكى از خداوند براى شما طلب بخشش خواهم كرد.
در برابر يوسف گفتند:
(تالله اثرك الله علينا و ان كنا لخاطئين قال لاتثريب عليكم اليوم يغفرالله لكم و هو ارحم الراحمين .(55) )
به حق قسم است كه خداوند تو را بر ما برترى داده و ما خطاكار بوده ايم .
يوسف در جواب فرمود: شما را بخشيدم . اكنون بر شما ملامتى نيست . خداوند نيز شما را ببخشد كه او از هر رحيمى مهربان تر است .
اسمعيل بن فضل هاشمى از امام صادق عليه السلام سئوال كرد:
- چرا حضرت يعقوب طلب عفو فرزندان را به تعويق انداخت ، ولى يوسف فورا برادران گناهكار خود را بخشيد و براى آمرزش آنان دعا كرد؟
(قال لان قلب الشاب ارق من قلب الشيخ ، و كان جناية ولد يعقوب على يوسف و جنايتهم على يعقوب انما كانت بجنايتهم على يوسف ، فبادر يوسف الى العفو عن حقه و اخر يعقوب العفو، لان عفوه انما كان عن حق غيره فاخرهم الى السحر ليلة الجمعة .(56) )
حضرت دو جواب داد:
قلب رئوف جوانان  
اول آن كه جوان از پير رقيق القلب تر است . به اين جهت ، يوسف از عذرخواهى برادران زودتر متاءثر شد و آنان را فورا بخشيد.
دوم آن كه فرزندان يعقوب به يوسف ستم كرده بودند. يوسف خود صاحب حق بود و آن را فورا بخشيد، ولى يعقوب كه بايد حق ديگرى را ببخشد، به تعويق انداخت كه سحر شب جمعه براى آنان طلب آمرزش نمايد.
در اين حديث نيز امام صادق عليه السلام از قلب رئوف و رقيق جوانان سخن گفته و اشاره فرموده است كه روح جوان براى گذشت هاى اخلاقى و عواطف انسانى آماده تر است .
تمايل جوان به عواطف انسانى  
وظيفه مربيان اين است كه مراقبت كنند تا تمايلات فطرى اخلاقى در ضمير جوانان زنده بماند، و عشق به جمال معنوى همواره در باطنشان تقويت شود. بايد كوشش كنند تا شعله هاى فروزان پاكى و فضيلت به خمودى و خاموشى نگرايد و جوانان از مسير سجاياى انسانى منحرف نگردند.
تمايل فطرى اخلاقى در جوانان به منزله اعلام آمادگى آنان براى پاكى و نيكى است ، ولى اگر در محيط فاسد و آلوده قرار گيرند و به غلط تربيت شوند، خيلى زود به وجودان اخلاقى و خواهش هاى انسانى خود پشت پا مى زنند و در راه ناپاكى و پليدى قدم مى گذارند.
(نداى ارزش هاى اخلاقى به هيچ وجه اين معنى را ندارد كه رفتار جوانان آميخته به تقدس و تقوا باشد، بلكه فقط اين را مى رساند كه او براى تمايل به نيكى حساس تر است . آنان ، در عين حال كه بعدها براى يك زندگى اخلاقى شخصى آماده هستند، براى پستى و رذالت نيز قابليت دارند.)(57)
نتيجه بحث آن كه طراوت و شكفتگى هاى دوران جوانى ، خود يكى از مظاهر عالى جمال طبيعى است . فروغ دل پذير و جذاب دوران شباب ، به نسل جوان زيبايى و جمال مى بخشد و آنان را در نظر مردم عزيز و دلخواه جلوه مى دهد.
موقعى كه جوانان خود را مى آرايند و جمال طبيعى خويش را با تزيين و تجمل مى آميزند، وقتى كه موى و روى خود را آرايش مى كنند و جامه قشنگ مى پوشند، بر محبوبيتشان افزوده مى شود و بيشتر جذاب و دلپذير مى گردند. آرى ، جمال و زيبايى رمز محبوبيت و سر نفوذ در مردم است .
جمال كامل و زيبايى همه جانبه زمانى به دست مى آيد كه جوانان ، با وجود زيبايى طبيعى و تجمل ظاهرى ، واجد جمال معنوى و سجاياى اخلاقى باشند. چنين جوانانى محبوب واقعى و دلپذير عموم مردم اند و همه جا مورد تكريم و احترام خواهند بود.
ارزش جمال روحانى  
جمال باطنى و زيبايى روحانى ، در نظر جامعه بشر، به مراتب ارزنده تر از جمال طبيعى و تجمل ظاهرى است . به همين جهت ، يك جوان زيبا و خوش ظاهر كه واجد تمام مراتب جمال طبيعى و تجمل مصنوعى است ، اگر فاقد جمال معنوى باشد، اگر خائن و جنايتكار باشد، مردم به زيبايى ظاهرى اش اعتنا نمى كنند، و او را با ديده انزجار و تنفر مى نگرند و به علت ناپاكى و پليدى اش از خود مى رانند.
هدف بزرگ اولياى گرامى اسلام ، در پرورش نسل جوان اين است كه آنان را در بحبوحه جمال ظاهرى از زيبايى معنوى و جمال روحانى نيز برخوردار كنند و با سجاياى اخلاقى و صفات انسانى تربيتشان نمايند، تا در دوران شباب ، اساس سعادت تمام عمر در ضميرشان پى ريزى شود.
براى آن كه جوانان به ارزش جمال معنوى و فضايل روحانى بيشتر پى ببرند و اين حقيقت را بهتر درك نمايند، براى آن كه در دوران شباب موجبات خوشبختى ابدى خويش را فراهم آورند و خود را به زيور سجاياى اخلاقى بيارايند، مثل ساده اى مى آورم كه براى همه طبقات قابل درك باشد.
گل هاى گوناگون با رنگ هاى مختلف و جمال طبيعى خود، محبوب زيباپسندان و مورد علاقه مردم اند. گل فروشان آنها را از شاخه ها جدا مى كنند و از اقسام مختلفشان دسته گل مى سازند و نوارهاى رنگارنگ به آن مى پيچند و با اين كار بر زيبايى و جلوه گل مى افزايند. سپس دسته گل نوار بسته را در گلدان زيبايى قرار مى دهند و دوستداران جمال و زيبايى آن را با قيمت قابل ملاحظه اى مى خرند و در سالن پذيرايى يا روى ميز غذا مى گذارند، تا از جمال طبيعى گل و تجمل مصنوعى اش محظوظ و بهره مند گردند.
گلى كه بوى مطبوع يا نامطبوعى ندارد و تنها زيبا و جميل است ، به سبب جمال دلپذيرش ، مورد علاقه مردم است . جمال دوستان كه شيفته زيبايى هستند، آن را خريدارى مى كنند و از تماشاى جمال با طراوتش لذت مى برند.
گل زيبايى كه علاوه بر جمال طبيعى و تجمل ظاهرى داراى بوى مطبوع و عطر دلخواهى است . محبوبيت بيشترى دارد، و مردم رغبت و علاقه زيادترى نسبت به آن نشان مى دهند. زيرا از يك طرف روى زيبايش چشم را محظوظ مى كند و از طرف ديگر، بوى مطبوعش شامه را بهره مند مى سازد.
اگر گل زيبايى بوى نامطبوع و زننده داشته باشد، اگر استشمام هواى مجاور آن باعث سردرد و تهوع شود، هرگز عزيز و محبوب نخواهد شد. مردم از چنين كس راضى نمى شود آن گل بدبو را، هر قدر هم كه زيبا باشد، در سالن پذيرايى يا روى ميز غذاى خود قرار دهد و به قيمت تماشاى جمال آن ، سلامت و آسايش خود را به خطر اندازد.
جوانان در بوستان بشريت به منزله گل هاى نو شكفته و زيبايى هستند كه به علت طراوت و جمال طبيعى ، در نظر مردم جمال شناس ، عزيز و محبوب اند. تزيين و خودآرايى ، موهاى منظم و معطر، لباس هاى آراسته ، و خلاصه تجمل ظاهرى ، به منزله نوارهاى خوش رنگ و زيبايى است كه بر جلوه و جمال جوانان مى افزايد و آنان را بيشتر دلخواه و محبوب مى كند. صفات خوب و بد و خلقيات پسنديده و ناپسند براى جوانان ، به منزله بوهاى مطبوع و نامطبوع گل هاى مختلف است .
next page

fehrest page

back page

 


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
راست‏هايى كه دروغ پنداشته مى‏شود
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

راست‏هايى كه دروغ پنداشته مى‏شود

توريه

شايسته است كه براى تكميل بحث، سخن را به سوى راست‏هايى كه نمايش‏دروغ مى‏دهند، ولى دروغ نيستند بكشانيم، يكى از آن‏ها توريه مى‏باشد.

لفظى كه داراى دو معنا باشد: يكى ظاهر و ديگر خلاف ظاهر و گوينده، معناى‏خلاف ظاهر را اراده كند، توريه‏اش نامند، هر چند مخاطب، به معناى مقصود پى نبردو تنها معناى ظاهر لفظ را دريابد.

وقتى در تهران، ناشناسى از من پرسيد: شما زمانى قم نبوديد؟ گفتم: نه، من‏هيچ‏وقت قم نبودم، من انسان هستم، قم شهر است و جماد و مستحيل است كه انسان‏بشود.

شنيدم كه وقتى كسى معناى توريه را از كسى پرسيد، او چنين پاسخ داد: فرض‏كنيد كه من و شما هر كدام، يك غلام داشته باشيم كه نام هر دو مبارك باشد، آن دو با هم‏نزاعى كنند و غلام من آبروى غلام شما را ببرد، در اين حال من به شما بگويم: مبارك‏ما... به ريش مبارك شما، مقصود معناى حقيقى است كه مبارك، مضاف اليه ريش‏باشد، ولى معناى ظاهرش كه همه كس مى‏فهمد صفت است.

گاه به كسى گفته مى‏شود: فلان اين جا نيست كه مقصود همان نقطه باشد، ولى‏معناى ظاهر آن، خانه يا شهر مى‏باشد.

توريه در قرآن

برادران يوسف كه براى خريد گندم، نزد عزيز مصر شدند، برادرشان يوسف رانشناختند. يوسف، دستور داد كه جوال‏هاى آنان را از گندم پر كنند و كيله گندم كشى رادر جوال برادر تنى او بگذارند. كاروان برادران كه به راه افتاد، منادى عزيز مصر فريادزد:

«ايتها العير، انكم لسارقون; (1) .

اى كاروان! شماها دزد هستيد.»

در صورتى كه كاروانيان، دزدى نكرده بودند. پرسيدند: چه چيز گم كرده‏ايد؟مصريان گفتند: كيله را گم كرده‏ايم، ولى نگفتند كه شماها كيله را دزديده‏ايد. خطاب‏دزدى به برادران از آن نظر بود كه پيش از اين يوسف را از پدرش دزديده بودند.

حزقيل

حزقيل پسر عمو و وليعهد فرعون مصر بود. در خاندان فرعونى مصر، تنها كسى‏كه ايمان به خدا داشت و به توحيد دعوت مى‏كرد همو بود. سخن چينان به فرعون‏گزارش دادند كه حزقيل تو را خدا نمى‏داند و به خداى يگانه دعوت مى‏كند و دشمنان‏تو را يارى مى‏كند.

فرعون گفت: اگر او، كه خليفه و ولى عهد من است، چنين باشد، كفران نعمت مراكرده است و استحقاق عذاب خواهد داشت و اگر شماها دروغ بگوييد، مستحق‏شديدترين عذاب‏ها خواهيد بود و سپس حزقيل را با آن‏ها رو به رو كرد.

آن‏ها به حزقيل گفتند: تو خداوندى و پروردگارى فرعون را منكر هستى ونعمت هايش را كفران مى‏كنى. حزقيل فرعون را مخاطب ساخته و گفت: شهريارا،تاكنون از من دروغى شنيده‏اى؟

فرعون گفت:نه. حزقيل گفت: از اينان بپرس، پروردگارشان كيست. گفتند:فرعون.

گفت: بپرس آفريد گارشان كيست؟ گفتند: فرعون.

گفت: بگو روزى رسانشان و آن كه زندگى اين‏ها را اداره مى‏كند و زيان را از آن‏هادور مى‏كند كيست؟ گفتند: فرعون.

حزقيل گفت: شهريارا، من تو را و هر كس كه در اين جا حاضر است گواه مى‏گيرم‏كه پروردگار آن‏ها پروردگار من است، آفريدگار آن‏ها، آفريدگار من است، روزى‏رسان آن‏ها روزى رسان من است، مصلح زندگى و گذران آن‏ها، مصلح زندگى وگذران من است و من به جز پروردگار آن‏ها و روزى رسان آن‏ها و آفريدگار آن‏ها به‏پروردگارى و روزى رسانى و آفريدگارى ايمان ندارم، من تو و همه حاضران را گواه‏مى‏گيرم كه هر پروردگارى و آفريدگارى و رازقى كه به جز پروردگار و آفريدگار ورازق آن‏ها باشد، من از آن بيزارم و به خداوندى اش كافر هستم. فرعون خشنود شد وسخن چينان را سخت‏ترين شكنجه كرد.

توريه‏اى كه حزقيل به كار برد، اين بود كه نگفت پروردگار من، كسى است كه‏آن‏ها گفتند پروردگار ماست، بلكه گفت: پروردگار من، پروردگار آن‏هاست.

شوخى‏هاى پيامبر

در شوخى بايستى يك چيز غير عادى باشد تا موجب تعجب و خنده گردد. امورعادى هيچ گونه خنده‏اى نمى‏آورد. شوخى‏هاى پيغمبر اسلام با آن كه بسياردلپذير بود، ولى خلاف حقيقتى در آن‏ها نبود و در عين حال، چيزى غير عادى در آن‏موجود بود:

وقتى زن زيد بن اسلم در حضورش شرفياب بود، نام شوهرش را برد.حضرتش فرمود:

همان كه در چشم‏هايش سفيدى موجود است؟ زن منكر شد و گفت: چشم‏هاى‏او سپيدى ندارد. وقتى كه داستان را براى شوهرش حكايت كرد، زيد گفت: مگرسپيدى چشم‏هاى مرا نمى‏بينى كه از سياهى اش بيش‏تر است؟

وقتى به پير زنى كه از عشيره اشجع بود فرمود: پير زن داخل بهشت نمى‏شود،پيرزن گريستن آغاز كرد. بلال زنگى رسيد و پير زن را ديد كه مى‏گريد، از سبب گريه‏او بپرسيد; وقتى كه از آن آگاه شد، خدمت رسول خدا عرض كرد. پيغمبر فرمود:

سياه پوست هم، چنين است. بلال حبشى اين را كه شنيد در كنار پير زن بنشست وبه گريه پرداخت. عباس پير، عموى پيغمبر آن دو را در آن حال بديد، شرفياب شد وجريان را استفسار كرد. پيغمبر فرمود: پير مرد هم چنين است. آن گاه هر سه رامخاطب قرار داده و فرمود: خدا پيران و سياه پوستان را به زيباترين چهره در مى‏آورد، جوان مى‏شوند، سپيد مى‏شوند و داخل بهشت مى‏گردند.

مبالغه در تعبيرها

از راستى‏هايى كه ممكن است، دروغ در نظر آيد، مبالغه در تعبير است. سر آن كه‏مبالغه را نمى‏توان دروغ خواند، اين است كه در مبالغه، مدلول مطابقى، منظور نيست،بلكه منظور اصلى، مدلول التزامى مى‏باشد و آن عبارت از بسيار بودن و تاكيد معنامى‏باشد.

مبالغه گاه در كميت مى‏شود، چنان كه پدر به فرزند مى‏گويد: صد بار به تو گفتم كه‏اين كار را نكن; مقصود بسيار گفتن مى‏باشد نه عدد معين صد; و يا دوستى به دوستى‏مى‏گويد: هزاران بار به كويت آمدم، ولى تو را نديدم، مقصود، بسيار آمدن است،نه عدد هزار; و ياوقتى يكى مى‏گويد: از اين جا تا آن جا، صدها فرسنگ راه است;مقصود، دور و دراز بودن راه است; و يا مقصود از «ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگ‏است‏» ناتوانى عاشق از صبر مى‏باشد.

شايد عددهايى كه در روايات فضيلت‏هاى اعمال يا چيزهاى ديگر وارد شد، ازهمين قبيل باشد كه مقصود، عددى به خصوص نيست، بلكه فراوانى پاداش مى‏باشدو گاه مبالغه در كيفيت مى‏باشد، چنان كه نظامى مى‏گويد:

بدان نرگس كه از نرگس گرو برد.

بدان سنبل كه سنبل پيش او مرد.

به فندق‏هاى سيمينش ده انگشت.

كه قاقم را ز رشك خويشتن كشت.

در مصرع اول، مقصود بسيار زيبايى چشم است و در دوم، زلف و در سوم،بسيار نرمى انگشت، نه گرو بردن از نرگس و نه جان دادن سنبل و نه كشته شدن‏قاقم.

گاه مقصود از مبالغه، بيان لازمى است كه مغايرت وجودى با ملزوم دارد:

هزار مرتبه رفتم ز مصر جانب كنعان.

به غير چشم زليخا، كسى به راه نديدم.

در اين جا مقصود، بيان شدت عشق زليخاست.

دروغ در مبالغه، وقتى است كه بسيارى در كم و كيف اصلا وجود نداشته باشد،مثلا يك بار به سراغ او رفته است، بگويد: صد بار.

مبالغه نما

گاه حقيقتى در سخن، رنگ مبالغه دارد. در صورتى كه واقع محض است وهيچ‏گونه مبالغه‏اى در آن نيست; اين از زيبايى‏هاى سخن و از قدرت بر تعبير است.

ميان ماه من تا ماه گردون.

تفاوت از زمين تا آسمان است.

دگرى گويد:

آن را كه دوستى على نيست كافر است.

گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش.

تشبيه و استعاره

رخ يار را به ماه يا خورشيد و زلفش را به مشك تشبيه نمودن يا بالاتر از آن گفتن،دروغ نيست، چون مقصود، تشبيه حقيقى نيست، بلكه مقصود، بيان زيبايى است.

ماه را ماند اگر مه راست زلف مشكتاب...

اى آسمان به خيره چه مينازى.

كى ماه من به ماه تو ماننده است.

ماه تو مى‏نتابد جز در شب.

وز من به روز و شب همه تابنده است.

پايه استعاره بر تشبيه قرار دارد و آن بر دو گونه است:

لفظ مشبه به را در مشبه استعمال كردن و يكى از لوازم مشبه را بر آن بار كردن تاقرينه بر افاده تشبيه باشد، چنان كه بگويد: ماه من آمد. ماه كه مشبه به مى‏باشد درمحبوب او استعمال شده و آمدن كه از خواص اوست‏بر لفظ ماه حمل شده است.

گفتمش خورشيد سر زد، ماه من بيدار شو.

گفت تا من برنخيزم كى بر آيد آفتاب.

رسول خداصلى الله عليه وآله شترى را ديد كه مى‏رفت و بارش گندم بود، فرمود:

«تمشي الهريسة; (2) حليم راه مى‏رود.»

حضرتش زنده و نپخته غير مخلوط را به پخته مخلوط تشبيه فرمود و راه رفتن راكه از لوازم گوشت زنده مى‏باشد به آن نسبت داد.

قسم دوم استعاره آن است كه لفظ مشبه را در مشبه به استعمال كنند و يكى ازخواص مشبه به را برآن بار كنند، چنان كه بگويند:

پزشك، بيمار را از چنگال مرگ بيرون آورد. مرگ را به درنده‏اى تشبيه كرده وچنگال كه از خواص درنده ست‏بر آن بار شده است.

كنايه

كنايه، ذكر يكى از دو ملازم است در صورتى كه مقصود، اخبار از لازم غير مذكوراست، مثلا فلان، دستش باز است‏يا در خانه بازى دارد كه مقصود، بيان جوان مردى وسخاوت اوست، چون از دست‏باز، همه چيز مى‏توان برداشت. و از در خانه باز، همه‏كس مى‏تواند داخل شود.

گمان مى‏رود كه بسيارى از تعبيرهايى كه در بعضى از روايات آمده كه به نظربعضى از مردم دقيق، صحتش دشوار مى‏باشد، از قبيل كنايه باشد، چون كنايه در لغت‏عرب بسيار استعمال دارد.

اگر حضرت امام حسين‏عليه السلام به على اكبر بگويد:

«بابي انت و امي‏» يا «بنفسي انت‏»، مقصود اظهار مهر و محبت است، نه فداكردن‏على‏عليه السلام و فاطمه عليها السلام و خودش را در راه على اكبر.

براى فهم معانى احاديث، رجوع به فرهنگ‏ها، كفايت نمى‏كند، بلكه ادبيات عاليه‏نيز لازم است.

زبان حال

زبان حال، تصوير حال كسى است و اين اختصاص به انسان ندارد. ممكن است‏تصوير حال حيوانى را نمود و از زبانش سخن گفت و نيز تصوير حال درختى ياخانه‏اى يا شهرى يا سنگى را در نظر آورد و از زبان آن‏ها سخن گفت; بنابر اين زبان‏حال در زمره دروغ‏ها قرار ندارد. در مراثى، در نصايح، در مواعظ، زبان حال فراوان‏است.

پى‏نوشتها:

1) يوسف (12) آيه 70.

2) مستدرك الوسائل، ج 8، ص، ح 9824.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دروغ بر خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

دروغ بر خدا و رسول‏صلى الله عليه وآله و امامان‏عليهم السلام

دروغ بر خدا

دروغ بر خدا به طور مستقيم، آن است كه كسى ادعاى پيغمبرى كند و خود رافرستاده خداى بخواند، در صورتى كه بر انگيخته از طرف خداى نباشد و به دروغ،اين منصب مقدس را دعوى كرده باشد، يا اينكه حكمى را به خدا نسبت دهد، درصورتى كه از طرف مقام مقدس ربوبيت، چنان حكمى صادر نشده باشد، مثلا بگويد:

خدا شراب را حلال كرده يا آن كه شراب را در فلان نقطه از زمين حلال كرده‏است و به طور كلى، هر سخنى را به آن ذات مقدس، نسبت دادن، در صورتى كه‏حقيقت نداشته باشد، دروغ بر خدا خواهد بود و يا اعتماد كردن به قياس و تمثيل يااستحسانات عقلى در احكام خدا و آن را به ذات مقدس ازلى نسبت دادن، از اين قبيل‏مى‏باشد.

دروغ بر پيغمبر و امام

كسى كه خلافت پيغمبر را ادعا كند، در صورتى كه رسول خدا وى را به خلافت‏خود نصب نكرده باشد و يا كسى كه ادعاى مقامى يا منصبى از طرف پيغمبر خداداشته باشد، در صورتى كه از طرف حضرتش، چنين عنايتى به او نشده است، دروغ‏بر پيغمبر خدا بسته است.

كسى كه ادعا كند كه باب امام است‏يا نماينده اوست، در صورتى كه توقيعى به‏نامش صادر نشده باشد، چنين كسى بر امام، دروغ بسته است.

نسبت دادن حكمى به رسول خداصلى الله عليه وآله يا دستورى به يكى از دوازده امام‏عليهم السلام‏در صورتى كه نه آن حكم از طرف رسول آورده شده، نه آن دستور از طرف امام‏صادر شده باشد، دروغ بر آن بزرگواران مى‏باشد. نقل گفتار يا رفتارى ازاولياى خدا در صورتى كه چنان نگفته و چنين نكرده‏اند، دروغ بر اولياى گرامى‏حق تعالى است.

آغاز دروغ سازى بر پيغمبر اسلام‏صلى الله عليه وآله

از سخنان على‏عليه السلام دانسته مى‏شود كه دروغ بستن بر رسول خداصلى الله عليه وآله از همان زمان‏پيغمبرصلى الله عليه وآله شروع شد و كار به جايى رسيد كه حضرتش براى خطبه به پا ايستادو فرمود:

«من كذب علي متعمدا فليتبوا مقعده من النار; (1) .

كسى كه به طور عمد بر من دروغ ببندد، پس نشيمن خود را براى آتش دوزخ آماده‏سازد.»

على‏عليه السلام سپس دروغ گوى بر رسول خداصلى الله عليه وآله را معرفى مى‏كند:

مردى است منافق، به زبان، اظهار ايمان مى‏كند و اسلام را بازيچه خود قرارمى‏دهد و از گناه خود دارى ندارد و بر رسول‏خدا عمدا دروغ مى‏بندد. اگر مردم بدانندكه او منافق دروغ گويى است، سخنش را باور نمى‏كنند، ولى كور كورانه مى‏گويند: اوصحابه رسول خداست و از آن حضرت شنيده و آموخته، لذا به گفته او عمل مى‏كنند. (2) .

خدا در قرآن از اين منافقان خبر داده و صفات آنان را بيان داشته. اين گونه كسان‏بعد از رسول خداصلى الله عليه وآله ماندند و به زمامداران ضلالت و دعوت كنندگان به سوى دوزخ‏با دروغ گويى و تهمت زنى نزديك شدند; آنان هم به اينان، مناصبى دادند و بر مردم‏حاكمشان كردند و با دين دنيا را بردند و خوردند. تمايل مردم هميشه به سوى‏قدرتمندان و دنياست، مگر آن كس را كه خداى نگهدارى كند.

دروغ ساز ملعون است

در حضور خليفه ششم، حضرت جعفرعليه السلام جمله كوتاه «الحائك ملعون; بافنده‏ملعون است‏» ذكر شد. امام فرمود:

«مقصود، آن كسى است كه دروغ بر خدا و رسول مى‏بافد.» (3) .

ملعون، يعنى دور شده از رحمت‏خداى; چرا كسى كه بر خدا و رسول، دروغ‏مى‏بندد از رحمت‏حق دور نباشد؟ او بندگان خداى را گمراه كرده و آن‏ها را در چاه‏شقاوت و گمراهى انداخته كه بيرون آمدنشان بسيار دور به نظر مى‏رسد. اوبدبخت‏ترين مردم است، زيرا كسى است كه از رحمت پروردگار دور است. همه كس‏در روزگار بيچارگى به رحمت‏خدا اميدوار است. دروغ ساز بر خدا و رسول، با اين‏پرونده سياه، چگونه مى‏تواند به حمت‏حق اميدى داشته باشد؟

روزه را باطل مى‏كند

حضرت جعفر صادق‏عليه السلام مى‏فرمايد: «دروغ، روزه روزه دار را مى‏شكند.» راوى‏متعجبانه مى‏پرسد: از كدام يك از ما دروغى سر نزده؟! امام مى‏فرمايد: مقصود، دروغ‏بر خدا و رسول و ائمه - صلوات الله عليه و عليهم - است. (4) .

آقايان واعظان و مساله‏گوها كه در روزهاى ماه رمضان، به وعظ و ارشاد و تعليم وتربيت مشغولند، بايستى متوجه باشند، مبادا از دهانشان، دروغى بر خداى و رسول وامامان بيرون آيد كه فقهاى بزرگ - رضوان الله عليهم - فتوا مى‏دهند كه اين گونه دروغ‏اگر از روى عمد باشد، روزه را باطل مى‏كند; مستند فتواى اين بزرگان، شايد همين‏حديثى باشد كه ذكر شد.

نظريه يك حجة الاسلام

محمد غزالى كه يكى از بزرگ‏ترين دانشمندان اهل سنت است و او را«حجة‏الاسلام‏» لقب داده‏اند، دروغ بر خدا و رسول را در هنگام ضرورت، جايزمى‏شمارد، چنان كه در كتاب احياء العلوم در مبحث دروغ چنين مى‏گويد:

بسيارى گمان برده‏اند كه جعل حديث در فضايل اعمال و در تشديد معاصى،جايز است و چنين پنداشته‏اند كه كار درستى است، ولى اين خطاى محض است، زيرارسول خدا فرمود: هر كس بر من از روى عمد دروغ ببندد، نشيمنگاهش در آتش‏دوزخ خواهد بود.

غزالى سپس مى‏گويد: اين كار را نبايستى مرتكب شد، مگر هنگام ضرورت! (5) .

من نمى‏دانم، روا شمردن دروغ بر خدا و رسول، به نام آن كه هنگام ضرورت،جايز است چگونه فكرى است. هر كسى ضرورت را جورى معنا مى‏كند. ممكن‏است‏بعضى احتياج و دوست داشتن پول را از مصاديق ضرورت پندارند، آن وقت درمقابل پولى كه از زمامداران مى‏گيرند، پى در پى حديث جعل كنند وبه خدا و رسول‏نسبت دهند.

زنده باد علماى اماميه كه نه تنها دروغ بر خدا و رسول را جايز نمى‏شمرند، بلكه‏آن را باطل كننده روزه‏اش مى‏خوانند و كفاره شكستن روزه را بر چنين دروغ گويى‏لازم مى‏دانند.

سلب فطرت

خليفه پنجم امام محمد باقرعليه السلام مى‏فرمايد:

«يا ابا النعمان، لا تكذب علينا فتسلب الحنيفية; (6) .

ابو نعمان، بر ما دروغ مبند كه فطرت انسانى‏ات از تو گرفته خواهد شد.»

«حنيفيه‏» در بعضى از روايات به فطرتى كه خداى بشر را بر آن قرار داده، تفسيرشده است.

فطرت، صفت و فضيلتى است درونى كه راهنماى بشر، به راه راست‏خواهد بود.فطرت، بشر را از كارهاى شت‏بيزار مى‏كند و به سوى كارهاى نيك و پسنديده‏روانه‏اش مى‏سازد. كسى از اين پليس باطنى و راهنماى مخفى خالى نيست، ولى‏دروغ بر خدا و رسول اين راهنما را از دروغ گو مى‏گيرد و به سوى زشت كارى‏ها وگناهش مى‏كشاند.

نمونه‏اى از دروغ بر رسول خداصلى الله عليه وآله

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه (ج 3، ص 15) چنين مى‏گويد:

معاويه بخشنامه‏اى، خطاب به جميع ماموران در كليه نقاط، صادر كرد، بدين‏مضمون:

كسى كه حديثى در فضيلت ابوتراب نقل كند، بايستى كشته شود. سپس آنان رامخاطب قرار داد و گفت: شيعيان عثمان و دوستان او را احترام كنيد! كسانى را كه درفضايل و مناقب عثمان، احاديثى روايت مى‏كنند به خود نزديك سازيد و حديث هركدام و نام خودش و نام پدرش را براى من بنويسد.

عمال معاويه، امر او را اطاعت كردند و احاديث‏بسيارى در فضايل عثمان جعل‏شد، زيرا معاويه به هر كس كه حديثى جعل كرده بود پول مى‏داد، خلعت مى‏داد، زمين‏مى‏داد، باغ مى‏داد و ده مى‏داد.

سپس معاويه نوشت: احاديث در فضايل عثمان بسيار شده، اكنون بايستى‏احاديثى در فضايل اصحاب، عموما و خليفه اول و دوم خصوصا جعل شود و هرحديثى كه از رسول خدا در فضيلت ابوتراب، نقل شده، همانند آن را براى صحابه‏بسازند.

لذا اخبار بسيارى كه خالى از حقيقت‏بود، در فضايل و مناقب آن‏ها جعل شد و برمنبرها خوانده مى‏شد و آموزگاران، شاگردان خود را بدان تعليم مى‏دادند.

نفطويه كه از بزرگان علماى حديث مى‏باشد مى‏گويد: اكثر احاديثى كه در فضايل‏صحابه جعل شده، در زمان بنى اميه بوده است; آنان گمان مى‏كردند، مى‏توانند از اين‏راه، دماغ‏هاى بنى‏هاشم را به خاك بمالند.

عمرو عاص و ابو هريره

ابن ابى‏الحديد مى‏گويد: عمرو عاص اين حديث را جعل كرد كه رسول‏خداصلى الله عليه وآله‏فرمود: «فرزندان ابوطالب، اولياى من نيستند، اولياى من، خدا و مؤمنان پارساهستند.» (7) .

ابو هريره به اين حديث كه از رسول خداصلى الله عليه وآله متواتر مى‏باشد: «فاطمه پاره تن من‏است، هر كس او را بيازارد مرا آزرده است‏» ضميمه‏اى كرد و آن را به رنگ داستانى‏در آورد.

ضميمه ابو هريره چنين است: على، دختر ابو جهل را در زمان رسول خداصلى الله عليه وآله‏خواستگارى كرد. رسول خدا از اين كار در غضب شد و به منبر رفت و گفت:

دختر دوست‏خدا و دختر دشمن خدا در يك خانه جمع نمى‏شوند، اگر على،دختر ابو جهل را مى‏خواهد، از دختر من جدا شود و هر چه دلش مى‏خواهد بكند،سپس فرمود: فاطمه پاره تن من است.... (8) .

عجيب اين جاست كه داستان مجعول خواستگارى دختر ابو جهل از طرف على‏و نسبت غضب و نهى به رسول خدا دادن، آن هم در حكمى كه خودش در قرآن‏آورده، در صحيح بخارى و صحيح مسلم نقل شده است. (9) .

عروة بن زبير

ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه‏اش مى‏گويد: عروه اين حديث را جعل كرد كه‏پيغمبر فرمود:

«عباس و على نامسلمان خواهند مرد.» (10) باز مى‏گويد: عروه حديث ديگرى جعل‏كرد و به عايشه نسبت داد كه رسول خداصلى الله عليه وآله به عايشه فرمود: اگر دوست مى‏دارى كه‏دو تن از اهل جهنم را ببينى، به اين دو تن كه مى‏آيند نگاه كن. عايشه نگاه كرد، ديدعباس عموى پيغمبر و على بن ابى طالب آمدند. (11) .

نگارنده را گمان بر اين است كه قسمتى از احاديثى كه دلالت‏بر كفر ابوطالب‏دارد، در همين زمان به دست اين دسته از مردم جعل شده است و قسمتى هم در زمان‏سلطنت‏بنى العباس، چون در آن زمان، بنى عباس با دودمان ابو طالب شديدا رقابت‏مى‏كردند; گواه بر اين سخن، شعر ابن مقتر است از قصيده معروف او:

فانتم بنو بنته دوننا.

و نحن بنو عمه المسلم.

شماها پسران دختر پيغمبر هستيد جز ما، ولى ما فرزندان عموى مسلمان اوهستيم.

دروغ‏هاى بر امامان

دروغ‏هاى بسيار بر خلفاى رسول خدا و اوصياى آن حضرت بستند. آن‏ها درزمان‏هاى مختلف جعل شده است. اين دروغ‏گوها، عذاب هميشگى الهى را به‏خوشى چند روزه دنيا خريدند.

دروغ گويانى مى‏آمدند و از امير المؤمنين‏عليه السلام مساله‏اى را مى‏پرسيدند، وقتى‏جواب را مى‏شنيدند و مى‏رفتند جواب آن حضرت را دگرگونه نقل مى‏كردند و به آن‏وجود مقدس، دروغ مى‏بستند.

امام حسن و امام حسين‏عليهما السلام نيز از اين مصيبت آسوده نبودند و گرفتاردروغ‏گويانى بودند كه بر آن دو وجود مقدس، دروغ مى‏بستند.

حضرت امام رضاعليه السلام بنان را معرفى مى‏كند كه يكى از دروغ گويانى بوده كه بروجود مقدس امام سجادعليه السلام دروغ مى‏بسته و مغيرة بن سعيد بر امام باقرعليه السلام وابوالخطاب بر امام صادق‏عليه السلام و محمد بن بشير بر امام كاظم‏عليه السلام و محمد بن فرات برامام رضاعليه السلام; سپس امام هشتم فرمود: به همه اين دروغ گويان، داغى آهن را خداى‏بچشانيد. شرح حال آنان در كتب رجال نوشته شده است.

امام هشتم‏عليه السلام بر محمد بن فرات، همان كسى كه بر حضرتش دروغ مى‏بست،نفرين كرد. سر انجام او هم به قتل رسيد.

بعيد نيست هم اكنون، دروغ گويانى باشند كه بر اولياى خدا دروغ مى‏بندند.

خواننده عزيز، اكنون قدرى تفكر كن و بينديش كه اين دسته از دروغ گويان كه درزمان امامان و رسول خداصلى الله عليه وآله بودند و همه از اين جهان رفته و خاك شده‏اند و در برابراين‏ها هم راست گويانى بوده‏اند كه آنان هم از اين جهان رفته و در جهان ديگرمى‏باشند، آيا كدام سود برده‏اند؟ اكنون صرف با كدام دسته مى‏باشد؟ ممكن است چندروزى يكى دو تا از اين جعالان خوش گذرانيده باشند يا آن كه تنى چند از اين راست‏گويان در شكنجه و سختى به سر برده باشند، ولى اكنون نيك نامى از كدام دسته‏مى‏باشد؟ بهشت‏برين از كدام آن‏ها مى‏باشد؟ قرب به خدا، سر و كار با اولياى خدا ازآن كدام دسته است؟

كدام يك از اين دو گروه در جهنم جا دارند؟ آيا خوشى هميشگى آخرت را به‏خوشى چند روزه دنيا فروختن، كار عقلايى است؟ آيا زندگى با پاكان را گذاردن وخود را در زير دست ناپاكان انداختن، با عقل مى‏سازد؟ برادرم اكنون نه، بلكه هميشه،در خانه خدا باز است و راه توبه آشكار مى‏باشد. خداى مهربان به روى بندگانش‏هيچ وقت در را نمى‏بندد و راه بازگشت را هميشه باز نگاه مى‏دارد. در توبه عجله كن،مرگ در كمين است.

در حضور امام صادق‏عليه السلام

تنى چند از اهل بصره در حضور خليفه ششم رسول خداصلى الله عليه وآله امام‏جعفر صادق‏عليه السلام شرفياب بودند و حضرتش را نمى‏شناختند، يكى از آن‏ها احاديثى‏نقل كرد كه سفيان ثورى از قول امام صادق برايش نقل كرده بود، در صورتى كه آن‏احاديث، دروغ محض بود و سفيان آن دروغ‏ها را به حضرتش بسته بود. امام پس ازآن كه به احاديث مجعوله او گوش داد، پرسيد: از كدام شهر هستى؟ گفت: از بصره.

امام فرمود: اين جعفر بن محمدى را كه از او روايت مى‏كنى و نامش را مى‏برى،مى‏شناسى؟

گفت: نه! امام پرسيد: همه اين حديث‏ها را راست و صحيح مى‏دانى؟ گفت: آرى!

امام پرسيد: اين حديث‏ها را كى شنيدى؟ گفت: يادم نيست، ولى اين‏ها احاديث‏اهل شهر ماست كه شكى در صحت آن‏ها ندارند!

امام فرمود: اين كسى را كه از او روايت مى‏كنى، اگر ببينى و به تو بگويد كه اين‏حديث‏ها دروغ است و من نگفته‏ام، باور مى‏كنى؟ گفت: نه! امام پرسيد: چرا؟

گفت: مردمى راست گو گواهى داده‏اند كه او چنين احاديثى را روايت كرده است.

در اين حال، امام از وجود مقدس رسول خداصلى الله عليه وآله حديثى روايت كرد كه‏در آن بود: هر كس بر ما خانواده، دروغ ببندد، روز قيامت در زمره كوران يهودمحشور خواهد شد.

سفيان ثورى از كسانى بود كه بر امام جعفر صادق‏عليه السلام دروغ مى‏بست.

پى‏نوشتها:

1) سفينة البحار، ج 7، ص 456.

2) نهج البلاغه، خطبه 210.

3) الكافى، ج 2، ص 340، باب الكذب، ح 10.

4) الكافى، ج‏2، ص‏340، باب الكذب، ح 9.

5) المحجة البيضاء، ج 5، ص 247.

6) الكافى، ج‏2، ص 338، باب الكذب، ح 1.

7) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 64.

8) شرح نهج البلاغه، ج‏4، ص‏64.

9) صحيح مسلم، ج 4، ص 1903. كتاب فضائل الصحابه، باب 15، ح 96.

10) شرح نهج البلاغه، ج 4، ص 63 - 64.

11) همان مدرك.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
دروغ كليد گناهان است
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

دروغ كليد گناهان است

كليد

كليد، ابزارى است كه بدان وسيله، بسته‏ها باز مى‏شود و اگر كليد نباشد، بسته‏اى‏گشوده نخواهد شد. كليد را در عربى مفتاح خوانند. مفتاح، ما يفتح به، مى‏باشد، يعنى‏چيزى كه مى‏گشايد. فتح، گشودن است و مفتاح، وسيله آن.

هر كليدى با بسته‏اى سنخيت دارد. بسته‏اى كليد فلزى مى‏خواهد. بسته‏اى به‏كليدهاى چوبى نياز دارد. پاره‏اى از بسته‏ها كليد چرمى مى‏خواهند، چنان كه‏مى‏گويند: كليدهاى گنج‏هاى قارون چرمى بوده است. رمز كليدى مى‏خواهد كه بدان‏وسيله گشوده گردد. هر علمى كليدى دارد. مسائل رياضى، كليد ويژه خود دارند.خردمندان براى گشودن دشوارى‏هاى زندگى، در پى كليد آن‏ها مى‏گردند. زبان هركس، كليد شخصيت علمى و عقلى اوست.

زبان در دهان خردمند چيست كليد در گنج صاحب هنر چو در بسته باشد چه داند كسى كه گوهر فروش است‏يا پيله ور

سخن، كليد پى بردن به ارزش يا بى‏ارزشى سخن گوست.

تا مرد سخن نگفته باشدعيب و هنرش نهفته باشد

به هر حال، هر قفلى را كليدى است، خواه قفل سعادت و خوش بختى باشد،خواه قفل زيان و بدبختى. پس كليد، هم در سعادت و خوش بختى را مى‏گشايد و هم‏درهاى بسته زيان و بدبختى را باز مى‏كند.

در بسته

درى را كه مى‏بندند از دو نظر است:

گاهى بستن در براى محفوظ نگاه داشتن اشياى قيمتى و گران بها مى‏باشد كه‏دزدى نربايد و گاهى موجودات خطرناك را مى‏بندند تا مردم را از خطر آن‏ها محفوظنگاه دارند. پس بستن در براى جلوگيرى از خطر مردم، از خطر بر مردم است وباز شدن در بسته، يكى از دو خطر را داراست.

هر موجودى كه داراى يكى از اين دو خصوصيت نباشد، درى به رويش بسته‏نخواهد شد. تنها موجودى كه سر تا پا سود است و درش به روى همه كس باز است،خداى مهربان مى‏باشد.

كليد گناهان

حضرت امام حسن عسكرى‏عليه السلام امام يازدهم مى‏فرمايد:

«جعلت الخبائث كلها في بيت واحد و جعل مفتاحها الكذب; (1) .

زشتى‏ها را در خانه‏اى گذاشته‏اند و دروغ را كليد آن خانه قرار داده‏اند.»

كسى كه با دروغ سر و كارى نداشته باشد، از خطر گناهان به دور است و به‏نيكو كارى نزديك مى‏باشد، ولى هنگامى كه با دروغ آشنا شد، درهاى گناهان به‏رويش گشوده مى‏شود و در سياه‏چال بدبختى خواهد افتاد و گاه چنان در آن جامسكن خواهد گزيد كه بيرون شدنش بسيار دشوار خواهد بود.

طرز فكر دروغ‏گو

دروغ گو از ارتكاب گناه، چندان ابايى ندارد. او اگر از گناه مى‏هراسيد، دروغ‏نمى‏گفت. دروغ او را بر گناه جرى مى‏كند، تنها هراس دروغ گو از ارتكاب گناه، همانادانستن دگران است. وى اگر اطمينان يابد كه از گناه و بدكارى‏هايش، كسى آگاه‏نخواهد شد، هر گناهى را مرتكب شده و از زشت كارى دريغى نخواهد داشت. دروغ‏اين مشكل را براى وى حل مى‏كند و او را اطمينان مى‏دهد كه نخواهد گذارد كه دگران‏به گناهش پى ببرند.

دروغ گو با خود مى‏انديشد كه اگر كسى به من بد گمان شد، زود انكار مى‏كنم ومى‏گويم: كه من نكرده‏ام; مى‏گويم: چنين پيش آمدى رخ نداده و اگر بر فرض هم‏رخ داده، من مرتكب آن نبوده‏ام; ادله و براهينى براى برائت‏خود اقامه خواهم كرد وخود را پاك دامن نشان مى‏دهم و قيافه‏اى معصومانه به خود خواهم گرفت، به طورى‏كه همه كس مرا بى گناه بداند. او مى‏گويد: انكار، چه چيز خوبى است، هم انسان به‏خواهش دل رسيده و هم به وسيله انكار، خود را بى تقصير، معرفى مى‏كند.

اين گونه فكر، در گناهان را به روى او باز مى‏كند و هر مانعى را از پيش پايش‏بر مى‏دارد. پس دروغ، كليد ارتكاب همه گناهان مى‏باشد.

راه بدبختى

حضرت باقر امام پنجم‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«ان الله جعل للشر اقفالا و جعل مفاتيح تلك الاقفال الشراب. و الكذب شر من‏الشراب; (2) .

خداى بر در بدى‏ها و زشتى‏ها قفل‏هايى زده و شراب را كليد آن قفل‏ها قرار داده، ولى‏دروغ از شراب بدتر است.»

شراب عقل را مى‏برد، شرم و حيا را مى‏برد و شراب خوار را به سوى هر كارزشتى مى‏كشاند. شراب خوار، از ارتكاب گناه مانعى ندارد، مى‏داند شراب خوردن‏گناه است و آن را مى‏نوشد، تنها چيزى كه ممكن است او را جلوگير از گناه باشد، عقل‏و شرم است و شراب هر دو را مى‏برد.

تو از تكبر حسن و من از حيا خاموش كجاست‏باده كه شرم از ميانه بردارد

ايمان كه نباشد، عقل كه نباشد، شرم كه نباشد، ديگر چه چيز از گناه جلوگيرمى‏شود؟

شايد به اين علت امام باقرعليه السلام دروغ را از شراب خطرناك‏تر دانسته، كه‏دروغ گفتن از شراب خوردن آسان‏تر است; دروغ را نزد همه كس و در همه جامى‏توان گفت، ولى شراب را نزد همه كس و در همه جا نمى‏توان خورد. دروغ،خريدن، آماده كردن و پول خرج كردن ندارد. شراب، خريدن، آماده كردن و پول‏خرج كردن دارد. دروغ مستى آشكار ندارد، ولى شراب مستى آشكار دارد. ميگسارى‏كليدى است كه تحت اختيار همه كس نيست، ولى دروغ كليدى است كه در جيب‏همه كس مى‏باشد، از اين رو خطر دروغ از خطر شراب بيش‏تر است.

دروغ‏گو احمق و بى‏شرم است

دروغ گفتن از راست گفتن، بسيار آسان‏تر است. راست گفتن، شجاعت‏مى‏خواهد، اراده مى‏خواهد، نيرو مى‏خواهد، شخصيت مى‏خواهد، ولى دروغ‏هيچ شرطى ندارد و چيزى كه دروغ گو را به دروغ وادار مى‏سازد، نادانى است‏و بس.

دروغ گو، چنين مى‏پندارد كه شنونده به دروغ او پى نمى‏برد ولى دروغ گوهايى‏هستند كه اضافه بر نادانى از بى شرمى و بى حيايى نيز بر خوردارند. آنان‏دروغ‏گوهايى مى‏باشند كه مى‏دانند شنونده از دروغ آن‏ها آگاه است، باز با كمال‏بى شرمى به دروغ گفتن در حضور او ادامه مى‏دهند. آيا اين بى شرمى را دروغ براى‏دروغ گو، ارمغان آورده؟

پيمان با پيغمبر اسلام

مردى به حضور رسول خداصلى الله عليه وآله شرفياب گشت و مسلمان شد، سپس عرض كرد:

يا رسول الله! من به گناهانى آلوده هستم كه نمى‏توانم از آن‏ها دست‏بردارم‏و از حضرتش چاره خواست. رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: آيا با من، پيمان مى‏بندى كه‏دروغ نگويى؟

عرض كرد: آرى و با آن حضرت پيمان بست كه دروغ نگويد و سپس مراجعت‏كرد.

در راه با خود مى‏گفت: اين پيغمبر بزرگوار چه چيز آسانى از من‏خواست، چون پيمان بسته بود كه در ميان همه گناهان، تنها از دروغ گفتن‏بپرهيزد.

وقتى خواست دزدى كند، با خود گفت: اگر من دزدى كردم و رسول خداصلى الله عليه وآله ازمن پرسيد، چه جواب بگويم؟ اگر بگويم دزدى كرده‏ام، حضرتش مرا دزد مى‏شناسدو سزاوار كيفر خواهم بود و اگر بگويم نكرده‏ام، آن وقت دروغ گفته‏ام و من پيمان‏بسته‏ام كه دروغ نگويم و براى هميشه به پيمان خود وفادار خواهم ماند، پس بهتر آن‏است كه دزدى نكنم. اين را بگفت و دزدى را ترك كرد. پس از آن به هر گناهى كه‏نزديك مى‏شد، پيمان با رسول به يادش مى‏آمد و از آن خوددارى مى‏كرد. كم كم ازآلودگى به گناهان پاكيزه شد و از نيكان گشت.

بهترين روش در پرورش

رسول خداصلى الله عليه وآله با عالى‏ترين روش عملى در تربيت، كليد گناهان را از اين مردگرفت و او را از آلودگى پاك كرد.

همان طور كه دروغ، كليد زشت كارى‏هاست، تصميم بر نگفتن دروغ، كليد نيكوكارى‏ها مى‏باشد. پيغمبر بزرگ، آن كليد را از او گرفت و اين كليد را بدو عنايت كرد.

مردى كه خود را در برابر خواهش دل، ضعيف و شكست‏خورده مى‏ديد، ولى براثر پيمان با رسول، چنان قوى و توانا گرديد، كه با مشتى آهنين همه خواسته‏هاى دل راكوبيد و چنان شد كه از ملك پران شد و آن چه اندروهم نايد آن گرديد.

اگر مسلمانان امروز

اگر امروز هر مسلمان، پيغمبر بزرگ را در برابر خويش ببيند كه به وى مى‏فرمايد:

با من پيمان ببند كه دروغ نگويى... او هم اين پيمان را با حضرتش ببندد و به عهدخود وفا كند، بى شك از سعادتمندترين افراد خواهد بود.

او كسى است كه كليد گناه را به دور انداخته و كليد سعادت و خوش بختى رابه دست آورده است، چنين كسى سر و كارش با هم پيمان خود رسول مقدس‏خواهد بود.

رسول خداصلى الله عليه وآله و نخستين خليفه آن حضرت و خليفه ششم و يازدهم حضرتش،همگى يك چيز گفته‏اند و هر كدام جورى كليد گناه را نشان داده و از هيچ گونه راهنمايى‏دريغ نكرده‏اند. خواننده عزيز دگر باره سخنان آن‏ها را بنگرد و در آن‏ها بينديشد.

راه پاك شدن از گناه

«قال رجل لرسول الله: يا رسول الله دلني على عمل اتقرب به الى الله تعالى‏فقال‏صلى الله عليه وآله: لا تكذب.

فكان ذلك سببا لاجتنابه كل معصية لله، لانه لم يقصد وجها من وجوه المعاصي الاوجد فيه كذبا، او ما يدعو الى الكذب، فزال عند ذلك من وجوه المعاصي;.

مردى خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كرد: چه كنم تا به خداى نزديك شوم؟ پيغمبرفرمود: دروغ نگوى!

اين كار سبب شد كه از هر گناهى دورى كند، چون به هر گناهى كه رو كرد، يا دروغى درآن ديد، يا چيزى كه به دروغ گويى مى‏كشاند. با دورى از دروغ از تمام گناهان پاك شد.»

گناه كار در وضع عادى به گناه خود اعتراف نمى‏كند.

او مى‏داند كه گناه ننگ است، جرم است، خطر است. او پيوسته خود را از گناه مبرامى‏خواند، پس بايستى هميشه دروغ بگويد، نه تنها پس از ارتكاب گناه از دروغ‏كمك مى‏گيرد، بسا مى‏شود كه پيش از ارتكاب نيز بايستى دروغ بگويد. كليد گناه كه به‏دور انداخته شد، قفل همچنان بسته مى‏ماند و انسان از خطر گناه محفوظ خواهد بود.

كليد همه سعادت‏ها

وجود مقدس رسول خداصلى الله عليه وآله و خلفاى دوازده گانه آن حضرت، خود كليدهاى‏سعادت بشر بوده‏اند، ولى بشر نفهم، بشر خود خواه، بشر حريص، آن چنان كه بايسته‏و شايسته بود، نخواست از اين پاكان بهره برگيرد و خود را از چرك هر گناهى پاكيزه‏گرداند.

اين بزرگواران را خداى مهربان كليد بوستان سعادت قرار داده است. هر كه‏پرتوى از اين كليدهاى سعادت در دلش تابيدن گيرد، بى گمان به درون بهشت‏خوش‏بختى راه خواهد يافت.

پروردگارا، روز به روز، مهر محمد و آل محمد را در دل‏هاى ما بيفزاى.پروردگارا، مقدر مگردان كه روزى بيايد كه اين دل، بى مهر على باشد. آرى مهر على،مهر محمد است و مهر محمد، مهر على، و اين دو جدايى‏پذير نيستند. قرآن در آيه‏مباهله، على را جان محمد گفت. محمد هم بارها فرمود: على از من است و من ازعلى.

صعصعه چه گفت؟

هنگامى كه دو پسر على، امام حسن‏عليه السلام و امام حسين‏عليه السلام، جنازه پدر را به خاك‏مى‏سپارند. صعصعه كه از ياران با وفا و سخنور على بود، دستى به روى قلبش‏مى‏گذارد و با دست ديگر از خاك مقدس قبر برمى دارد و بر سر مى‏ريزد و مى‏گويد:

يا امير المؤمنين! پدر و مادرم فداى تو. آن گاه شروع مى‏كند با على سخن گفتن،سخنانى كه در زيبايى و حقيقت گويى كم‏تر نظير داشته، سخنانى كه از قلبى گداخته وروانى سوخته برخاسته بود. صعصعه سخنان خود را بدين جمله پايان مى‏دهد:

به خدا سوگند كه حيات تو، كليد خير و سعادت بود و مرگت كليد شقاوت وبدبختى. امروز كه روز مرگ توست، درهاى شر گشوده شد و درهاى خير بسته‏گشت. اگر مردم سخنان تو را اطاعت مى‏كردند، از زمين و آسمان بر آن‏ها نعمت‏مى‏باريد، ولى مردم، دنيا را بر آخرت مقدم داشتند.

در اين هنگام، احساساتش به جوش مى‏آيد و با شديدترين وضع به گريه مى‏افتدو چند تنى كه جنازه على را تشييع كرده بودند مى‏گريند. آن گاه به طور دسته جمعى به‏پسران دل شكسته على روى مى‏كنند و به امام حسن و به امام حسين و محمد و جعفرو عباس و يحيى و عون و عبد الله تسليت مى‏گويند. (3) .

پى‏نوشتها:

1) جامع الاخبار، ص 418، فصل فى الكذب و الصدق، ح 1162; جامع السعادات، ج 2، ص 318.

2) الكافى، ج 2، ص 339، باب الكذب، ح 3.

3) بحارالانوار، ج 42، ص 295 - 296.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
علامت‏هاى منافق
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

علامت‏هاى منافق

آيه‏اى از قرآن

«ليجزى الله الصادقين بصدقهم و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليهم ان الله‏كان غفورا رحيما.» (1) .

قرآن در اين آيه مباركه، منافق را در برابر صادق قرار داده است; از اين دانسته‏مى‏شود كه منافق صادق نمى‏باشد و دروغ گو خواهد بود و نفاق نمونه‏اى است ازدروغ گويى.

اكنون شايسته است كه منافق شناسانيده و علامت‏هايش نشان داده شود.

سخنى از رسول خداصلى الله عليه وآله

امام جعفر صادق‏عليه السلام فرمايش جدش رسول خدا را چنين بيان مى‏كند:

«سه چيز است كه در هر كس يافت‏شود، منافق خواهد بود، هر چند روزه بگيرد ونماز بخواند و خودش چنين پندارد كه مسلمان است: در امانت‏خيانت كند; در سخن‏دروغ بگويد; در وعده خلف كند.» (2) .

بنابر اين، خيانت در امانت، دروغ در سخن، خلف در وعده، اگر در كسى يافت‏شود، او منافق مى‏باشد و او را در صف مسلمانان با ايمان راه نيست. نظر دقيق،تشخيص مى‏دهد كه هر يك از اين صفات سه گانه، نوعى از بى حقيقتى مى‏باشد.

امانت چيست؟

مقصود از امانت، سپرده‏اى است كه در دست كسى مى‏باشد (خواه زر و سيم‏باشد، خواه جواهرات، خواه ناموس و خواه چيزهاى ديگر) و به طور كلى چيزى كه‏در نظر امانتگذار، ارجمند و گران بهاست و به همين علت، آن را به امانتدار مى‏سپارد،چون خود را قادر بر حفظ آن نمى‏بيند.

خردمندان، گوهر گران بهاى خود را نزد كسى امانت مى‏گذارند كه آن را خطرى‏تهديد نكند و احتمال رسيدن گزندى بدان ندهند. چيزى كه چندان ارزشى ندارد يا نزدصاحبش عزيز نمى‏باشد، به امانت‏سپرده نمى‏شود، چون بود و نبودش تفاوتى ندارد.

امانتدار كيست؟

امانتدار كسى است كه مورد اعتماد باشد و امانت‏سپار بدو بد گمان نباشد و او رااز نظر دوستى و تقوا فردى كامل بداند.

كسى به زودى مورد اعتماد قرار نمى‏گيرد. روزها بايستى بگذرد، آزمايش‏هابشود تا اعتمادى در دل پيدا گردد.

كسانى كه زود به كسى اعتماد پيدا مى‏كنند، از خرد دورند و احساسات بر آن‏هاحكومت مى‏كند. عاقل به آسانى عزيز خود را به دست كسى نمى‏دهد، مگر پس از آن‏كه وى را مورد مطالعه قرار دهد; گفتارش را بشنود; رفتارش را بنگرد; از دگران‏در باره او تحقيق كند; پس از آن كه همه اين‏ها درست‏بود، اعتمادى در قلب‏پيدا خواهد شد.

امانتدارى و نادرستى

امانتدار خائن از بدترين مردم است. او گرگى است پوست ميش بر خود كشيده.او ديوى است در زى فرشتگان در آمده. بايستى سال‏ها تظاهر كند، ريا كارى كند تاساده لوحان به ديده خوش بينى بدو بنگرند و او را نمونه‏اى از پاكى بشناسند. خود رادرست كار و امين نشان دادن، ولى در باطن، نادرست و خيانت كار بودن، زشت‏ترين‏زشتى‏ها و پليدترين پليدى‏هاست، آن هم زشتى و پليديى كه با نامردى همراه است.

قاضى خيانت‏كار

عبد الله مستوفى در كتابش آورده كه مردى نزد ميرزا تقى خان امير كبير شكوه بردكه پارچه بسته‏اى از شال كشميرى كه پول زر در آن بود، نزد قاضى امانت گذاردم و به‏سفرى رفتم. اكنون كه باز گشته‏ام و سپرده خود را پس گرفته و بسته را گشوده‏ام،مى‏بينم كه زر رفته و سيم به جاى آن نشسته، در صورتى كه گره آن گشوده نشده است‏و شال هم پارگى ندارد و چون بر سخن خود گواه ندارم، كسى از من نمى‏پذيرد، آن هم‏نسبت‏به قاضى!

امير دانست كه راست مى‏گويد. پارچه شال را بگرفت و دقيقا مورد مطالعه قرارداد، فكرى به خاطرش رسيد و گفت: برو چندى ديگر بيا، اين دستمال شال نزد من‏باشد، مشروط بر آن كه به كسى نگويى.

روز بگذشت و شب فرا رسيد و امير براى خواب به بستر رفت. نيمه شب از جاى‏برخاست و به طورى كه كسى آگاه نشود، گوشه‏اى از رويه لحاف ترمه را به قدريك مهر نماز بسوزانيد و سپس در بستر بيارميد.

شب ديگر كه براى خواب به بستر شد، ديد لحاف عوض شده ولى چيزى نگفت.پس از چند شب، امير ديد، لحاف ترمه باز گشته. گوشه رفو شده لحاف را با دستمال‏شال تطبيق كرد، ديد هر دو رفو، كار يك استاد است.

از بانو پرسيد كه اين لحاف سوخته بود، چه كرديد؟ بانو كه گمان نمى‏كرد امير ازسوختگى آگاه باشد، اراحت‏شد، ولى پس از آن كه امير گفت: من خودسوزانده بودم، آسوده خاطر شده و گفت: استاد رفوگرى آورديم و لحاف را رفو كرد.

امير امر به احضار استاد كرد. دستمال شال را بدو نشان داد و پرسيد: اين را تورفو كردى؟ استاد رفوگر نظرى به پارچه انداخت و گفت: آرى.

دليل براى خيانت قاضى پيدا شد. به احضار قاضى امر كرد و زرها را بگرفت و به‏صاحبش پس داد و قاضى خيانت كار نتوانست منكر بشود.

تفو بر ملتى كه قضات آن، خيانت كار باشند. هستى چنين ملت و حياتش درخطر نابودى خواهد بود. افراد چنين ملت آسايش نخواهند ديد و پيوسته در عذاب‏به سر خواهند برد. شكايت‏ها بايستى نزد قاضى برده شود، پس، از قاضى بايد به كه‏شكايت كرد؟

هر چه بگندد نمكش مى‏زنند واى از آن دم كه بگندد نمك!

قاضى كه خيانت كار شد و امنيت قضايى از ميان رفت، كسى بر مال و جان وناموسش ايمن نخواهد بود. وقتى كه مال و جان و ناموس در خطر باشد، مرگ به اززندگى است.

دنياى امروز براى رسيدگى به گناهان قضات، محكمه انتظامى قضات تشكيل‏داده است.

من نمى‏دانم اگر فساد در دستگاه قضاوت راه يافت، محكمه انتظامى به چه دردمى‏خورد، چون قضات آن محكمه هم مورد سوء ظن خواهند بود; آن‏ها هم از ميان‏همان قضات انتخاب شده‏اند و از آسمان نيامده‏اند.

اگر كسى از محكمه انتظامى قضات شكايتى داشته باشد، بايد به كه و كجا شكايت‏كند؟

در اسلام، قضاوت انتخابى است نه انتصابى. در زمان امير كبير هم قضاوت،انتخابى بوده و اين قاضى شوم، چقدر تظاهر كرده، چقدر حقه بازى و عوام فريبى‏كرده تا جلب اعتماد مردم را كرده كه او را پناهگاه دعاوى قضايى و امانت‏هاى خودقرار داده‏اند.

اين قاضى در زمان امير كبير از دنيا خبرى نداشت و به زندگى كوچكى قانع بود،فقط طبع پليدش وى را به خيانت واداشت. اما قاضى امروز از همه چيز دنيا خبر دارد،كاخ‏هاى آسمان خراش را مى‏بيند، باغ شميران را مى‏بيند، اتوموبيل لينكلن وكاديلاك‏را مى‏بيند، دوشيزگان زيبا و مهوشان پرى پيكر را مى‏بيند، پست‏هاى عالى و مناصب‏ارجمند را مى‏نگرد و دلش همه را مى‏خواهد، صبرش هم كم است و براى رسيدن به‏اين‏ها عجله نيز دارد.

خلف وعده

دومين چيزى كه رسول خداصلى الله عليه وآله از نشانى‏هاى منافقان قرار داده، دروغ در سخن‏است كه اين كتاب در باره آن بحث مى‏كند.

سومين علامت، خلف در وعده مى‏باشد. منافق، اضافه بر آن دو دروغ، داراى اين‏دروغ نيز مى‏باشد; او هرگاه وعده‏اى بدهد و عهدى كند به وعده‏اش وفادار نيست و به‏عهدش پاى بند نمى‏باشد.

پاره‏اى از سياستمداران امروز، يكى از طرق سياستمدارى را اين مى‏دانند كه دربرابر تقاضاها وعده دروغ بدهند، پيمان ببندند و بدان پايدار نباشند و اين كار را نشانه‏زيركى و عقل مى‏دانند.

اسلام از اين كار ناجوان‏مردانه به دور است و پيغمبر اسلام از آن بيزار.

پيمان بستن و پيمان شكستن، گناهى است‏بس بزرگ، به ويژه اگر با خدا باشد.

عده‏اى با امير المؤمنين‏عليه السلام برادر پيغمبر اسلام بيعت كردند و سپس پيمان على راشكستند و با حضرتش به جنگ پرداختند و خسر الدنيا و الآخره شدند; پيغمبراسلام، آنان را ناكثين يعنى پيمان شكن‏ها لقب داد.

اقسام منافق

دو رنگى اقسامى دارد و منافق چند گونه است:

منافقى است كه به دروغ اظهار اسلام مى‏كند، ولى در دل كافر است.

منافقى است كه اظهار قدس و تقوا مى‏كند و خود را عادل و درست كارمى‏نماياند، ولى در باطن، فاسقى است‏بى بند و بار كه به هيچ چيز پاى بند نمى‏باشد;منافق سوم، كسى است كه اظهار دوستى مى‏كند و از خود صميميت نشان مى‏دهد،ولى در باطن دشمن مى‏باشد; او اين كارها را نشانه عقل و خرد مى‏داند.

منافقان صدر اسلام، ظاهرى فريبا داشتند و به دروغ، اظهار مسلمانى مى‏كردند ودر نماز جماعت رسول خدا حاضر مى‏شدند، ولى در باطن، معتقد نبودند و بر كفرخود باقى بودند. آن‏ها با رسول خدا بيعت كرده بودند كه با جان و مال از اسلام دفاع‏كنند اما نه تنها به اين پيمان عمل نكردند، بلكه در نبردهاى اسلام فرار مى‏كردند وموجبات شكست اسلام را فراهم مى‏ساختند; پيوسته مترصد بودند كه فرصتى‏به‏دست آورند تا با ضربتى قطعى كمر اسلام را بشكنند.

نقشه خطرناك منافقان

در سال يازدهم هجرت، به رسول خداصلى الله عليه وآله خبر رسيد كه روم، آهنگ حمله به‏اسلام دارد. حضرتش پيش دستى كرده و با سپاهى گران از مدينه به سوى شام روان‏شد تا خانه دشمن را ميدان نبرد قرار دهد; اين جهاد را مورخان غزوه تبوك ناميده وعده سپاهيان اسلام را از سى هزار تا هفتاد هزار نوشته‏اند.

منافقان از موقعيت استفاده كردند و خطرناك‏ترين نقشه را براى نابودى اسلام‏كشيدند. نخست‏به ضعيف كردن روحيه سربازان اسلام و ترسانيدن آن‏ها از روم‏بپرداختند; عظمت و نيرومندى و اسلحه آن دولت را به رخ مسلمانان مى‏كشيدند ومى‏گفتند: رسول خدا در نبرد با روم شكست‏خواهد خورد.

خرماها رسيده بود و فصل چيدن خرما بود، به مسلمانان مى‏گفتند: اگر برويد وخرماهاى خود را نچينيد بايستى منتظر فاسد شدن خرماها بر سر درختان و خرابى‏باغ‏هايتان باشيد كه شايد بدين وسيله بتوانند آن‏ها را از رفتن در ركاب رسول خداصلى الله عليه وآله‏باز دارند و حضرتش را در اين نبرد سهمگين تنها بگذارند.

وقتى وجود مقدس پيغمبر اسلام از مدينه خارج شد، منافقان نيز در ركاب‏حضرتش خارج شدند، چون پيمان بسته بودند كه براى نشر دعوت اسلام از هيچ‏گونه‏كمك و يارى دريغ نكنند، ولى به اين پيمان وفا نكردند. ناگهان از نيمه راه به طوردسته جمعى از سپاه اسلام جدا شده و به مدينه باز گشتند. مورخان شماره منافقان راكه چنين شكافى در لشكر اسلام ايجاد كردند، با شماره سپاهيان رسول خداصلى الله عليه وآله برابرگفته‏اند.

خبرگان نظامى مى‏دانند كه در اين ساعت، وظيفه رسول خداصلى الله عليه وآله چقدر دشواربوده، كسى كه نيمى از سپاهيانش، يك باره، سر از فرمان بپيچند و فرار را بر قرارترجيح دهند.

پس از اين حادثه، روحيه سربازان در اين نبرد خطرناك چگونه بوده؟ وجودمقدس رسول خداصلى الله عليه وآله در اين وقت چه شاهكار نظامى به كار برده تا توانسته روحيه‏مسلمانان را نگاه دارد و با خود به استقبال مرگ برد؟ بدبختانه تاريخ در اين جا ساكت‏است و از ذكر اين نكته حساس غفلت ورزيده است.

اين‏ها قسمتى از نقشه خطرناك منافقان بود و يا مقدمه‏اى براى اجراى نقشه‏خطرناك‏ترى بود كه اگر خدا نخواسته، آن نقشه اجرا مى‏شد، تاريخ اسلام به شكل‏ديگرى در مى‏آمد.

هنگام حركت رسول بزرگوار از مدينه براى جهاد با روم، وضع مدينه چنين شدكه جز زنان و كودكان كسى در مدينه باقى نماند، چون هر مسلمانى كه توانايى‏حمل اسلحه داشته، بايستى به قصد جهاد در ركاب رسول از مدينه خارج شود.

پايتخت اسلام در خطر قرار گرفت و مدافعى در آن به نظر نمى‏رسيد و بهترين‏فرصت‏براى غارت مدينه و اسارت زنان و فرزندان مسلمانان بود.

عرب‏هاى بيابانگرد و غارتگر از اين وضع آگاه شدند. بسيارى از آنان هنوز كافربودند و اسلام نياورده بودند، دسته‏اى هم كه به صورت ظاهر، اسلام آورده بودند،هنوز روح چپاولگرى در آن‏ها موجود بود، چون مسلمان حقيقى نشده بودند، بلكه‏پاره‏اى از آن‏ها در دل، تخم دشمنى با اسلام كاشته بودند.

بدون مدافع شدن مدينه را چه كسى به غارتگران عرب اطلاع داد؟ جز منافقان‏كسى ديگر نمى‏تواند باشد. كار از اين هم بالاتر بود; ميان دشمنان داخلى اسلام، يعنى‏منافقان و دشمنان خارجى اسلام، يعنى يغما گران عرب، قراردادى بسته شده و نقشه‏شومى براى ريشه كن كردن اسلام و نابود كردن مسلمانان طرح شده بود.

نقشه چه بود؟ نقشه اين بود كه پس از بيرون رفتن رسول با سپاه و دور شدن ازمدينه و بلكه شروع نبرد با روم، به يك باره از داخل و خارج حمله كنند و شهر مدينه‏را به تصرف در آورند; اموال مسلمانان را غارت و زنان و فرزندانشان را اسير سازند.

مسلمانان هم كه گرفتار جنگ با روم هستند، نمى‏توانند به مدينه كمكى كنند و برفرض هم كمكى بشود، نوش دارويى خواهد بود پس از مرگ سهراب.

اين كار، خنجرى بود كه از پشت‏بر پيكر اسلام زده مى‏شد. نبرد در روم هم‏صد درصد به زيان اسلام تمام مى‏شد، زيرا سپاهى كه خانه‏اش تصرف شده باشد، زن‏و فرزندش اسير شده باشد، هستى اش به يغما رفته باشد، نخواهد توانست نبرد كند ياهمگى كشته خواهند شد و يا پا به گريز خواهند نهاد، در نتيجه پيغمبر اسلام نيز درميدان جنگ، كشته خواهد شد و اثرى از اسلام و مسلمانى باقى نخواهد ماند.

وجود مقدس پيغمبر بزرگ اسلام، با بهترين طرز، اين نقشه را خنثى فرمود و به‏سوى روم حركت كرد. حضرتش مردى لايق، دلير، فداكار، جنگنده، دانا، مدبر،شب‏زنده دار و با ايمانى را براى جلوگيرى از اين خطر در نظر گرفت و او را محافظ ومدافع مدينه قرار داد. او مردى بود كه عرب از ضرب شمشيرش مى‏ترسيد. او مردى‏بود كه بهترين راه مبارزه با كفار و منافقان را از رسول حق آموخته بود. او مردى بود كه‏تا يك نفر مسلمان ناراحت‏بود، او راحتى نداشت. او مردى بود كه از آغاز دعوت‏اسلام در پشت‏سر رسول خدا ايستاده بود و قدم به قدم به دنبال حضرتش گام برداشته‏بود. او مردى بود كه هيچ وقت عقب نشينى نكرده بود. او مردى بود كه وقتى زن‏هاى‏مدينه دانستند كه تحت‏حمايتش قرار گرفته‏اند، همگى به خواب راحت رفتند. اومردى بود كه پس از تعيين او سربازان اسلام با اطمينان كامل به حفظ مال خود و زن وفرزند خود، به سوى ميدان جنگ قدم برداشتند. او مردى بود كه كفار و منافقان،وجودش را براى خود بزرگ‏ترين خطر مى‏دانستند و دقيقه‏اى در عمر با وى دوستى‏نكردند. ديگر كسى جرات حمله به مدينه را نداشت.

اين مرد كه بود؟ اين مرد على‏عليه السلام بود كه پيغمبر اسلام او را خليفه خود قرارداده بود.

خبر كه پخش شد، آب‏ها از آسياها افتاد و نقشه‏ها نقش بر آب شد. منافقان‏ماست‏ها را كيسه كردند. عرب‏هاى بيابانى در جاى خود خشك شدند. شادى وسرور، سرتاسر مدينه را فرا گرفت. چقدر خوش‏بختند كسانى كه در زير سايه‏على‏عليه السلام زندگى مى‏كنند!

غم از چهره منافقان مى‏باريد. قهقهه شادى در خانه‏هاى مسلمانان طنين انداز بود.مدينه‏اى كه پشتيبانش على‏عليه السلام باشد از هيچ چيز بيم و هراسى ندارد.

نقشه ديگر

منافقان عكس العملى كه نشان دادند، اين بود كه شهرت دادند كه پيغمبر اسلام ازعلى رنجيده، از اين جهت او را با خود نبرده و گرنه تاكنون سابقه ندارد كه محمد، على‏را همراه نبرده باشد.

منظور اين بود كه بدين وسيله، على را از مدينه بيرون كنند و به دنبال رسول‏بفرستند و در نبودن او نقشه خود را اجرا كنند. هر منافقى در گوشه و كنار، اين خبر رابه ديگرى مى‏گفت. كم كم خبر پخش شد. سرانجام به گوش على رسيد. على بر اسب‏باد پيماى خود سوار شد و خود را به رسول كه هنوز از مدينه چندان دور نشده بودرسانيد.

فرمان خلافت

سربازان اسلام آمدن على را خبر تازه‏اى گرفتند و حس كنجكاوى در آنان‏تحريك شد. همه مى‏خواستند بدانند كه على براى چه آمده و در هنگام شرفيابى،خدمت رسول خداصلى الله عليه وآله چه عرض خواهد كرد. على شرفياب شد و عرض ادب كرد واشتياق خود را در ملازمت رسول اظهار داشت.

پيغمبر موافقت نكرد و فرمود: تو سمتى نسبت‏به من دارى كه هارون به موسى‏داشت; تفاوت آن است كه بعد از من پيغمبرى نيست و اگر پيغمبرى بود تو بودى;شايسته نيست كه به اين سفر بروم، مگر آن كه تو خليفه من باشى. (3) .

على به سرعت‏باز گشت و سرافراز و مفتخر بود و به حفظ و حراست كشوراسلام بپرداخت. او تنها امير مدينه نبود، بلكه سمت جانشينى رسول خدا را نيزعهده دار بود.

هارون موسى

آيا هارون موسى، چه سمتى نسبت‏به موسى داشته تا دقيقا سمت على به محمددانسته شود؟

قرآن پاسخ اين پرسش را مى‏دهد: «و قال موسى لاخيه هارون اخلفنى فى قومى‏و اصلح.» (4) .

قرآن در جاى ديگر از زبان موسى مى‏گويد كه از خدايش خواست: «واجعل لى‏وزيرا من اهلى، هارون اخى، اشدد به ازرى و اشركه فى امرى.» (5) .

قرآن پاسخ خدا را به موسى چنين نقل مى‏كند: «قد اوتيت‏سؤلك يا موسى.» (6) .

از اين آيه‏هاى مباركه دانسته مى‏شود كه هارون برادر موسى بود، خليفه موسى‏بود، وزير موسى بود، يار و ياور موسى بود، شريك موسى بود، فرمانش بر همه‏پيروان موسى واجب الاطاعه بود.

پس على برادر محمد است، خليفه محمد است، وزير محمد است، يار و ياورمحمد است، شريك محمد است، فرمانش بر همه پيروان محمد واجب الاطاعه‏مى‏باشد. تنها تفاوت، آن است كه هارون پيغمبر بود و على پيغمبر نيست.

نكته‏اى چند

در ختام فرمان رسول، جمله‏اى است كه شايسته دقت مى‏باشد. حضرتش به على‏فرمود: شايسته نيست كه من به اين سفر بروم، مگر آن كه تو خليفه من باشى.

(نگارنده، تعبير «شايسته نيست‏» را ترجمه جمله «لا ينبغى‏» قرار داد.)

اكنون اين پرسش پيش مى‏آيد: چرا سفر رسول خدا شايسته نبوده، مگر آن كه‏على خليفه‏اش باشد؟ ممكن است‏شايسته نبودن، از اين جهت‏بوده كه اگر رسول خدامى‏رفت و على خليفه نبود، پايتخت اسلام و كشور اسلام در خطر حمله كفار ومنافقان قرار مى‏گرفت. على بايد خليفه باشد كه در موقع احتمال خطر به زودى ازنقاط مختلف، نيرو فراهم كند و خطر را دفع كند.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه رسول خداصلى الله عليه وآله در نبرد با روم، احتمال داشت‏شكست‏بخورد. على بايستى پشت جبهه را محكم كند تا از ناحيه كافران عرب درهنگام عقب نشينى خطرى متوجه نيروى اسلام نگردد.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه اگر رسول خداصلى الله عليه وآله در جبهه، احتياج به نيروى‏كمكى پيدا كند، خليفه‏اش در اين مدت نيرويى آماده كرده و به امداد رسول بفرستد.

ممكن است از اين جهت‏بوده كه اين نبرد براى جان رسول خداصلى الله عليه وآله خطر داشت.از طرفى ممكن بود كه حضرتش در ميدان جنگ شهيد شود، چنان كه سردارانش درنبرد قبلى با روم همگى شهيد شدند و خطر شهادت براى رسول خدا بيش از آن‏هابود، زيرا آن حضرت در ميدان‏هاى جنگ، هميشه نزديك‏ترين كس به دشمن بود.احتمال شهادت رسول، تعيين خليفه را لازم مى‏كرد تا مبادا مسلمانان بدون پيشوابمانند. اسلام بايستى هميشه پايدار باشد.

خطر ديگرى كه جان رسول را تهديد مى‏كرد، از ناحيه منافقان سرى بود; آن‏هايى‏كه به مدينه باز نگشته بودند، بلكه همراه رسول رفته بودند. آن‏ها در اين سفر، قصدقتل حضرتش را داشتند، چنان كه هنگام بازگشتن به سوى مدينه، بدين كاراقدام كردند، ولى خداى بزرگ، پيغمبر خود را حفظ و خطر مرگ را از او دفع كرد.

علل ديگرى هم اضافه بر اين علل نيز در كار بوده است.

پى‏نوشتها:

1) احزاب (33) آيه 24.

2) وافى، ج 4، ص 239.

3) در مورد اين حديث كه به «حديث منزلت‏» مشهور است‏به بحار الانوار، ج 37، ص 254، باب 53 مراجعه شود.

4) اعراف (7) آيه 142 .

5) طه (20) آيه 29 - 32.

6) طه (20) آيه 36.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
بزرگترین گناهان
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

دروغ

بزرگ‏ترين گناهان

امير المؤمنين‏عليه السلام مى‏فرمايد:

«ان اعظم الخطايا عند الله اللسان الكذوب; (1) .

بزرگ‏ترين گناهان نزد خدا، زبان بسيار دروغ گو است.»

زبان دروغ گو داشتن، يعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسيله زبان، وجود پيدامى‏كند و زبان يكى از علل وجودى دروغ است. اگر كسى دروغى بگويد، اين كار بازبانش انجام مى‏گيرد. اگر زبانى بسيار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسيار دروغ‏خواهد گفت.

هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مى‏دهد و گناه را مى‏توان به آن‏عضو نسبت داد; چون گناه كار گناه را به وسيله آن عضو انجام داده است. دست‏خيانت‏كار داشتن، يعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاك داشتن، يعنى خائن به‏ناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، يعنى دروغ گو بودن.

سر آن كه زبان پر دروغ، بزرگ‏ترين گناه است، در آينده روشن خواهد شد; اكنون‏بايد معناى دروغ روشن شود.

دروغ چيست؟

دروغ، سخن بر خلاف حقيقت است و دروغ گو كسى است كه بر خلاف حقيقت،خبرى مى‏دهد.

شما اگر گرسنه باشيد و به منزل دوست‏خود برويد، او براى شما غذا بياورد، شمابگوييد من سير هستم، اين سخن دروغ است، چون بر خلاف حقيقت است; شما نيزدروغ گو هستيد، زيرا بر خلاف حقيقت‏خبر داده‏ايد.

كم را بيش گفتن يا بيش را كم گفتن، دروغ است و گوينده‏اش دروغ گومى‏باشد، چنان كه بود را نبود و يا نبود را بود خبر دادن دروغ گويى مى‏باشد و نيزبد را خوب و خوب را بد يا كوچك را بزرگ و بزرگ را كوچك خواندن، دروغ‏خواهد بود.

دروغ و دروغ گويى

دروغ از صفات سخن است و دروغ گويى از صفات سخن گو و اين دو هميشه باهم يار نيستند. مى‏شود سخنى دروغ باشد، ولى گوينده‏اش دروغ گو نباشد، چنان كه‏ممكن است كسى دروغ بگويد، ولى سخنش دروغ نباشد، بلكه راست و مطابق‏حقيقت‏باشد.

شما اگر به وقوع حادثه‏اى اطمينان پيدا كرديد، در صورتى كه آن حادثه رخ نداده‏باشد، هنگامى كه از وقوع آن خبر مى‏دهيد، شما دروغ گو نيستيد، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگويد كه به نظرش بر خلاف حقيقت‏باشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زيرا به نظرخودش بر خلاف حقيقت، سخن گفته است.

در زبان عربى

در زبان عربى، دروغ را كذب گويند و خبر دروغ را خبر كاذب مى‏خوانند،چنان كه خود دروغ‏گو را نيز كاذب مى‏خوانند.

پس در اين زبان، كاذب بودن، هم صفت‏سخن مى‏باشد، و هم صفت‏سخن گو واين اشتراك، ممكن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد كه هر جا كه‏خبر كاذب پيدا شود، خبر دهنده هم بايد كاذب باشد، يعنى صفت گفته را به گوينده‏سرايت‏بدهند.

نظريه‏اى از قرن سوم

نظام، دانشمند نامى قرن سوم در دروغ نظريه‏اى دارد; او مى‏گويد:

«دروغ، سخن بر خلاف عقيده است، نه بر خلاف واقع.»

نظام براى اثبات صحت نظريه‏اش به اين آيه شريفه استدلال مى‏كند:

«والله يشهد ان المنافقين لكاذبون; (2) .

خدا گواهى مى‏دهد كه منافقان، دروغ گويند.»

منافقان، شرفياب حضور رسول خداصلى الله عليه وآله مى‏شدند و عرضه مى‏داشتند كه ماگواهى مى‏دهيم كه تو رسول خداصلى الله عليه وآله هستى.

خدا در اين سوره مباركه با پيغمبر خود سخن مى‏گويد و منافقان را به اومى‏شناساند. خدا مى‏فرمايد: وقتى كه منافقان نزد تو آمدند و گفتند كه ما شهادت‏مى‏دهيم كه تو رسول خدا هستى، با آن كه خدا مى‏داند كه تو رسول او هستى وليكن‏بدان كه منافقان دروغ مى‏گويند.

بيان استدلال: سخن منافقان كه شهادت به رسالت‏بود، سخنى بود مطابق حقيقت،ولى خدا آنان را دروغ گو خوانده است.

دروغ گو بودن منافقان از اين نظر است كه آن‏ها اين سخن را از روى ايمان‏نگفتند، بلكه در دل، بر خلاف آن، عقيده داشتند; از اين پى مى‏بريم كه دروغ، سخن برخلاف عقيده است، نه بر خلاف حقيقت.

نظرى به اين نظريه

گويا دو چيز، موجب اشتباه اين مرد دانا شده كه دروغ را سخن بر خلاف عقيده‏پنداشته، نه بر خلاف حقيقت:

1. غفلت از اين كه كاذب هم صفت‏خبر قرار مى‏گيرد و هم صفت مخبر; اوپنداشته كه كاذب، تنها صفت مخبر خواهد بود و بس.

2. گمان آن كه ميان خبر دروغ و دروغ گو ملازمه مى‏باشد و اين صورت به‏خاطرش نرسيده كه ممكن است‏خبر دهنده، دروغ گو باشد، ولى خبرش دروغ‏نباشد، لذا نتيجه گرفته كه دروغ، سخن بر خلاف اعتقاد است، نه بر خلاف واقع.

ولى آيه شريفه اگر دليل بر سخن ما نباشد، سخن نظام را اثبات نمى‏كند، زيراسخن منافقان، راست و عين حقيقت‏بود، ولى خود آن‏ها در اين حقيقت گويى‏دروغ گو بودند، چون كلامشان را بر خلاف واقع مى‏پنداشتند.

علماى بيان، استدلال نظام را چنين ابطال كرده‏اند كه منافقان، دروغ گوى درشهادت دادن بوده‏اند.

معماى طاووس

طاووس يمنى كه از بزرگان برادران اهل سنت مى‏باشد و براى خويش مقام‏شامخى در دانش قائل بوده، به پندار خود معمايى درست كرده بود، آن را از حضرت‏امام باقرعليه السلام بپرسيد:

كدام مردمى بودند كه شهادت به حق دادند، ولى در عين حال دروغ گو بودند؟

امام فرمود: آنان منافقان بودند، در موقعى كه به رسول خداصلى الله عليه وآله عرض كردند ماشهادت مى‏دهيم كه تو رسول خدايى با آن كه گفته آن‏ها راست‏بود، ولى خود آن‏هادروغ گو بودند. (3) .

منافقان

منافقان كسانى بوده‏اند كه در زبان، اظهار اسلام مى‏كردند و خود را پيرورسول خداصلى الله عليه وآله مى‏خواندند، ولى در دل، دشمن آن حضرت بودند و پيامبرى‏حضرتش را انكار مى‏كردند. قرآن آنان را چنين معرفى مى‏كند:

«برخى از مردم مى‏گويند كه ما به خدا و روز قيامت ايمان آورده‏ايم، ولى آن‏هامؤمن نيستند و مى‏خواهند خدا و مسلمانان را گول بزنند; آن‏ها خودشان راگول مى‏زنند و بس، ولى نمى‏فهمند.» (4) .

«وقتى كه مسلمانان را مى‏بينند، مى‏گويند ما ايمان آورده‏ايم، وقتى كه با همكيشان‏پليد خود مى‏نشينند، مى‏گويند ما با شماييم و مسلمانان را مسخره مى‏كنيم; خدا هم‏آن‏ها را مسخره مى‏كند و آنان را رها مى‏كند تا در اين گمراهى همچنان سر گردان‏بمانند; اين‏ها كسانى هستند كه هدايت و رستگارى را داده، ضلالت و گمراهى راخريده‏اند و تجارتشان سود نكرده است.» (5) .

دسته‏هاى منافقان

منافقان چهار دسته بوده‏اند:

دسته‏اى از روى طمع و براى رسيدن به مال و مقام در اسلام داخل شدند. در ميان‏اين دسته، كسانى بودند كه خبر ظهور پيغمبر اسلام از كاهنان عرب به آن‏هارسيده بود، آن‏ها از موفقيت‏هاى آن حضرت در آينده اطلاع داشتند، اينان مردم‏هشيارى بودند و با نقشه كامل در اسلام داخل شدند.

دسته دوم كه زيركى دسته اول را نداشتند، هنگامى كه فتوحات اسلام را ديدند،اسلام آوردند; پيدايش اين دسته، پس از غزوه بدر بود.

دسته سوم، بر اثر فشار محيط و عدم مساعدت اوضاع و احوال با ماندن آن‏ها دركفر به اسلام رو كردند; اين دسته بيش‏تر اهل مدينه بودند.

دسته چهارم، كسانى بودند كه پس از ايمان آوردن، سست عقيده شده و بى دين ولا مذهب گرديده بودند، ولى طمع يا وضع محيط به آن‏ها اجازه نمى‏داد كه كفر باطنى‏خود را آشكار كنند و به طور علنى با پيغمبر اسلام به مخالفت‏برخيزند.

منافقان مدينه

منافقان را در ميان پيروان رسول خداصلى الله عليه وآله بايد ستون پنجم كفر ناميد. آن‏ها در ميان‏مسلمانان ايجاد اختلاف مى‏كردند و روحيه سربازان اسلام را ضعيف مى‏كردند، درزير پرده با كفار روابط داشتند.

وقتى كه رسول خداصلى الله عليه وآله به قصد دفاع كفار از مدينه براى غزوه احد خارج شد،«عبدالله بن ابى‏» سر دسته منافقان مدينه با حضرتش مخالفت كرد و پيش‏نهاد كرد كه‏در مدينه بمانيد و دفاع كنيد. در اين پيش‏نهاد به قدرى اصرار ورزيد كه كارشان باسعد بن معاذ، رئيس عشيره اوس به مشاجره كشيد.

آيا منظور عبدالله از اين پيش‏نهاد، تخطئه رسول خداصلى الله عليه وآله و سبك كردن اوامر آن‏حضرت، پيش مسلمانان بود؟ آيا منظورش ايجاد شكاف و اختلاف ميان مسلمانان‏بود؟ آيا مى‏خواست وقت‏حمله كفار به مدينه، دروازه‏ها را بگشايد و سپاه دشمن راوارد شهر كند؟

وقتى كه نقشه‏اش نقش بر آب گشت و پيغمبر اسلام با سپاه هزار نفرى اش‏از مدينه خارج شد، عبدالله نقشه ديگرى كشيد و خود را در زمره لشكر اسلام‏قرار داد. در ميان راه به يك بار با سيصد نفر از همكيشانش از سپاه دين جدا شده وبه مدينه باز گشت. (6) .

بايستى بزرگى اين خيانت را در نظر آورد كه بازگشت‏يا فرار يك سوم سپاه،آن‏هم به سرعت، چگونه روحيه سربازان را متزلزل مى‏كند، آن هم سربازانى كه ازفرمانده خود هيچ گونه بيمى نداشته باشند.

منافقان مكى

غزوه احد شروع شد. در آغاز، بر اثر رشادت و فداكارى اميرالمؤمنين‏عليه السلام فتح‏نصيب مسلمانان گرديد و كفار فرار كردند، ولى همين كه مسلمانان به جمع كردن‏غنيمت‏هاى جنگ مشغول شدند، كفار قريش، نيروى پراكنده خود را گرد آورده وناگهان از پشت‏سر بر مسلمانان تاختند. مردمانى كه سلاح را كنار گذاشته بودندو به جمع آورى غنايم مشغول بودند، از اين غافل گيرى پريشان شدند وپابه فرار گذاشتند. از سپاه هفتصد نفرى به جز شصت هفتاد نفر استقامت نكردند و ازاين گروه به جز دو تن، همگى شهيد شدند; آن دو يكى على‏عليه السلام بود و ديگرى‏ابو دجانه انصارى.

علاوه بر بازگشت عبدالله، كه خود روحيه سربازان اسلام را ضعيف كرده بود،غافل‏گيرى كفار نيز موجب تضعيف بيش‏تر روحيه آنان گرديد، در نتيجه،رسول خداصلى الله عليه وآله در پيش دشمن تنها ماند و بزرگ‏ترين خطر، متوجه هستى اسلام‏گرديد.

ارتباط منافقان با كفار

طبرى مى‏نويسد: عده‏اى از فراريان، تصميم گرفتند كه به وسيله عبدالله بن ابى ازابوسفيان رئيس كفار امان بگيرند!

از اين مطلب چند نكته دقيق تاريخى استفاده مى‏شود:

يكى آن كه عبدالله بن ابى با ابوسفيان، روابط صميمانه داشتند و گرنه چنين توقعى‏از وى صحيح نبود.

ديگر آن كه در ميان كسانى كه با رسول خداصلى الله عليه وآله ماندند و قبل از شروع جنگ‏بازنگشتند، منافقانى موجود بوده‏اند كه با عبدالله روابط صميمانه داشته‏اند، چه اگرصميميتى در كار نبود، انتظار ميانجى گرى از او بى جا بود.

سوم آن كه، اين‏ها از منافقان مدينه نبودند، بلكه منافقانى از مردم مكه بودند كه ازابو سفيان بر خويش بيم داشتند، چون منطقه نفوذ ابو سفيان، تنها مكه بود.

احتمال ديگرى كه در كار هست، اين است كه اينان با عبدالله هم پيمان بوده‏اند كه‏از ميدان نبرد فرار كنند و رسول خدا را به كشتن دهند.

نكته ديگرى كه استفاده مى‏شود اين است كه نفاق اينان، از نفاق منافقان مدينه‏پنهان‏تر بوده، چون آشكارا با آن‏ها هم كارى نمى‏كردند، بلكه در سر با آنان بودند.

«و اذا خلوا الى شياطينهم قالوا انا معكم; (7) .

وقتى كه شيطان‏هاى خود را در نهان مى‏بينند، مى‏گويند ما با شما هستيم.»

مطلبى كه جلب نظر مى‏كند، روابط صميمى عبد الله با ابو سفيان بوده، به طورى‏كه ابو سفيان، شفاعت او را در باره مكه‏اى‏ها مى‏پذيرفته و امان مى‏داده.

آيا اين روابط صميمانه، برخاسته از چه بوده؟ چون تاريخ نمى‏گويد كه اين دوقبل از اسلام روابطى داشته‏اند; اضافه بر اين، قبل از اسلام، ابو سفيان شخصيتى‏نداشته است.

آيا عبدالله بعد از اسلام به ابو سفيان خدماتى كرده؟ آيا به گردن او حقوقى داشته كه‏ابو سفيان نمى‏توانسته تقاضاى عبدالله را نپذيرد؟

پى‏نوشتها:

1) فيض كاشانى، المحجة البيضاء، ج 5، ص 243.

2) منافقون (63) آيه 1.

3) عوالم العلوم، ج 11، ص 318.

4) بقره (2) آيات 8 - 9.

5) بقره (2) آيات 14 - 16.

6) سيره ابن هشام، ج 3، ص 64، ط، المكتبة العلمية بيروت.

7) بقره (2)، آيه 14.


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
کلیات قانون ارتش جمهوری اسلامی ایران
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394


        ون ارتش جمهوري اسلامي ايران
فصل اول - تعاريف ، هدفها، اصول و ويژگي ها، وظايف و ماموريتها
بخش اول - تعاريف
ماده 1 - در اين قانون عبارات اختصاري زير جايگزين عناوين كامل آن مي گردد:
الف - "فرماندهي كل" به جاي "فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران"
ب - " نيروهاي مسلح " به جاي تنيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران "
ج - " ارتش " به جاي " ارتش جمهوري اسلامي ايران "
د - " ستاد مشترك" به جاي "ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ه - "سپاه پاسداران" به جاي "سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران"
و - "بنا به دستور" به جاي "بنا به دستور فرماندهي كل نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران"
ز - "سازمان عقيدتي سياسي" به جاي "سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ح - "سازمان عقيدتي سياسي" به جاي "سازمان عقيدتي سياسي ارتش جمهوري اسلامي ايران"
ماده 2 - نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: ارتش و سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي .
تبصره - نيروهاي انتظامي جمهوري اسلامي ايران به ژاندارمري ، شهرباني و كميته انقلاب اسلامي ايران اطلاق مي گردد.
ماده 3 - ارتش جمهوري اسلامي ايران به مجموعه ستاد مشترك ، نيروهاي زميني ، هوايي ، دريايي و سازمانهاي وابسته به آنها اطلاق مي گردد.
ماده 4 - وزارت دفاع جمهوري اسلامي ايران بخشي از دولت است كه مسئوليت پشتيباني ارتش را به عهده دارد.
بخش دوم - هدفهاي نظامي
ماده 5 - هدفهاي نظامي جمهوري اسلامي ايران عبارتند از:
الف - حفظ و استقلال ، تماميت ارضي و نظام جمهوري اسلامي ايران .
ب - حفظ منافع ملي جمهوري اسلامي ايران خارج از قلمرو كشور در درياي خزر، خليج فارس ، درياي عمان ، رود خانه ها و معادن .
ج - ياري به ملل مسلمان يا مستضعف غير معارض با اسلام در جهت دفاع از سرزمين هاي مورد تهديد يا اشغال نيروهاي متجاوز در صورت درخواست ملل مزبور.
بخش سوم - اصول و ويژگي هاي اساسي نيروهاي مسلح (دكترين و استراتژي نظامي)
ماده 6 - اصول و ويژگي هاي اساسي نيروهاي مسلح عبارتند از:
الف - اسلامي بودن :
در تشكيل و تجهيز نيروهاي مسلح اساس و ضابطه مكتب اسلام است به نحوي كه بر همه شوون و ابعاد آن ، ضوابط و مقررات شرع حاكميت داشته باشد. نيروهاي مسلح رسالت مكتبي جهاد در راه خدا را بر عهده داشته ، پيروي از اصول اخلاقي اسلام و احترام به شخصيت انساني افراد را وظيفه خود مي دانند.
ب - ولايي بودن :
نيروهاي مسلح تحت فرمان فرماندهي كل بوده و اصل وحدت فرماندهي در تمامي رده هاي آن حاكم مي باشد و نيل به فرماندهي در تمامي رده ها بر اساس شايستگي و كارآيي صورت مي گيرد. دستور فرمانده در صورتي كه مغاير با دستورات مسلم شرع ، فرمانهاي فرماندهي كل و حاكميت نظام و قوانين جمهوري اسلامي ايران نباشد، لازم الاجرا است . پرسنل نيروهاي مسلح در خط سياسي مقام رهبري بوده ، عضويت و وابستگي آنان در تشكل هاي سياسي با توجه به فرمان مقام رهبري مطلقا ممنوع مي باشد.
ج - مردمي بودن :
نيروهاي مسلح همواره در كنار مردم و در جهت مصالح و آرمانهاي امت اسلامي انجام وظيفه مي نمايند و در زمان صلح نيز به درخواست دولت افراد و تجهيزات فني خود را در حدي كه به آمادگي رزمي آنها آسيبي وارد نيايد، در جهت خدمت به مردم در زمينه كارهاي امدادي ، آموزشي ، توليدي و جهاد سازندگي به كار مي گيرند.
د - خودكفايي :
نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود در جهت رسيدن به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل سازماندهي ، آموزشي ، تداركاتي ، اطلاعاتي و صنعتي تلاش مي نمايند.
ه - انضباط:
نيروهاي مسلح بايد با ايجاد انضباط معنوي برخاسته از اعتقاد و ايمان پرسنل ، وضع مقررات منطقي و عادلانه و برقراري سيستم هاي تشويق و تنبيه ، زمينه اجراي كامل دستورات و مقررات را فراهم سازند.
و - سادگي :
در نيروهاي مسلح در تمامي زمينه ها اعم از طرح ريزي هاي ستادي ، اعمال مديريت بكارگيري سيستم ها و روش ها، گزينش تكنولوژي و صدور دستورالعمل ها بايد اصل سادگي رعايت شود. تشكيلات غير ضروري و تشريفات بي مورد حذف و روش هاي يكنواخت سازي مورد توجه قرار گيرد.
ز - اقتدار:
نيروهاي مسلح مي بايست از چنان آمادگي ، تحرك و اقتداري برخوردار باشند كه بتوانند با بهره گيري از تمامي امكانات جمهوري اسلامي ، جرات تعرض را از دشمنان آشكار و نهان سلب نمايند.
ح - تدافعي بودن :
نيروهاي مسلح با بهره گيري از تمامي توان خود دشمن را از تعرض بازداشته و در برابر هر گونه تجاوز دفاع نموده و متجاوز را تنبيه و سركوب مي نمايند و در عين اعتقاد به اصل عدم تعرض ، ملل مسلمان يا مستضعف غير معارض با اسلام را براي دفاع از خودياري مي كنند.
بخش چهارم - ماموريت و وظايف
ماده 7 - ماموريت و وظايف ارتش به شرح زير مي باشد:
الف - آمادگي و مقابله در برابر هر گونه تجاوز نظامي عليه استقلال ،
تماميت ارضي ، نظام جمهوري اسلامي ايران و منافع كشور.
ب - همكاري با نيروهاي انتظامي سپاه پاسداران در مقابله با اشرار،
ياغيان ، قاچاقچيان ، تجزيه طلبان و جريانات براندازي در مواقع ضروري بنا به دستور.
ج - آمادگي جهت همكاري با سپاه پاسداران در كمك به ملل مسلمان و مستضعف غير معارض با اسلام جهان ، در دفاع از خود در برابر تهديد و تجاوز نظامي بنا به درخواست آنان و بنا به دستور.
د - در اختيار قرار دادن افرادي كه در استخدام ارتش هستند و تجهيزات
فني خود بنا به درخواست دولت در اجراي اصل 147 قانون اساسي و با رعايت كامل موازين عدل اسلامي در حدي كه بنا به تشخيص شوراي عالي دفاع به آمادگي رزمي ارتش آسيبي وارد نيايد.
ه - سازماندهي ، آموزش ، تجهيزات و گسترش نيروهاي زميني ، هوايي و دريايي متناسب با امكانات و تهديدات ، براي انجام ماموريت هاي محوله .
و - تلاش مداوم و مستمر در جهت حاكميت كامل فرهنگ و ضوابط اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ز - آماده نمودن مردم براي دفاع مسلحانه از كشور و نظام جمهوري اسلامي در چهار چوب قانون خدمت وظيفه عمومي .
ح - كمك به سپاه پاسداران در آموزش و سازماندهي بنا به دستور.
ط - اقدامات لازم در جهت نيل به خودكفايي در كليه زمينه ها از قبيل صنعتي ، آموزشي ، تداركاتي ، اطلاعاتي ، روشها و سازماندهي .
ي - اقدامات لازم در زمينه كسب اطلاع از اوضاع ، رويدادها و تحولات سياسي ، نظامي آشكار و نهان منطقه و جهان و ارزيابي مستمر تهديدات و توان رزمي دشمنان بالفعل و بالقوه .
ك - تلاش مداوم و مستمر در جهت حفظ و صيانت ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در زمينه هاي امنيتي .
ل - ايجاد تسهيلات لازم براي همكاري سپاه پاسداران با ارتش در مواقع ضروري كه شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.
ماده 8 - وظايف وزارت دفاع به شرح زير مي باشد:
الف - ساخت و توليد وسايل مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي و انجام تحقيقات صنعتي لازم و افزايش امكانات تكنولوژي صنايع مربوط.
ب - هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهشي و تحقيقاتي صنعتي ارتش و سازمان هاي وابسته به وزارت دفاع و هماهنگي با شوراي عالي صنايع و مراكز پژوهشي و تحقيقات كشور.
ج - انجام تعميرات خارج از مقدورات نيروهاي نظامي و انتظامي .
د - انجام كليه خريدهاي خارجي مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و
سازمانهاي وابسته به آنها بر اساس سياست كلي و خط مشي دولت جمهوري اسلامي
ايران .
تبصره 1 - وزارتين دفاع و سپاه موظفند در زمينه خريدهاي خارجي زير نظر شوراي عالي و دفاع هماهنگي و اقدام نموده و مي توانند خريدهاي مورد نياز يكديگر را نيز انجام دهند.
تبصره 2 - كليه خريدهاي خارجي اقلام دفاعي مورد نياز ديگر وزارتخانه ها، نهادها و سازمانهاي كشور نيز صرفا از طريق وزارتين دفاع و سپاه انجام خواهد شد.
ه - تهيه و تامين و خريد داخلي اقلام حساس ، مهم ، سنگين قيمت و اقلام مشترك مورد نياز ارتش و وزارت دفاع ، به استثنا سوخت و مواد فاسد شدني .
تبصره - وزارت دفاع مي تواند تامين بخشي از اقلام مشترك داخلي را با حفظ مسئوليت و تعيين خط مشي به نيروهاي سه گانه تفويض نمايد. موارد و چگونگي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
و - تهيه لوايح مورد نياز ارتش با هماهنگي ستاد مشترك و لوايح مورد نياز وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته و پيگيري جهت سير مراحل قانوني ، ابلاغ قوانين و مصوبات هيات وزيران به ارتش و نظارت بر اجراي قوانين و مقررات .
ز - دفاع از حقوق ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته با آنها در مراجع قضايي .
ح - بررسي و تحصيل بودجه اعتبارات ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها و نظارت در انجام هزينه ها و بررسي و تاييد بيلان حساب بودجه آنها.
ط - تهيه و تامين زمين مورد نياز و احداث تاسيسات ساختماني ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها در چهارچوب ضوابط و سياست هاي وزارتين مسكن و شهرسازي و برنامه و بودجه .
تبصره - وزارت دفاع مي تواند احداث برخي تاسيسات ساختماني نيروها را با حفظ مسئوليت و نظارت به نيروي مربوط محول نمايد.
ي - اداره امور املاك ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها از نظر حقوقي و قانوني .
ك - تامين خدمات درماني پرسنل وزارت دفاع ، ارتش و نيروهاي انتظامي و سازمانهاي وابسته به آنها، بازنشستگان ، وظيفه بگيران مستمري بگيران و عائله تحت تكفل آنان .
ل - تامين خدمات تعاوني افراد مذكور در بند فوق و عائله تحت تكفل آنان .
م - انجام امور بيمه ، بازنشستگي ، وظيفه و مستمري پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ن - تهيه و تامين نقشه هاي نظامي و خدمات جغرافيايي مورد نياز نيروهاي نظامي و انتظامي .
س - پشتيباني فني ، آموزشي و تعميراتي سازمان هاي خدمات كامپيوتري نيروهاي نظامي و انتظامي .
ماده 9 - ستاد مشترك ارتش جمهوري اسلامي ايران ستاد فرماندهي كل در ارتش بوده و فرماندهي كل را در اداره امور ارتش ياري مي نمايد و وظايف آن به شرح زير مي باشد:
الف - مشاورت فرماندهي كل نسبت به اعمال فرماندهي در ارتش .
ب - تهيه و توسعه تدابير كلي نظامي (استراتژيك ) و تهيه طرحهاي مربوط مبتني بر فرمان هاي فرماندهي كل با توجه به قوانين ، تهديدات و امكانات كشور.
ج - تهيه و تقديم اطلاعات مورد نياز جهت اخذ تصميم به فرماندهي كل .
د - دريافت فرمان ها و تدابير فرماندهي كل و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجراي فرمان هاي صادره .
ه - تهيه و طرح ها و دستورالعمل ها بر مبناي فرمان ها و تدابير دريافت شده و ابلاغ آنها به نيروهاي سه گانه و نظارت بر اجرا.
و - نظارت بر حفظ توان رزمي ارتش .
ز - تهيه و طرح سازمان تجهيزات ارتش با توجه به تهديدات ، مقدورات ، تدابير دفاعي و اصول سياست خارجي كشور با همكاري نيروهاي سه گانه وزارت دفاع و تاييد شوراي عالي دفاع جهت تصويب فرماندهي كل .
ح - برآورد نهايي نيازمنديهاي لجستيكي ارتش .
ط - بررسي و هماهنگ نمودن بودجه هاي پيشنهادي نيروها و ارسال بودجه پيشنهادي ارتش به وزارت دفاع .
ي - همكاري با وزارت دفاع در زمينه تهيه لوايح مورد نياز ارتش .
ك - نظارت و كنترل كليه فعاليت هاي بيمارستان هاي ارتش .
ماده 10 - ماموريت نيروي زميني ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:
الف - پاسداري از قلمرو زميني كشور جمهوري اسلامي ايران در برابر هر گونه تجاوز نظامي خارجي .
ب - دفع و انهدام نيروهاي متجاوز.
ج - سازماندهي ،تجهيز، آموزش و گسترش يگان هاي زميني و آماده كردن آنان جهت اجراي ماموريت هاي محوله .
د - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي زميني بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ه - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي .
و - تامين دفاع هوايي كليه يگانها، تاسيسات و نقاط حساس مربوطه در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي .
ز - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگان هاي مربوط.
ح - تامين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي زميني و اداره بيمارستان ها و درمانگاه هاي مربوط.
ماده 11 - ماموريت نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير است :
الف - پاسداري از قلمرو فضايي كشور.
ب - حمله به هدف هاي نظامي و تاسيسات حياتي دشمن بنا به دستور.
ج - پشتيباني هوايي از نيروهاي نظامي و انتظامي .
د - تامين پدافند هوايي كشور، هماهنگي ، هدايت و كنترل كلي عمليات پدافند هوايي ساير نيروها و سازمانهايي كه در زمينه پدافند هوايي مسئوليتهايي به عهده دارند.
ه - جمع آوري اطلاعات الكترونيكي از عوامل تهديدكننده و ارائه خدمات لازم .
و - سازماندهي ، تجهيز، آموزش و گسترش يگانهاي هوايي جهت اجراي ماموريت هاي محوله .
ز - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي هوايي بوده و اقدام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ح - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها در جهت نيل به خودكفايي .
ط - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگانهاي مربوط.
ي - تامين نيازمنديهاي پزشكي پرسنل نيروي هوايي و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط.
ماده 12 - ماموريت نيروي دريايي ارتش جمهوري اسلامي ايران به شرح زير مي باشد:
الف - پاسداري از آبهاي سرزميني ، فلات قاره و مناطق انحصاري ، اقتصادي و جزاير كشور در برابر هر گونه تجاوز نظامي خارجي .
ب - حضور مستمر، كنترل و تامين امنيت خطوط مواصلات دريايي خودي و جلوگيري از استفاده غير مجاز بيگانگان از مناطق دريايي مذكور در بند فوق .
ج - دفع و سركوبي هر گونه تجاوز نظامي به حاكميت ، حقوق و منافع كشور در مناطق مذكور در بند الف و انهدام تاسيسات دريايي دشمن بنا به دستور.
د - كنترل تردد كشتيها در خليج فارس و درياي عمان و بازرسي كشتيهاي مشكوك در مواقع لزوم بنا به دستور.
ه - سازماندهي ، تجهيز و آموزش يگانهاي دريايي جهت اجراي ماموريتهاي محوله .
و - تهيه طرح نيازمنديهاي لجستيكي و اقدام در جهت تهيه و خريد اقلام و خدماتي كه به عهده نيروي دريايي بوده و اقلام مشترك داخلي كه به آن واگذار مي گردد.
ز - انجام پژوهش و تحقيقات لازم در كليه زمينه ها جهت نيل به خودكفايي .
ح - تامين دفاع هوايي كليه يگانها، تاسيسات و نقاط حساس مربوط، جزاير و تاسيسات دريايي در حد برد سلاح ضد هوايي سازماني خود با هماهنگي و كنترل كلي عملياتي نيروي هوايي .
ط - تامين و حفاظت تاسيسات و پادگانهاي مربوط.
ي - تامين نيازهاي پزشكي پرسنل نيروي دريايي و اداره بيمارستانها و درمانگاههاي مربوط.
ماده 13 -ماموريت هاي مذكور در بندهاي الف ، مواد 10 و 11 و 12 و قسمت اول بند د ماده 11 و قسمت آخر ج ماده 12 اين قانون چنانچه در زمينه پاسداري از استقلال و تماميت ارضي نظام جمهوري اسلامي ايران باشد، ماموريت اصلي بر عهده ارتش جمهوري اسلامي ايران بوده و نيروهاي سه گانه سپاه پاسداران با نيروهاي سه گانه ارتش همكاري خواهند نمود. لكن چنانچه ماموريت هاي مزبور در زمينه نگهباني از انقلاب اسلامي ايران و دستاوردهاي آن باشد، ماموريت اصلي بر عهده سپاه پاسداران بوده و نيروهاي سه گانه ارتش و با نيروهاي سه گانه سپاه همكاري خواهند نمود. مصاديق اين ماده و نحوه و ميزان همكاري ارتش و سپاه پاسداران در هر مورد را شوراي عالي دفاع تعيين مي نمايد.
ماده 14 - سازمان عقيدتي سياسي ، سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه ماموريت و وظايف زير را بر عهده دارد:
1 - ماموريت .
رشد و گسترش فرهنگ و ارزشهاي اسلامي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي
وابسته به آنها بر اساس معيارها و ضوابط اسلامي و تدابير و رهنمودها و دستورالعمل هاي مقام رهبري .
2 - وظايف .
الف - آموزش عقيدتي و سياسي پرسنل جهت رشد مذهبي و سياسي آنان .
ب - انجام فعاليت هاي تبليغي براي پرسنل از قبيل انتشار جزوات و نشريات ، تشكيل كتابخانه ها و نمايشگاه ها و توليد برنامه هاي راديو تلويزيوني ارتش و اداره مساجد و ساير اماكن مذهبي مربوط.
ج - ارائه خط مشي هاي مكتبي به مبادي ذيربط در جهت انطباق سازماندهي ها، مقررات ، آيين نامه ها و دستورالعمل ها با ضوابط و معيارهاي اسلامي .
د - نظارت بر حفظ و عمل به موازين اسلامي در تمامي زمينه ها و اعلام موارد خلاف به مسئولين جهت رفع آنها و گزارش به فرماندهي كل در صورت لزوم .
ه - بررسي و ارزيابي پرسنل از لحاظ شايستگي مكتبي جهت انتصابات ، ترفيعات و ماموريت هاي خارج از كشور.
و - انجام كليه وظايف روابط عمومي ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
تبصره - ارتش و وزارت دفاع و سازمان عقيدتي و سياسي وابسته به آنها موظفند پشتيباني هاي لجستيكي و پرسنلي مورد نياز سازمان عقيدتي سياسي را در چهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرمانده كل مي رسد، در اختيار قرار دهند.
ماده 15 - مسئولين عقيدتي سياسي كليه يگان ها و سازمان ها از روحانيوني كه حداقل دوره سطح را به پايان رسانده و از بينش سياسي و اجتماعي كافي برخوردار باشند و در هيچ يك از تشكل هاي سياسي عضويت و فعاليت نداشته باشند، تعيين مي گردند.
ماده 16 - سازمان حفاظت اطلاعات ارتش جمهوري اسلامي ايران سازماني است با سلسله مراتب مستقل و متمركز كه با هماهنگي وزارت اطلاعات ماموريت و وظايف زير را انجام مي دهد:
1 - ماموريت .
پيشگيري ، كشف ، شناسايي و خنثي كردن فعاليت هاي براندازي ، جاسوسي ، خرابكاري ، موارد ايجاد نارضايتي ، نفوذ جريانات سياسي و ايجاد اختلال در انجام ماموريت به منظور حفظ و صيانت ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از طريق حفاظت پرسنل ، اطلاعات ، اسناد، مدارك ، اماكن ، تاسيسات ، وسايل و تجهيزات و امنيت ارتباطات با رعايت اصل 156 قانون اساسي .
2 - وظايف .
الف - كسب و جمع آوري اخبار و توليد، تجزيه و تحليل و طبقه بندي اطلاعات مورد نياز ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ب - كشف و خنثي نمودن توطئه ها و براندازي ، جاسوسي و خرابكاري .
ج - تهيه طرح ها و دستورالعمل هاي حفاظتي در زمينه حفاظت اخبار، اطلاعات ، اسناد مدارك ، تاسيسات ، اماكن ، تجهيزات و پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و نظارت بر اجراي آنها.
د - آموزش و ارشاد پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در زمينه هاي حفاظتي و آموزش تخصصي پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات .
ه - گزارش اطلاعات و اخبار امنيتي غير نظامي واصله به وزارت اطلاعات .
و - كشف و شناسايي فعاليت هاي سياسي پرسنل و نفوذ جريانات و تشكل هاي سياسي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ز - كشف و شناسايي موارد كم كاري و كارشكني و تخلف در انجام ماموريت و گزارش آن به مسئولين مربوط.
ح - مطلع نمودن فرماندهان از مواردي كه براي انجام ماموريتشان ضروري بوده و در صلاحيت آنان است .
ط - بررسي صلاحيت امنيتي پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
ي - انجام كليه امور مربوط به صدور پروانه حمل سلاح شكاري و كمري و مهمات مربوط در سطح ارتش و وزارت دفاع و سازمانهاي وابسته به آنها.
ك - طرح ريزي و انجام عمليات فني حفاظت اطلاعاتي و كنترل ارتباطات در سطح ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها.
تبصره 1 - رييس سازمان حفاظت اطلاعات از بين افراد مورد تاييد مقام رهبري با حكم رييس ستاد مشترك منصوب مي گردد و مستقيما تحت امر مقام رهبري انجام وظيفه مي نمايد و عزل وي نيز با تاييد مقام رهبري و حكم رييس ستاد مشترك انجام مي شود.
تبصره 2 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها موظفند پشتيباني هاي پرسنلي و لجستيكي مورد نياز را در چهارچوب جداول سازمان مربوط كه به تصويب فرماندهي كل مي رسد، در اختيار قرار دهند.
تبصره 3 - رييس سازمان حفاظت اطلاعات موظف است در موارد براندازي و نيز خرابكاري هاي مهم ، دادستان كل كشور و فرمانده كل سپاه پاسداران را سريعا در جريان قرار دهد.
تبصره 4 - سازمان حفاظت اطلاعات موظف است موارد انحرافات عقيدتي ، سياسي و اخلاقي پرسنل را كه در جريان ماموريت هاي خود مطلع مي گردد، به سازمان عقيدتي سياسي منعكس نمايد.
ماده 17 - شوراي عالي دفاع به عنوان مشاور عالي نظامي مقام رهبري ، داراي وظايف زير مي باشد:
الف - پيشنهاد اعلان جنگ و صلح به فرماندهي كل .
ب - پيشنهاد اعلان بسيج همگاني به فرماندهي كل .
ج - پيشنهاد تعيين فرماندهان نيروهاي سه گانه ارتش به فرماندهي كل .
د - تعيين سيستم تسليحاتي كشور و سياست هاي كلي ساخت و خريدهاي تسليحاتي و نظارت عاليه بر آنها و ايجاد هماهنگي هاي لازم بين وزارتين دفاع و سپاه در خريدهاي خارجي و صنايع نظامي .
ه - تعيين موارد و نحوه همكاري و ايجاد هماهنگي هاي لازم بين ارتش و سپاه و پاسداران و نيروهاي انتظامي در امور نظامي .
و - ايجاد هماهنگي بين نيروهاي مسلح و دولت و نظارت عاليه بر آن .
ز - هدايت و هماهنگ نمودن امور پژوهش و تحقيقات صنعتي نظامي وزارتين دفاع و سپاه و ارتش و سپاه و سازمان هاي وابسته به آنها با مراكز تحقيقاتي و پژوهشي كشور.
فصل دوم - شرايط عمومي استخدام و طبقه بندي
بخش اول - تعاريف
ماده 18 - استخدام در ارتش عبارت است از پذيرفته شدن شخص براي انجام خدمت موظف در يكي از مشاغل پيش بيني شده در اين قانون .
ماده 19 - مشاغل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر پرسنلي كه در آن مشاغل منصوب مي گردند به سه گروه تقسيم مي شوند:
1 - شغل نظامي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي نظاميان پيش بيني مي شود.
2 - شغل كارمندي كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان براي كارمندان پيش بيني مي شود.
3 - شغل مشترك كه عبارت است از مجموعه وظايف و اختيارات مشخصي كه در جداول سازمان با اين عنوان تعيين شده و منحصر به نظاميان يا كارمندان نبوده و قابل تخصيص به هر دو مي باشد.
تبصره 1 - مشاغل فرماندهي در ارتش از مشاغل نظامي مي باشد.
تبصره 2 - غير از مشاغل فرماندهي مديريت كليه رده ها در وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از مشاغل مشترك مي باشند.
تبصره 3 - در مشاغل مشترك شرايط احراز شغل بايد به نحوي تعيين گردد كه شايسته ترين پرسنل اعم از نظامي و كارمند منصوب گردند صرف نظامي يا كارمند بودن موجب ارشديت پرسنل بر يكديگر نخواهد بود.
ماده 20 - رسته عبارت از مجموع رشته هاي شغلي است كه از نظر تخصص يا نوع كار يا نوع آموزش وابستگي و ارتباط نزديك داشته باشند.
ماده 21 - پرسنل ارتش كساني هستند كه برابر شرايط و مقررات مندرج در اين قانون و يا قانون خدمت وظيفه عمومي به خدمت پذيرفته مي شوند و عبارتند از:
الف كادر ثابت .
ب - وظيفه .
ج - پيماني .
ماده 22 - كادر ثابت به پرسنلي اطلاق مي گردد كه براي انجام خدمت مستمر در ارتش استخدام مي شوند و عبارتند از:
1 - نظاميان .
2 - كارمندان .
3 - محصلين .
ماده 23 - نظاميان پرسنلي هستند كه پس از طي آموزش لازم به يكي از درجات پيش بيني شده در اين قانون نائل و از لباس و علائم نظامي استفاده مي نمايند.
ماده 24 - كارمندان پرسنلي هستند كه بر اساس مدارج تحصيلي و يا مهارت تجربي و تخصصي استخدام شده و بدون استفاده از درجات ، علائم و لباس نظامي به يكي از رتبه هاي پيش بيني شده در اين قانون نائل مي شوند.
ماده 25 - محصلين پرسنلي هستند كه به منظور خدمت در كادر ثابت استخدام و قبل از انتصاب در يكي از مشاغل مندرج در اين قانون در يكي از موسسات آموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مشغول تحصيل مي باشند.
ماده 26 - پرسنل وظيفه كساني هستند كه مطابق قانون خدمت وظيفه عمومي در يكي از دوره هاي ضرورت ، احتياط يا ذخيره مشغول خدمت مي باشند.
ماده 27 - پرسنل پيماني به كساني اطلاق مي گردد كه خدمت پيماني را به صورت نظامي يا كارمند برابر مقررات مندرج در اين قانون انجام مي دهند.
ماده 28 - پرسنل خريد خدمت به كساني اطلاق مي گردد كه طبق مقررات مربوط خدمت مشخصي را برابر قرار داد معيني انجام مي دهند.
بخش دوم - شرايط عمومي استخدام
ماده 29 - شرايط عمومي استخدام در كادر ثابت و پيماني به شرح زير مي باشد:
الف - متدين بودن به دين اسلام .
ب - تابعيت جمهوري اسلامي ايران .
ج - ايمان به انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي و آمادگي فداكاري در راه تحقق اهداف آنها.
د - عدم محكوميت ناشي از اقدام عليه انقلاب اسلامي ونظام جمهوري اسلامي ايران .
ه - عدم محكوميت به محروميت از خدمات دولتي .
و - عدم سابقه عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي غير قانوني و يا الحادي .
ز - عدم عضويت يا وابستگي به احزاب و گروه هاي سياسي .
ح - داشتن شرايط تحصيلي و يا تخصصي لازم براي خدمت مورد نظر.
ط - داشتن حداقل 16 و حداكثر 40 سال سن .
ي - عدم معروفيت به فساد اخلاق و عدم اعتياد به مواد مخدر.
ك - داشتن سلامت رواني و جسمي متناسب با خدمت مورد نظر.
تبصره 1 - ادامه خدمت يا اعاده به خدمت پرسنل منوط به داشتن صلاحيت هاي فوق به استثناي بندهاي ح و ط مي باشد.
تبصره 2 - اقليت هاي ديني شناخته شده در قانون اساسي كه تا تاريخ تصويب اين قانون استخدام شده اند از نظر ادامه خدمت از بند الف مستثني مي باشند.
تبصره 3 - در ستاد مشترك ، وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه هيات هايي مركب از بالاترين مسئولين عقيدتي سياسي حفاظت اطلاعات و پرسنلي هر يك از سازمانهاي فوق براي گزينش پرسنل جهت استخدام تشكيل مي گردد. هيات مركزي گزينش مركب از رييس ستاد مشترك ، وزير دفاع ، مسئول سازمان عقيدتي سياسي و مسئول سازمان حفاظت اطلاعات تشكيل و بر كار هيات هاي فوق نظارت مي نمايد.
ماده 30 - استخدام پرسنل نظامي براي خدمت در كادر ثابت منحصرا بر اساس يكي از مقاطع تحصيلي پايان دوره هاي راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا و بالاتر انجام مي گيرد.
ماده 31 - كارمندان به دو صورت زير استخدام مي شوند:
الف - بر اساس مدارك تحصيلي در يكي از مقاطع پايان دوره هاي ابتدايي ، راهنمايي ، دبيرستان ، فوق ديپلم ، ليسانس ، فوق ليسانس ، دكترا و بالاتر.
ب - بر اساس تخصص و مهارت عملي با حداقل سواد خواندن و نوشتن و حداكثر پايان دوره دبيرستان .
ماده 32 - ارتش مي تواند فقط براي مشاغل درماني و بهداشتي زنان را استخدام نمايد. نقل و انتقالات زنان بايد حتي الامكان تابع شرايط خدمتي همسران آنان باشد.
ماده 33 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تامين نياز سازماني خود داوطلبيني را كه حداقل داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي مي باشند با اخذ تعهد 5 سال خدمت نظامي و يا 6 سال خدمت كارمندي به صورت پيماني استخدام نمايند. تمديد مدت و تجديد قرارداد مجاز نمي باشد.
تبصره 1 - خدمت پرسنل پيماني به منزله انجام خدمت دوره ضرورت تلقي مي گردد و در صورتي كه قبل از خاتمه تعهد به هر علت از خدمت مستعفي يا بر كنار گردند برابر قانون خدمت وظيفه عمومي با آنان رفتار خواهد شد.
تبصره 2 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند پرسنلي را كه در حال انجام خدمت دوره ضرورت مي باشند به صورت پيماني استخدام نمايند.
ماده 34 - به منظور جلوگيري از تورم پرسنلي در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها، در جدول سازماني مشاغل بايد به نحوي پيش بيني گردد كه حتي الامكان از پرسنل وظيفه و پيماني استفاده شود.
ماده 35 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند در صورت نياز از پرسنل وظيفه در حين خدمت دوره ضرورت و همچنين پرسنل پيماني در طول مدت قرارداد با دارا بودن شرايط لازم براي كادر ثابت استخدام نمايند و اين قبيل داوطلبان در شرايط مساوي از اولويت برخوردارند. آموزش ، درجه يا رتبه و ترفيعات آنان تابع مقررات مندرج در اين قانون خواهد بود.
ماده 36 - سابقه خدمت وظيفه و پيماني پرسنل كادر ثابت از نظر پايه حقوقي و سنوات بازنشستگي احتساب مي گردد.
ماده 37 - خريد خدمت اشخاص بنا به ضرورت و براي مدت محدود، بنا به تشخيص سازمان هاي استخدام كننده ، به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
ماده 38 - ارتش وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند به منظور تامين استاد و تكميل اعضاي هيات علمي و موسسات آموزشي خود پرسنل مورد نياز را بر اساس مقررات استخدامي هيات علمي دانشگاه ها و موسسات آموزش عادي استخدام و به مشاغل آموزشي منصوب نمايند.
تبصره - استخدام مربي براي آموزش هاي پائين تر از سطوح دانشگاهي و همچنين پرداخت حق التدريس به اساتيد و مربيان در كليه سطوح تابع آيين نامه اي خواهد بود كه توسط وزارت دفاع و با همكاري ستاد مشترك و سازمان عقيدتي سياسي تهيه و به تصويب هيات وزيران مي رسد.
ماده 39 - استخدام اشخاص براي كادر ثابت بدون نياز سازماني و همچنين استخدام و يا تغيير وضع پرسنل جز به يكي از صور مذكور در اين قانون مطلقا ممنوع است .
بخش سوم - طبقه بندي
ماده 40 - مشاغل نظامي ارتش به تناسب احتياج نيروها و سازمان ها از رسته هاي مختلف تشكيل مي گردد. انواع رسته و علائم رسته اي هر يك از آنها و همچنين علائم درجات و شكل لباس پرسنل نظامي به موجب دستورالعمل هايي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
ماده 41 - وزارت دفاع موظف است با هماهنگي ستاد مشترك مشاغل مختص كارمندان موضوع بند ب ماده 31 اين قانون را از نظر پيچيدگي به سه گروه 1،
2، 3، و ميزان مهارت در انجام مشاغل هر يك از سه گروه را به سه رده (1) ،
(2) و (3) طبقه بندي نمايد. كميسيون ارزيابي مهارت فني كه حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك يا هر يك از نيروهاي سه گانه تشكيل مي گردد در بدو استخدام تخصص و مهارت فني اين قبيل كارمندان را مورد ارزيابي قرار داده ، گروه و رده آنان را تعيين مي نمايد.
ماده 42 - وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروها مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال در چهارچوب اين قانون كليه مشاغل ارتش را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داده و شرح وظايف و شرايط احراز هر شغل را تعيين و در انتصابات و ترفيعات ملاك عمل قرار دهند.
تبصره - بكارگيري پرسنل در مشاغل غير مرتبط با تخصص آنان ممنوع است .
ماده 43 - پرسنل وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آن نيز تابع مقررات
اين قانون مي باشند.
فصل سوم - آموزش و ترفيعات
بخش اول - آموزش
ماده 44 - مراكز و دوره هاي آموزشي نظاميان كادر ثابت به شرح زير مي باشد:
الف - آموزشگاه نظامي .
ب - دوره تخصصي .
ج - دوره سرپرستي .
د - دانشكده علوم نظامي .
ه - دوره مقدمات رسته اي .
و - دوره عالي رسته اي .
ز - دوره آموزش نظامي .
ح - دانشكده فرماندهي و ستاد.
ط - دانشگاه علوم استراتژيك .
تبصره - نيروها و سازمان ها مي توانند در صورت لزوم با هماهنگي ستاد مشترك علاوه بر آموزش هاي فوق دوره هاي عرضي آموزشي و تخصصي را براي پرسنل تشكيل دهند.
ماده 45 - آموزشگاه نظامي .
آموزشگاه هاي نظامي به منظور آموزش نظامي و تخصصي اوليه به كساني كه با مدرك پايان دوره راهنمايي استخدام مي شوند تشكيل مي شود و دوره آموزشي آن حداقل يك سال خواهد بود. هر نيرو يا سازمان متناسب با نياز خود نسبت به تشكيل آنها در يگان ها و مناطق مختلف اقدام و اساسنامه مربوط را تدوين و مواد آموزشي را معين خواهند نمود به نحوي كه فارغ التحصيلان آن به خوبي از عهده مشاغل گروهبان دومي ، گروهبان يكمي و استواردومي برآيند. دوره هاي آموزش نظامي و تخصصي اوليه اين آموزشگاه ها ممكن است به صورت مجزا در مراكز آموزشي مختلف ارتش اجرا شود.
ماده 46 - دوره تخصصي .
دوره هاي تخصصي براي تكميل رسته و تخصص پرسنل بين درجات استواردومي و استواريكمي به مدت حداقل 6 ماه تشكيل مي گردد. نيروها و سازمانها مكلفند نسبت به تشكيل اين دوره ها طوري اقدام نمايند كه كليه پرسنل بعد از درجه استواردومي بتوانند به موقع اين دوره را طي نمايند. اساسنامه و برنامه هاي آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن بتوانند از عهده مشاغل درجات استواريكمي تا ستوان يكمي برآيند. نيل اين پرسنل به درجات استواريكمي و ستوان سومي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.
ماده 47 - دوره سرپرستي .
دوره هاي سرپرستي براي كليه پرسنلي كه با مدرك پائين تر از ديپلم استخدام شده و به درجه ستوان سومي نائل گرديده اند بر حسب نياز در تمامي يگان ها و سازمان ها به مدت حداقل 3 ماه تشكيل مي گردد. نيل اين پرسنل به درجات ستوان دومي و ستوان يكمي منوط به موفقيت در طي اين دوره مي باشد.
ماده 48 - نيروها و سازمان ها مي توانند دوره سرپرستي و دوره تخصصي را به صورت متوالي در يك مرحله اجرا نمايند و همچنين مي توانند بخشي از اين دوره را به صورت آموزش حين خدمت انجام دهند.
ماده 49 - دانشكده علوم نظامي .
هر يك از نيروهاي سه گانه متناسب با نياز خود اقدام به تشكيل دانشكده هاي علوم نظامي مي نمايند. حداقل مدت آموزش اين دانشكده ها هفت ترم تحصيلي در دو دوره به شرح زير مي باشد:
دوره اول - اين دوره حداقل شامل 3 ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه با مدرك پايان دوره دبيرستان از طريق مسابقه ورودي استخدام مي شوند تشكيل مي گردد.
دوره دوم - اين دوره حداقل شامل چهار ترم تحصيلي مي باشد كه براي آموزش به كساني كه با انجام مسابقه ورودي از بين داوطلبان فارغ التحصيل دوره اول پذيرفته شده اند تشكيل مي گردد. اين قبيل داوطلبان بلافاصله پس از انجام دوره اول فقط يك بار حق در ارزيابي و مسابقه ورودي دوره دوم را دارند.
تبصره 1 - نيروها مي توانند بر حسب نياز دوره اول را در مناطق مختلف تشكيل دهند.
تبصره 2 - پرسنلي كه با مدرك پائين تر از ديپلم استخدام شده و موفق به اخذ مدرك پايان دوره دبيرستان شده اند. در فواصل درجات گروهبان يكمي تا استواريكمي و نيز كارمنداني كه مدرك پايان دبيرستان داشته و حداكثر 25 سال سن داشته باشند مي توانند در مسابقه ورودي دوره اول شركت نمايند و در شرايط مساوي حق تقدم با پرسنل شاغل است .
تبصره 3 - اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايد طوري تنظيم گردد كه با طي دوره هاي آموزشي بعدي ، فارغ التحصيلان دوره اول از عهده مشاغل ستوان سومي تا سرهنگي برآمده و فارغ التحصيلان دوره دوم آمادگي انجام وظيفه در مشاغل كليه درجات از ستوان دومي به بالا را داشته باشند.
تبصره 4 - نيروها مي توانند براي دوره هاي خلباني و رسته هاي دريايي و ساير موارد ضروري دو دوره را به صورت پيوسته با حداقل هفت ترم تحصيلي اجرا نمايند.
تبصره 5 - در صورت ضرورت و فوريت ، نيروها مي توانند بر حسب نياز از دارندگان مدارك فوق ديپلم مورد نياز براي شركت در مسابقه ورودي دوره دوم ثبت نام نمايند.
تبصره 6 - پذيرفته شدگان در دوره دوم بدون استفاده از درجه نظامي به تحصيل ادامه خواهند داد.
ماده 50 - دوره مقدماتي رسته اي .
دوره هاي مقدماتي رسته اي بر حسب نياز، به منظور آموزش مقدماتي براي رسته هاي مورد احتياج به فارغ التحصيلان دوره هاي اول و دوم دانشكده هاي علوم نظامي و قبل از اعزام به يگان ها به مدت حداقل 6 ماه در نيروها تشكيل مي گردد.
ماده 51 - دوره عالي رسته اي .
دوره هاي عالي رسته اي در درجات ستوان يكمي و سرواني به مدت حداقل 6 ماه براي تمامي پرسنل فارغ التحصيل دوره هاي مقدماتي رسته اي و پرسنلي كه در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شوند، و از آموزش قبلي آنان حداقل چهار سال گذشته باشد متناسب با رسته هاي آنان تشكيل مي گردد. نيل به درجه سرگردي براي اين قبيل پرسنل منوط به طي اين دوره مي باشد.
ماده 52 - دوره آموزش نظامي .
دوره هاي آموزش نظامي براي كساني كه از بين فارغ التحصيلان موسسات و مدارس
آموزش عالي و دانشگاه ها با مدارك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر به منظور خدمت در رسته هاي مورد نياز به صورت نظامي در كادر ثابت استخدام مي شوند به مدت حداقل 3 ماه قبل از نيل به درجه تشكيل مي گردد.
تبصره - هزينه هاي تحصيلات بالاتر از ديپلم اين قبيل پرسنل بر اساس آيين نامه مربوط محاسبه و به آنان پرداخت مي گردد.
ماده 53 - دانشكده فرماندهي و ستاد.
اين دانشكده براي آموزش به فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده هاي نظامي كه دوره عالي را طي كرده اند و يا در سطح فارغ التحصيلان اين دوره شناخته شده اند و دارندگان مدارك ليسانس و بالاتر مورد نياز، كه حداقل 3 سال از آموزش قبلي آنها گذشته است ، در درجات سرگردي سرهنگ دومي و همچنين كارمندان داراي مدرك ليسانس و بالاتر مورد نياز ارتش تشكيل مي شود و دوره آن حداقل 9 ماه خواهد بود پرسنل واجد شرايط 3 بار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي اين دانشكده را دارند. اساسنامه مربوط و مواد آموزشي بايستي طوري تنظيم گردد كه فارغ التحصيلان آن توانايي طراحي ، فرماندهي و مواد آموزشي و مديريت رده هاي بالاي ارتش را داشته باشند. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.
ماده 54 - دانشگاه علوم استراتژيك .
دوره اين دانشگاه براي آموزش ، مطالعه و تحقيق در زمينه سياست كلي نظامي و خط مشي كشور در امور دفاعي به مدت يك سال خواهد بود. فارغ التحصيلان دانشكده فرماندهي و ستاد و دارندگان مدارك فوق ليسانس و دكتراي مورد نياز ارتش در درجات سرهنگي و سرتيتدومي و همچنين كارمندان كه داراي مدرك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مي باشند، سه بار حق شركت در ارزيابي و مسابقه ورودي اين دانشگاه را دارند.
مقامات مملكتي كه نظامي نبوده ولي به نحوي از انحا در مسائل دفاعي مسئوليت هايي دارند و همچنين فرماندهان و مديران رده بالاي سپاه پاسداران و نيروهاي انتظامي با معرفي شوراي عالي دفاع مي توانند اين دانشگاه را طي نمايند.
ستاد مشترك مكلف است نسبت به تشكيل اين دانشگاه اقدام و اساسنامه و مواد آموزشي آن را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.
ماده 55 - طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي در هر نيرو و سازمان با توجه به حداقل تعيين شده در اين قانون بر اساس محتواي آموزشي مورد نياز در اساسنامه هاي مربوط كه به وسيله نيروها و سازمان ها زير نظر ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد تعيين مي گردد.
ماده 56 - پرسنلي كه به هر يك از مراكز و دوره هاي آموزشي پيش بيني شده در اين قانون اعزام مي شوند، بايد امكان و فرصت ادامه خدمت و بازدهي متناسب با مدت و كيفيت و اهميت دوره آموزشي ، حداقل دو برابر مدت تحصيل پس از اتمام آن را داشته باشند. اين مدت در اساسنامه هاي آموزشي معين مي گردد.
ماده 57 - كليه كارمندان اعم از كار ثابت و پيماني در بدو خدمت بايد يك دوره يك ماهه آموزش مقدماتي نظامي و آشنايي با قوانين و مقررات و آيين نامه ها و وضعيت خدمتي خود در ارتش را طي نمايند.
ماده 58 - آموزش هاي ارتش بايد به گونه اي برنامه ريزي و اجرا گردد كه نياز سازمان مربوط را به بهترين نحو مرتفع نموده ، ارتش را به سمت خودكفايي سوق دهد و در زمان صلح نيز پرسنل از عهده انجام وظايف مقرر در اصل 147 قانون اساسي برآيند.
ماده 59 - پرسنل پيماني كه به صورت نظامي خدمت خواهند كرد و همچنين پرسنل وظيفه در بدو خدمت ، دوره هاي آموزشي مقدماتي نظامي و تخصصي مربوط را طي خواهند نمود. ستاد مشترك موظف است در جهت بهره گيري هر چه بهتر از پرسنل پيماني و وظيفه برنامه آموزشي هر يك از دوره هاي مزبور را با همكاري نيروها تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع برساند.
ماده 60 - هر يك از دوره هاي آموزشي كه بين دو يا چند نيرو و سازمان مشترك باشد حتي المقدور به وسيله يكي از نيروها و سازمان ها دائر و پرسنل ساير نيروها و سازمان ها نيز در آن آموزش خواهند ديد.
ماده 61 - در زمان جنگ در صورت ضرورت ممكن است زمان اجراي آموزش هاي
مذكور در اين قانون با حفظ سطح كيفي آموزش به پيشنهاد نيروها و سازمان ها با هماهنگي ستاد مشترك و تصويب شوراي عالي دفاع تقليل يابد.
ماده 62 - ارتش موظف است با همكاري نهضت سواد آموزي براي پرسنل امكانات سواد آموزي را فراهم آورد.
بخش دوم - ترفيعات
ماده 63 - ترفيع عبارت است از نيل به درجه يا رتبه بالا برابر مقررات اين قانون .
تبصره - ترفيعات و روش اجراي آن به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك تهيه مي گردد و اجراي آن منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.
ماده 64 - ترتيب درجات پرسنل نظامي زميني و هوايي و درجات معادل آن در نيروي دريايي به شرح زير است :
1 - سرباز ناوي
2 - سربازدوم ناوي دوم
3 - سربازيكم ناوي يكم
4 - سرجوخه سرناوي
5 - گروهبان سوم مهناوي سوم
6 - گروهبان دوم مهناوي دوم
7 - گروهبان يكم مهناوي يكم
8 - استواردوم ناواستواردوم
9 - استواريكم ناواستواريكم
10 - ستوان سوم ناوبان سوم
11 - ستوان دوم ناوبان دوم
12 - ستوان يكم ناوبان يكم
13 - سروان ناوسروان
14 - سرگرد ناخداسوم
15 - سرهنگ دوم ناخدادوم
16 - سرهنگ ناخدايكم
17 - سرتيتدوم درياداردوم
18 - سرتيت دريادار
19 - سرلشكر دريابان
20 - سپهبد درياسالار
تبصره - در كليه مواردي كه در اين قانون عناوين درجات پرسنل نيروي زميني و هوايي ذكر شده است در مورد پرسنل نيروي دريايي عناوين درجات معادل آن مورد نظر مي باشد.
ماده 65 - فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي به درجه گروهبان دومي نائل و حداقل مدت توقف آنان در تمامي درجات تا درجه ستوان سومي چهار سال و از آن به تعهد 5 سال خواهد بود.
تبصره - پرسنلي كه مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان داشته باشند پس از ارائه مدرك ديپلم متوسط مدت توقف در درجات ستوان سومي به بعد براي آنان حداقل چهار سال خواهد بود.
ماده 66 - فارغ التحصيلان دوره اول دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان سومي نائل مي شوند و حداقل مدت توقف آنها در تمامي درجات بعدي چهار سال خواهد بود كه در نهايت به درجه سرهنگي خواهند رسيد.
تبصره - در موارد استثنايي به تشخيص شوراي عالي دفاع و در صورت تصويب فرماندهي كل درجه سرتيتدومي به صورت درجه تشويقي به اين پرسنل اعطا مي گردد.
ماده 67 - فارغ التحصيلان دوره دوم دانشكده علوم نظامي به درجه ستوان دومي نائل و حداقل مدت توقف آنها در تمامي درجات تا درجه سرتيت دومي چهار سال خواهد بود.
تبصره - در مورد كساني كه به درجه سرتيتدومي نائل شده اند و دانشكده فرماندهي و ستاد را طي نموده يا مدارك تحصيلي فوق ليسانس و بالاتر مورد نياز و قابل قبول ارتش را دارند، ارتقا به درجات سرتيپي ، سرلشكري و سپهبدي بر حسب نياز با پيشنهاد شوراي عالي دفاع منوط به تصويب فرماندهي كل خواهد بود.
ماده 68 - چنانچه در اساسنامه طول هر يك از دوره ها و مراكز آموزشي بدو خدمت بر اساس نياز نيرو يا سازمان مربوط بيش از حداقل زمان تعيين شده براي دوره هاي مشابه در سطح ارتش تعيين شود، پرسنل تحت آموزش پس از گذشت حداقل زمان ، از حقوق و ديگر امتيازات درجه اي كه پس از طي دوره بدان نائل خواهند شد، برخورداري مي گردند. استفاده از درجه موكول به اتمام دوره آموزشي مي باشد.
ماده 69 - وضعيت ترفيعات پرسنل نظامي فارغ التحصيل مدارس و موسسات آموزش عالي و دانشگاه ها پس از استخدام و طي دوره آموزش نظامي ، حسب مورد به قرار زير خواهد بود:
الف - دارندگان مدارك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي نائل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 66 اين قانون خواهد بود.
ب - دارندگان مدارك ليسانس به درجه ستوان دومي نائل مي شوند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67 اين قانون خواهد بود.
ج - دارندگان مدارك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس با معادل آن از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه بالاتر برخوردار مي گردند و ترفيعات بعدي آنان تابع مقررات ماده 67 اين قانون خواهد بود.
ماده 70 - با پرسنلي كه در طور خدمت موفق به اخذ و ارائه مدارك تحصيلي فوق ديپلم و بالاتر مورد نياز و قابل قبول ارتش شوند به ترتيب زير رفتار مي شود:
الف - چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي درجه آنان پائين تر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد، به درجات ورودي مدرك جديد برابر مقررات ماده 69 اين قانون نائل مي شوند.
ب - چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي درجه آنان بالاتر از درجات ورودي مدرك ارائه شده باشد، صرفا ترفيعات بعدي آنان بر اساس مدرك تحصيلي جديد تابع مقررات ماده 69 اين قانون خواهد بود.
ماده 71 - پرسنل پيماني پس از طي دوره آموزشي لازم به درجات يا رتبه هاي زير نائل مي گردند:
الف - دارندگان مدرك پايان دوره ابتدايي به درجه گروهبان سومي يا رتبه 2
ب - دارندگان مدرك پايان دوره راهنمايي به درجه گروهبان دومي يا رتبه 5
ج - دارندگان مدرك پايان دوره دبيرستان به درجه گروهبان يكمي يا رتبه 7
د - دارندگان مدرك فوق ديپلم به درجه ستوان سومي يا رتبه 10
ه - دارندگان مدرك ليسانس به درجه ستوان دومي يا رتبه 11
و - دارندگان مدرك بالاتر در ازا هر سال تحصيلي بالاتر از ليسانس از دو سال ارشديت نسبت به دارندگان مدرك ليسانس و در ازا هر چهار سال ارشديت از يك درجه يا رتبه بالاتر برخوردار مي گردند.
تبصره - پرسنل پيماني كه برابر مقررات اين قانون در كادر ثابت استخدام مي شوند چنانچه آموزش هاي مورد نياز كادر ثابت را طي نكرده باشند مي بايست آن را طي نموده و چنانچه درجه آنان پس از آموزشهاي مزبور برابر درجات پيماني آنان نباشد، مدت خدمت پيماني در آن درجه جز سابقه ترفيع منظور خواهد شد.
ماده 72 - پرسنل وظيفه از نظر نيل به درجات تابع مقررات قانون خدمت وظيفه عمومي مي باشند.
ماده 73 - اولين رتبه كارمندان موضوع بند الف ماده 31 اين قانون در بدو استخدام با مدرك پنجم ابتدايي ت2ت با مدرك پايان دوره راهنمايي ته با مدرك پايان دوره دبيرستان ت9ت و با مدرك تحصيلي بالاتر از ديپلم به ازا هر دو سال تحصيل بالاتر از ديپلم يك رتبه بالاتر از ت9ت مي باشد.
تبصره 1 - در صورتي كه تعداد سنوات تحصيلي بالاتر از ديپلم ، فرد باشد به ازا آخرين سال تحصيلي از دو سال ارشديت برخوردار مي گردند.
تبصره 2 - كارمندان موضوع اين ماده كه در طول خدمت مدرك تحصيلي بالاتر از مدرك ارائه شده در بدو استخدام كه مورد نياز سازمان باشد ارائه نمايند چنانچه در زمان ارائه مدرك جديد رتبه خدمتي آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارائه شده باشد رتبه آنان به رتبه ورودي مدرك تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن ، در طول خدمت استفاده خواهند نمود. چنانچه در زمان ارائه مدرك تحصيلي رتبه آنان بالاتر از رتبه ورودي مدرك ارائه شده باشد صرفا ترفيعات بعدي آنان بر اساس مدرك تحصيلي جديد انجام خواهد شد.
ماده 74 - اولين رتبه كارمندان موضوع بند ب ماده 31 اين قانون كه با مهارتي در يكي از رده هاي يك تا سه براي مشاغلي استخدام مي شوند كه از نظر پيچيدگي و سختي در يكي از گروه هاي يك تا سه قرار دارند به شرح زير مي باشد:
الف - رده 1 گروه 1، رتبه (1) .
ب - رده 2 گروه 1 و رده 2، رتبه (3) .
ج - رده 3 گروه 1 و رده 2 گروه 2 و رده 1 گروه 3، رتبه (5) .
د - رده 3 گروه 2 و رده 2 گروه 3، رتبه (7) .
ه - رده 3 گروه 3، رتبه (9) .
تبصره 1 - كارمندان موضوع بند الف اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره ابتدايي از يك سال ارشديت و كليه كارمندان موضوع اين ماده در صورت داشتن مدرك پايان دوره راهنمايي از چهار سال ارشديت و به شرط داشتن مدرك پايان دوره دبيرستان از 6 سال ارشديت برخوردار مي گردند. و در صورتي كه در طول خدمت موفق به اخذ و ارائه اين مدارك گردند و از مدت خدمت آنها حداقل پنج سال باقي مانده باشد از تاريخ ارائه مدرك از ارشديت مربوط برخوردار خواهند شد.
تبصره 2 - كارمندان موضوع اين ماده در صورتي كه در طول خدمت موفق شوند در شغلي كه در گروه بالاتري قرار دارد، به تاييد كميسيون ماده 41 اين قانون با يكي از رده هاي سه گانه مهارت انجام وظيفه نمايند، در صورت نياز سازمان به گروه شغلي مزبور انتقال يافته و چنانچه رتبه ورودي رده مهارت و گروه شغلي جديد، بالاتر از رتبه آنان در زمان انتصاب در شغل جديد باشد از زمان انتصاب ، رتبه آنان به رتبه ورودي مزبور تغيير يافته و از مزاياي مقرره مربوط به آن در طول خدمت استفاده خواهند نمود.
ماده 75 - تعداد رتبه ها براي كارمندان موضوع مواد 73 و 74 اين قانون 20 رتبه بوده و كارمندان مزبور در صورت شايستگي و كارآيي هر چهار سال يك رتبه ارتقا خواهند يافت .
ماده 76 - كارمنداني كه دوره هاي طولي آموزشي را در ارتش يا وزارت دفاع طي نمايند به ازا هر سال آموزش از دو سال ارشديت و هر دو سال آموزش از يك مرتبه بالاتر برخوردار مي گردند.
ماده 77 - ستاد مشترك و وزارت دفاع موظفند همه ساله نيازمنديهاي تخصصي و تحصيلي ارتش و وزارت دفاع را اعلام نمايند و تا پرسنل بتوانند در صورت تمايل در رشته هاي مزبور تحصيل كنند.
ماده 78 - ترفيع پرسنل با رعايت مقررات اين قانون منوط به تصويب مقامات زير خواهد بود:
الف - نظاميان تا درجه ستوان دومي و كليه كارمندان . در نيروها، فرمانده نيروي مربوط در وزارت دفاع و ستاد مشترك ، وزير دفاع و رييس ستاد مشترك .
ب - از درجه ستوان يكمي به بالا، فرماندهي كل .
ماده 79 - وضعيت پرسنل در كليه مراحل خدمت از نظر مكتبي به وسيله سازمان عقيدتي سياسي ، از نظر امنيتي به وسيله سازمان حفاظت اطلاعات و از نظر كارايي توسط كميسيون ارزيابي مورد بررسي قرار مي گيرد تا در ترفيعات و انتصابات ملاك عمل واقع شود.
تبصره - وزارت دفاع و ستاد مشترك در زمينه ارزيابي كارآيي ، سازمان عقيدتي سياسي در زمينه صلاحيت مكتبي و سازمان حفاظت و اطلاعات در زمينه صلاحيت امنيتي ، آيين نامه اجرايي ماموريت محوله در اين ماده را تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسانند.
ماده 80 - براي ترفيع ، پرسنل علاوه بر حائز بودن كليه شرايط مقرر در اين قانون و ضوابط مربوط بايستي قبلا يا همزمان با ترفيع در شغل سازماني بالاتر منصوب شده باشند.
تبصره 1 - وزارت دفاع و ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حتي الامكان پيش بيني هاي لازم را در زمينه هاي استخدام ، آموزش و گردش مشاغل سازماني به نحوي انجام دهند كه پرسنل به علت نداشتن محل سازماني از نيل به ترفيع محروم نگردند.
تبصره 2 - وضعيت ترفيعاتي پرسنل منتسب و همچنين مامورين به مناطق جنگي مطابق دستورالعملي مي باشد كه از طريق ستاد مشترك با هماهنگي نيروها تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
تبصره 3 - ايجاد يا بالا بردن محل سازماني به منظور ترفيع پرسنل ممنوع است .
ماده 81 - ستاد مشترك با هماهنگي نيروهاي سه گانه مكلفند حداكثر ظرف مدت يك سال پس از تصويب اين قانون محل هاي سازماني ارتش را مورد بررسي قرار داده و ضرورت نظامي يا كارمندي يا مشترك بودن شغل را تعيين و درجات و رتبه هاي متناسب براي هر محل سازماني را در نظر بگيرند. وزارت دفاع نيز مكلف است نسبت به اين تجديد نظر در مورد محل هاي سازماني خود با هماهنگي سازمان امور اداري و استخدامي اقدام نمايد.
ماده 82 - تعداد و تركيب نيروي انساني ارتش و همچنين نسبت به درجه ها و رتبه هاي آنان بر مبناي خط مشي ، استراتژي و تهديدات ، برابر جداول سازمان و تجهيزات مصوب و به نسبتي كه به وسيله ستاد مشترك تعيين و پس از تاييد شوراي عالي دفاع به تصويب فرماندهي كل خواهد رسيد مشخص مي گردد.
ماده 83 - كليه پرسنل براي نيل به درجه يا رتبه بالاتر بايد مدت توقف مقرر در درجه يا رتبه مربوط را برابر ضوابط مقررات اين قانون طي نمايند و جز در مورد پرسنل منتسب ، حداقل نصف آن در آخرين درجه يا رتبه در شغل سازماني باشند.
ماده 84 - دادن ارشديت به پرسنلي كه خود رشادت ، فداكاري ، تلاش ، ابتكار و خلاقيت فوق العاده و ارزنده نشان مي دهند تابع شرايط عمومي ترفيعات نبوده و با پيشنهاد فرماندهان يا مسئولان مربوط و تصويب مقامات مصرحه در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
ماده 85 - در موارد استثنايي به منظور تامين نيازمنديهاي سازمان و حفظ تعادل در سلسله مراتب در مشاغل حساس ممكن است نظاميان با پيشنهاد فرمانده مربوط و تصويب فرماندهي كل حداكثر دو درجه موقت ترفيع يابند.
تبصره 1 - پرسنلي كه به درجه موقت نائل مي شوند در تمام مدتي كه حق استفاده از درجه مزبور را دارند حقوق همان درجه را دريافت خواهند داشت .
تبصره 2 - ترفيع اين قبيل پرسنل از لحاظ درجه ثابت تابع مقررات اين قانون بوده و نيل به درجه ثابت بالاتر پس از طي حداقل مدت توقف امكان پذير است .
تبصره 3 - در صورت رفع نياز سازماني يا مشاهده عدم كارآيي و شايستگي درجه موقت سلب مي گردد.
تبصره 4 - در صورتي كه مشمولين اين ماده در حين استفاده از درجه موقت بازنشسته يا معلول و يا فوت شوند عنوان و مزاياي درجه موقت از آنان سلب و ماخذ احتساب حقوق بازنشستگي يا وظيفه و يا مستمري بر مبناي حقوق و درجه ثابت خواهد بود مگر در مورد پرسنل شهيد و جانباز كه درجه موقت آنان مبناي احتساب حقوق مستمري و وظيفه خواهد بود.
ماده 86 - وضع ترفيع پرسنلي كه تحت تعقيب قانوني قرار مي گيرند به شرح زير خواهد بود:
الف - در صورتي كه در مراجع قضايي تحت پيگرد قانوني قرار گيرند و با قرار صادره از مراجع ذيصلاح بازداشت شوند، از تاريخ بازداشت ترفيع معلق مي گردد، مشروط بر اين كه تاريخ بازداشت قبل از تاريخ استحقاق ترفيع باشد.
ب - در صورتي كه پرونده منتهي به صدور راي قطعي برائت يا قرار منع پيگرد و يا موقوفي تعقيب گردد، ترفيع پرسنل از تاريخ استحقاق از اين لحاظ بلامانع است .
ج - در صورت محكوميت ، مدتي كه بر اثر اجراي كيفر عملا از خدمت منفك شده اند، به حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه اضافه خواهد شد.
د - محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط، تعليق مجازات ، تاخير اجراي حكم و حبس با خدمت قرار گرفته اند اثري در ترفيع ندارند.
ماده 87 - مدت توقف در درجه يا رتبه براي پرسنلي كه به تنزيل موقت درجه يا رتبه تنبيه مي شوند بلافاصله پس از انقضاي مدت تنبيه ، همان قدمتي خواهد بود كه در درجه يا رتبه قبل از تنبيه داشته اند.
فصل چهارم - وضعيت پرسنل از لحاظ خدمت
ماده 88 - وضعيت پرسنل مشمول اين قانون از لحاظ خدمت حسب مورد به شرح زير خواهد بود:
الف - خدمت آزمايشي .
ب - خدمت آموزشي .
ج - حاضر به خدمت .
د - مامور.
ه - مامور به خدمت .
و - مرخصي .
ز - غايب .
ح - فراري .
ط - بازداشت .
ي - منتظر خدمت .
ك - بدون كار.
ل - منتسب .
ماده 89 - تخدمت آزمايشي ت وضع خدمتي كارمنداني است كه برابر مقررات مربوطه به خدمت پذيرفته شده و به منظور ارزيابي شايستگي هاي لازم به مدت 6 ماه تا دو سال مرحله آزمايشي را مي گذرانند.
ماده 90 - تخدمت آموزشي ت وضع خدمتي پرسنلي است كه بدون داشتن شغل سازماني در يكي از موسسات يا مراكز آموزشي به هزينه ارتش يا وزارت دفاع و يا سازمان هاي وابسته به آنها، آموزش مي بينند.
تبصره - جز در مورد آموزش هاي بدو استخدام چنانچه دوره آموزش كمتر از شش ماه باشد پرسنل با حفظ محل سازماني به صورت مامور دوره را طي خواهند نمود و در صورتي كه دوره آموزش بيشتر از 6 ماه باشد پرسنل در دوران آموزش منتسب خواهند شد.
ماده 91 - تحاضر به خدمت ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در يكي از مشاغل سازماني منصوب و عملا در آن شغل انجام وظيفه مي نمايند.
ماده 92 - تمامورت وضعيت پرسنلي است كه براي مدتي كمتر از يك سال در يكي از مشاغل سازمان غير از شغل سازماني خود و يا در شغلي كه در سازمان ، محلي براي آن پيش بيني نشده است گمارده شوند و يا به ساير نيروها و سازمان ها براي مدت مزبور اعزام گردند.
تبصره 1 - در مورد مشاغلي كه در جداول سازمان ، محلي براي آن پيش بيني نشده است نيرو و يا سازمان مربوط موظف است حداكثر ظرف مدت يك سال تكليف آن از لحاظ حذف شغل و يا درج آن در جدول سازمان مشخص نمايد.
تبصره 2 - مامور شدن و انتقال پرسنل به نيرو يا سازمان ديگر با هماهنگي دو نيرو و يا سازمان مربوط و تصويب ستاد مشترك انجام خواهد شد.
تبصره 3 - نيروها و سازمان ها مكلفند پرسنل مازاد بر نياز خود را به ستاد مشترك معرفي نمايند تا با انتقال يا مامور نمودن آنان به ساير نيروها و سازمان ها امكان بهره برداري هر چه بيشتر از پرسنل و تامين نيازهاي سازماني فراهم گردد.
ماده 93 - تمامور به خدمت ت وضعيت پرسنلي است كه به ساير وزارتخانه ها يا نهادها يا سازمان هاي دولتي يا وابسته به دولت مامور مي گردند.
تبصره - مامور به خدمت شدن پرسنل منوط به تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون و درج مراتب در فرمان همگاني مي باشد.
ماده 94 - تمرخصي ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط در حال استفاده از مرخصي هاي زير مي باشند:
الف - مرخصي استحقاقي - پرسنل اعم از كادر ثابت ، وظيفه پيماني حق استفاده از يك ماه مرخصي سالانه را با استفاده از حقوق و مزاياي مربوط دارا مي باشند. مدت مرخصي در مناطق بد آب و هوا 45 روز خواهد بود.
تبصره - پرسنل در دوره هاي آموزشي مي توانند طبق مقررات مندرج در اساسنامه آموزشگاه هاي مربوط از مرخصي تحصيلي استفاده نمايند.
ب - مرخصي استعلاجي - پرسنلي كه به علت بيماري قادر به خدمت نمي باشند با تجويز پزشك مسئول علاوه بر مرخصي استحقاقي حداكثر تا 4 ماه مي توانند از اين مرخصي استفاده نمايند. پرسنل زن از نظر مرخصي دوران بارداري شمول قانون استخدام كشوري مي باشند.
ج - مرخصي اضطراري - پرسنلي كه استحقاق مرخصي سالانه را نداشته لكن اضطرارا نياز به مرخصي دارند مي توانند از مرخصي هاي استحقاقي سال هاي بعد استفاده نمايند.
د - مرخصي بدون حقوق - پرسنل در شرايط خاص و ضروري مي توانند حداكثر جمعا سه سال در طول خدمت بدون حقوق استفاده نمايند. اين مدت از لحاظ حقوق و ترفيعات و بازنشستگي جز سنوات خدمتي محسوب نمي گردد.
ه - مرخصي تشويقي - به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي ممكن است حداكثر تا 30 روز در طول سال به پرسنل مرخصي تشويقي داده شود.
تبصره 1 - ترتيب استفاده از مرخصي هاي مذكور، تعيين مناطق بد آب و هوا موضوع بند الف اين ماده و حدود اختيارات فرماندهان و روسا در دادن مرخصي ها به موجب آيين نامه اي است كه به وسيله ستاد مشترك ، با هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه و سازمان امور اداري و استخدامي تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع خواهد رسيد.
تبصره 2 - در شرايط جنگي و بسيج همگاني و در مواقعي كه ضرورت ايجاد مي نمايد، اعطا مرخصي و مدت آن تابع شرايط عمومي اين ماده نبوده و در آيين نامه اي كه به وسيله ستاد مشترك تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد مشخص خواهد شد.
ماده 95 - تغايب ت وضع پرسنلي است كه بدون رعايت مقررات در محل خدمت حاضر نشوند.
ماده 96 - تفراري ت وضع پرسنلي است كه مدت غيبت آنان در زمان صلح از 15 روز و در زمان جنگ از 5 روز تجاوز نمايد. و حقوق و مزاياي اين قبيل پرسنل از تاريخ غيبت قطع مي گردد و پرسنل فراري پس از معرفي يا دستگيري بلافاصله شروع به خدمت نموده و به اتهام فرار آنان برابر مقررات كيفري مربوط رسيدگي مي شود. وضعيت خدمتي پرسنل كادر ثابت كه مرتكب فرار از خدمت شده اند به شرح زير خواهد بود:
الف - در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا قرار منع پيگرد، ايام غيبت و فرار به انتساب تبديل خواهد شد.
ب - در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت نباشد، ايام غيبت و فرار جز خدمت محسوب نمي گردد.
ج - در صورت محكوميت به مجازاتي كه مستلزم اخراج از خدمت باشد از تاريخ قطعيت راي اخراج خواهند شد.
تبصره - هر گاه مدت فرار پرسنل كادر ثابت بالغ بر 6 ماه گردد از زمان آغاز غيبت اخراج مي گردند و پس از آن برابر مقررات كيفري مربوط محاكمه شده و فقط در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد، حكم اخراج نيز كان لم يكن خواهد شد. در صورتي كه محاكمه غيابي انجام گردد پرسنل مي توانند پس از حضور به حكم صادره اعتراض نموده و در صورت صدور راي برائت يا قرار موقوفي تعقيب يا منع پيگرد در رسيدگي مجدد، حكم اخراج آنان نيز كان لم يكن مي گردد.
ماده 97 - تبازداشت ت وضع پرسنلي است كه به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي تا صدور حكم قطعي در توقيف به سر برده و يا برابر مقررات انضباطي در بازداشتگاه يا محل خدمتي تحت نظر باشند.
ماده 98 - تمنتظر خدمت ت وضع پرسنلي است كه برابر مقررات مربوط به علت ارتكاب تخلفات انضباطي به طور موقت از كار بر كنار شده باشند.
تبصره - مدت انتظار خدمت جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد. كسور بازنشستگي اين مدت بر اساس آخرين حقوق قبل از انتظار خدمت به صندوق بازنشستگي واريز مي گردد.
ماده 99 - تبدون كارت وضع پرسنلي است كه به يكي از علل زير موقتا از كار بر كنار گردند:
الف - به موجب قرارهاي صادره از مراجع ذيصلاح قضايي بازداشت شوند.
ب - برابر احكام صادره از دادگاه هاي صالح زنداني شوند.
ج - به علت عدم پرداخت محكوم به يا بدهي منجر به صدور اجرائيه ، زنداني شوند.
د - به علت ارتكاب تخلفات انضباطي بدون كار شوند.
ه - در صورتي كه محكوم به اقامت اجباري يا ممنوع از اقامت در محل معين شوند.
تبصره 1 - چنانچه در محل اقامت پرسنل مشمول بند (ه ) پادگان و يا سازمان نظامي وجود داشته باشد ارتش در صورت نياز مي تواند آنان را به جاي بدون كاري در آن محل حاضر به خدمت نمايد.
تبصره 2 - مدت بدون كاري جز ايام خدمت براي ترفيع منظور نشده و تنها از نظر بازنشستگي محسوب مي گردد.
كسور بازنشستگي اين مدت بر اساس آخرين حقوق قبل از بدون كاري به صندوق بازنشستگي واريز خواهد شد.
تبصره 3 - محكوميت ها به ميزاني كه مشمول عفو، آزادي مشروط، تعليق اجراي مجازات ، تاخير اجراي حكم يا حبس با خدمت قرار گيرند باعث بدون كاري نخواهد شد.
ماده 100 - تمنتسب ت وضعيت پرسنلي است كه در يكي از حالت هاي زير از يگان خدمتي خود منفك گرديده و در اختيار آجوداني نيرو يا سازمان مربوط يا آجوداني ستاد مشترك قرار مي گيرند و كليه عمليات پرسنلي آنان در مدت انتساب بر عهده آجوداني هاي مزبور مي باشد.
مدت انتساب جز مدت خدمت براي ترفيع منظور مي گردد به استثناي پرسنل مفقودالاثر كه موكول به تعيين تكليف آنان است .
الف - پرسنلي كه به واسطه حذف يا انحلال محل سازماني موقتا بدون شغل شوند كه در اين صورت نيرو يا سازمان مربوط موظفند حداكثر تا سه ماه وضعيت شغلي اين قبيل پرسنل را روشن نمايند.
ب - پرسنلي كه به دست دشمنان خارجي اسير گرديده يا توسط ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان به گروگان گرفته شده باشند، براي تمام مدت اسارت يا در گروگان بودن و حداكثر تا شش ماه پس از آزادي . نيرو يا سازمان مربوط موظف است ظرف مدت مزبور وضعيت اين قبيل پرسنل را روشن نمايد.
ج - پرسنل مفقودالاثري كه در نبرد با دشمنان خارجي يا رويارويي با ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان ناپديد شده و وضع آنان نامعلوم است تا تعيين وضعيت .
د - پرسنلي كه به لحاظ بيماري بيش از 4 ماه بستري مي گردند، حداكثر تا يك سال .
ه - مدت بدون كاري پرسنل موضوع بند الف ماده 99 اين قانون در صورت صدور راي برائت ، قرار موقوفي تعقيب يا قرار منع پيگرد.
تبصره - پرسنل مامور و مامور به خدمت بيش از 6 ماه و همچنين محصليني كه در طول خدمت به دوره هاي آموزشي بيش از شش ماه اعزام مي گردند در حكم منتسب خواهند بود.
فصل پنجم - تكاليف انضباطي پرسنل ، تشويقات ، تنبيهات و چگونگي رسيدگي به شكايات
ماده 101 - پرسنل ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها از نظر امور انضباطي تابع آيين نامه اي مي باشند كه تكاليف انضباطي پرسنل ، ميزان تشويقات و تنبيهات انضباطي و حدود اختيارات فرماندهان و مسئولان در زمينه اعمال آنها را در حدود مقرر در اين قانون تعيين مي نمايد. آيين نامه انضباطي فوق توسط ستاد مشترك با همكاري و هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه و سازمان عقيدتي سياسي تهيه و در صورت تصويب مقام رهبري به اجرا گذارده مي شوند.
ماده 102 - پرسنل به مقتضاي ابراز لياقت و شايستگي به شرح زير تشويق مي شوند:
الف - تشويق شفاهي .
ب - تشويق كتبي .
ج - تشويق در دستور قسمتي .
د - تشويق در دستور نيرو يا سازمان .
ه - تشويق در فرمان همگاني ارتش .
و - مرخصي تشويقي حداكثر به مدت 30 روز در سال .
ز - پاداش و جوائز.
ح - اعطاي نشان .
ط - رفع تنبيهات .
ي - ارشديت .
تبصره - اعطا درجه تشويقي از طريق ارشديت به ميزاني كه منجر به نيل به درجه بالاتر گردد انجام مي شود.
ماده 103 - تنبيهاتي كه به علت تخلفات پرسنل اعمال مي شود به شرح زير است :
الف - توبيخ شفاهي .
ب - توبيخ كتبي .
ج - توبيخ در دستور قسمتي .
د - توبيخ در دستور نيرو يا سازمان .
ه - توبيخ در فرمان همگاني ارتش .
و - خدمت شبانه روزي در قسمت ، حداكثر تا 30 روز.
ز - بازداشت غير قابل تمديد در بازداشتگاه ، حداكثر تا 30 روز.
ح - كسر حقوق حداكثر به ميزان يك پنجم ، حداكثر به مدت 4 ماه .
ط - انتظار خدمت حداكثر تا 6 ماه .
ي - بدون كاري حداكثر تا 3 ماه .
ك - محروميت از ترفيع به مدت محدود و حداكثر دو سال در زمان صلح و چهار سال در زمان جنگ .
ل - تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود يا دائم .
م - معافيت از خدمت .
ن - اخراج از خدمت .
تبصره 1 - اعمال تنبيهات مذكور در بندهاي (ز) و (ح ) اين ماده منوط به تفويض اختيار از سوي فرماندهي كل (مقام رهبري ) به فرماندهان مي باشد.
تبصره 2 - در صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه براي مدت محدود اعمال شود، پس از انقضاي مدت مزبور پرسنل مورد تنبيه يا رتبه قبل از تنبيه با همان سابقه به خدمت ادامه داده و ترفيعات بعدي آنان بر اساس درجه يا رتبه مزبور خواهد بود و در صورتي كه تنزيل درجه يا رتبه به طور دائم اعمال شود، پرسنل مورد تنبيه پس از طي حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه تنبيهي با احتساب قدمت خدمت در درجه يا رتبه قبل از تنزيل به درجه يا رتبه بالاتر نائل شده و ترفيعات بعدي آنان طبق مقررات اين قانون خواهد بود.
ماده 104 - رسيدگي به تخلفات پرسنل كه فرمانده نيروي مربوط براي آنان پيشنهاد محروميت از ترفيع ، تنزيل درجه يا رتبه ، معافيت از خدمت و يا اخراج از خدمت مي دهد و همچنين رسيدگي به شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر در امور خدمتي ، در هيات هايي مركب از اعضا مشروحه زير به عمل مي آيد:
الف - معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين وي .
ب - رييس بازرسي نيروي مربوط يا جانشين وي .
ج - مسئول سازمان عقيدتي سياسي نيروي مربوط يا جانشين وي .
د - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات نيروي مربوط يا جانشين وي .
ه - نماينده سازمان قضايي نيروهاي مسلح .
تبصره 1 - چنانچه پرسنل متخلف يا شاكي ، جمعي وزارت دفاع يا ستاد مشترك باشند، مقامات هم تراز وزارت دفاع و مشترك هيات را تشكيل خواهند داد و پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر نيز به وسيله وزير دفاع يا رييس مشترك به هيات ارائه خواهد شد.
تبصره 2 - هيات هاي رسيدگي مي توانند از اشخاصي كه ضروري تشخيص مي دهند
به منظور اظهار نظر دعوت نمايند ليكن حق راي منحصر به اعضا اصلي هيات است .
تبصره 3 - دعوت از شخص متخلف جهت استماع دفاعيات وي در جلسه رسيدگي الزامي است لكن در صورتي كه دو بار بدون عذر موجه در جلسه هيات حضور نيابد اين حق از وي سلب مي گردد.
تبصره 4 - حداقل يك هفته قبل از تشكيل جلسه رسيدگي ، موضوع تخلف و دلائل مربوط و خلاصه پرونده و سوابق پرسنل متخلف به تمامي اعضا هيات و همچنين شخص متخلف كتبا اعلام مي گردد.
تبصره 5 - شكايات پرسنل از رده هاي بالاتر تنها در صورتي كه قابل طرح در اين هيات خواهد بود كه قبلا توسط پرسنل مزبور به فرمانده يك رده بالاتر و فرمانده نيروي مربوط و در مورد پرسنل وزارت دفاع و ستاد مشترك به وزير دفاع يا رييس ستاد مشترك گزارش شده باشد.
تبصره 6 - تصميمات هيات با اكثريت آرا اتخاذ خواهد شد و جز در موارد معافيت يا اخراج از خدمت و شكايت از فرماندهان نيروها و رييس ستاد مشترك و وزير دفاع ، پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا مي باشد. در اين موارد نيز در صورتي كه ظرف مدت يك ماه پس از ابلاغ تصميمات به شخص ذينفع مورد اعتراض وي قرار نگيرد پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا است و در صورت تسليم اعتراضيه ، موضوع در هيات مذكور در ماده 105 اين قانون مورد رسيدگي قرار گرفته و راي هيات مزبور پس از درج در فرمان همگاني قابل اجرا خواهد
بود. ذينفع نسبت به آرا قابل اجرا هر يك از دو هيات مي تواند به مراجع صالحه قضايي تنظيم نمايد.
تبصره 7 - رسيدگي به تخلفات مرتبط با جنگ كه براي عاملين آنها پيشنهاد تنبيهات فوق الذكر گرديده است بر عهده دادگاه هاي نظامي خواهد بود كه به منظور رسيدگي به جرائم و تخلفات پرسنل ، در مناطق مورد نياز تشكيل مي گردد.
تبصره 8 - اعمال تنبيهات مذكور در اين ماده به وسيله فرماندهي كل ، منوط به طي مراحل فوق الذكر نمي باشد.
ماده 105 - هيات تجديد نظر از اعضا زير تشكيل مي گردد:
الف - رييس ستاد مشترك .ب - وزير دفاع .
ج - فرماندهان نيروهاي زميني ، هوايي ، دريايي .
د - رييس سازمان عقيدتي سياسي .
ه - رييس سازمان حفاظت اطلاعات .
و - رييس سازمان قضايي نيروهاي مسلح .
تبصره 1 - پرسنل معترض به تصميمات هيات رسيدگي مذكور در ماده 104 مي بايست ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ تصميمات هيات ، اعتراض كتبي خود را به دبيرخانه ستاد مشترك تحويل و يا با پست سفارشي ارسال نمايند.
تبصره 2 - چگونگي تشكيل و نحوه رسيدگي هيات هاي رسيدگي و هي .هيات تجديد نظر به موجب آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله ستاد مشترك با هماهنگي وزارت دفاع و همكاري نيروهاي سه گانه تهيه و به تصويب شوراي عالي دفاع مي رسد.
فصل ششم - پايان خدمت
ماده 106 - خدمت پرسنل در ارتش و وزارت دفاع و سازمان وابسته به آنها به يكي از صور زير پايان مي يابد:
الف - شهادت .
ب - جانباز شدن .
ج - بازنشستگي .
د - بازخريدي .
ه - انتقال .
و - معلوليت .
ز - فوت .
ح - استعفا.
ط - معافيت از خدمت .
ي - اخراج .
ماده 107 - پرسنل در موارد زير شهيد و يا در حكم شهيد محسوب مي شوند:
الف - كشته شدن يا فوت در ميدان نبرد به سبب ماموريت .
ب - كشته شدن يا فوت در هر گونه ماموريت رزمي يا جنگي و در طول رفت و برگشت به سبب ماموريت .
ج - كشته شدن يا فوت در اسارت دشمن يا ضد انقلاب يا اشرار يا سارقين مسلح و يا قاچاقچيان .
د - كشته شدن در هر گونه حملات زميني ، هوايي و دريايي دشمن .
ه - كشته شدن يا فوت در رفت و برگشت از منطقه عمليات تا محل مرخصي .
و - كشته شدن توسط اشرار، سارقين مسلح و قاچاقچيان به سبب ماموريت .
ز - كشته شدن توسط ضد انقلاب و يا به سبب عمليات خرابكاري عوامل دشمن .
ح - كشته شدن در هر گونه آموزش هاي رزمي و عمليات مانوري .
ط - كشته شدن حين آزمايش و تحقيقات در زمينه اسلحه و مهمات و وسائل جنگي و خنثي سازي مواد منفجره و محترقه به سبب ماموريت .
ي - كشته شدن به سبب خدمت از طريق سو قصد اعم از اين كه در ايام خدمت يا غير خدمت باشد.
ك - فوت در اثر جراحات ، صدمات و بيماري هاي حاصله از موارد مندرج در بندهاي بالا، مشروط بر اين كه جراحات يا صدمات مذكور علت فوت باشد.
تبصره - منظور از ماموريت هاي مندرج در اين ماده كليه وظايفي است كه تحت همين عنوان به پرسنل اعم از انفرادي يا دسته جمعي از طرف يگان مربوط واگذار مي شود.
ماده 108 - پرسنلي كه يك يا چند عضو خود يا بخشي از آن را براي هميشه از دست دهند، يا بيش از يك سال به منظور درمان بستري گردند، و يا به علت فقدان سلامتي ، تمام يا بخشي از توان كاري خود را از دست بدهند و تا يك سال كارآيي خود را به دست نياورند، چنانچه در يكي از موارد مذكور در ماده فوق اين وضعيت براي آنان به وجود آمده باشد جانباز و در ساير موارد معلول شناخته مي شوند.
جانبازان و معلولين از نظر وضعيت خدمتي مشمول يكي از بندهاي زير خواهند شد:
الف - پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارآيي از دست رفته ايشان جزئي بوده و امكان ادامه خدمت بدون مشقت براي آنان وجود داشته باشد به خدمت ادامه خواهند داد.
ب - پرسنلي كه خسارات وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان در حدي باشد كه ادامه خدمت براي آنان توام با مشقت باشد لكن شخصا مايل به ادامه خدمت باشند به خدمت ادامه مي دهند و در صورت عدم تمايل بازنشسته مي گردند.
ج - پرسنلي كه خسارت وارده بر عضو يا اعضا آنان و يا ميزان كارايي از دست رفته ايشان در حدي باشد كه امكان ادامه خدمت را از آنان سلب نمايد و پرسنلي كه بيش از يك سال بستري باشند بازنشسته مي گردند.
تبصره 1 - تشخيص تطبيق وضعيت پرسنل با اين ماده و بندهاي آن از نظر پزشكي بر عهده كميسيون عالي پزشكي مي باشد.
تبصره 2 - پرسنلي كه بر اساس اين ماده بازنشسته مي گردند چنانچه حداكثر تا 5 سال پس از بازنشستگي سلامت خود را به نحوي بازيابند كه به تشخيص كميسيون عالي پزشكي امكان ارجاع شغل به آنان وجود داشته باشد در صورتي كه واجد صلاحيت اعاده به خدمت باشند با تمايل شخصي و با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون با درجه يا رتبه قبل از بازنشستگي به خدمت اعاده مي گردند.
ماده 109 - جانبازان به تناسب آسيب وارده از يك ماه تا چهار سال ارشديت برخورداري مي گردند.
تبصره 1 - طبقه بندي صدمات وارده بر جانبازان و ميزان ارشديت استحقاقي طبق آيين نامه اي خواهد بود كه با توجه به آيين نامه مشابه در بنياد شهيد توسط ستاد مشترك تهيه و به تصويب فرماندهي كل مي رسد.
تبصره 2 - تشخيص جانباز بودن پرسنل از نظر تطبيق وضعيت آنان با موارد مذكور در ماده 107 اين قانون و همچنين تعيين ميزان ارشديت استحقاقي هر يك از جانبازان بر عهده كميسيون مذكور در ماده 120 اين قانون مي باشد.
تبصره 3 - مزاياي شغل جانبازان بند ب ماده فوق كه به خدمت ادامه مي دهند صرف نظر از مشاغلي كه به آنان محول مي گردد حداقل معادل مزاياي شغل آنان در زمان جانباز شدن خواهد بود.
ماده 110 - پرسنل مشمول اين قانون با داشتن 30 سال خدمت يا 60 سال سن بازنشسته مي شوند.
تبصره 1 - در مواقع استثنايي و نياز ارتش و تمايل پرسنل ، در صورت تصويب هيات مذكور در ماده 105 اين قانون بازنشستگي به مدت محدود به تعويق خواهد افتاد.
تبصره 2 - پرسنلي كه داراي حداقل 25 سال سابقه خدمت باشند مي توانند شخصا تقاضاي بازنشستگي نمايند قبول يا رد تقاضاي آنان موكول به نظر نيرو يا سازمان مربوط مي باشد و صرف تقاضاي بازنشستگي رافع مسئوليت هاي محوله نخواهد بود.
تبصره 3 - در صورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل درجه يا رتبه بازنشسته شوند با درجه رتبه تنبيهي بازنشسته خواهند شد.
تبصره 4 - تصويب بازنشستگي با رعايت مقررات اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
ماده 111 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها در موارد استثنايي مي توانند در صورت نياز، پرسنل بازنشسته اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و سن آنها بيش از 65 سال نباشد با تمايل شخصي آنان و تصويب هيات مذكور در ماده 105 اين قانون با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از بازنشستگي براي مدت محدود به خدمت اعاده نمايد.
تبصره 1 - تقاضاي بازنشستگي مجدد قبل از انقضا مدت فوق ممنوع است ليكن سازمان مي تواند قبل از انقضا مدت مزبور آنان را مجددا بازنشسته نمايد.
تبصره 2 - پرسنلي كه به خدمت اعاده مي گردند از تاريخ اعاده ، حقوق و بازنشستگي آنان قطع شده و از حقوق درجه يا رتبه خود و مزاياي شغل مربوط استفاده مي نمايند و از نظر كليه امور استخدامي مانند ساير شاغلين با آنان رفتار و مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه و موجب تجديد نظر در حقوق بازنشستگي آنان خواهد شد.
ماده 112 - ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها مي توانند از پرسنل بازنشسته مشمول اين قانون و ساير بازنشستگان دولت با حفظ وضعيت و حقوق بازنشستگي به طريق خريد خدمت استفاده نمايند.
تبصره - آيين نامه اجرايي اين ماده را وزارت دفاع با هماهنگي ستاد مشترك و سازمان امور اداري و استخدامي كشور تهيه مي نمايد.
ماده 113 - نظاميان بازنشسته حق استفاده از لباس مخصوص نظامي را ندارند مگر در مواردي خاصي كه استفاده از لباس نظامي از طرف ارتش اعلام گردد.
ماده 114 - پرسنل پس از انجام خدمت به ميزان حداقل دو برابر مدت آخرين دوره آموزشي بعد از اتمام آن دوره ، در صورتي كه حداقل 5 سال بيش از مجموع سنواتي كه به هزينه ارتش تحصيل كرده اند سابقه خدمت داشته باشند مي توانند تقاضاي بازخريدي نمايند. تصويب اين تقاضا با هماهنگي نيرو يا سازمان ذيربط به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
تبصره - در زمان جنگ و مواقع بحراني و شرايطي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد تصويب تقاضاي بازخريدي به عهده شوراي عالي دفاع مي باشد.
ماده 115 - به پرسنلي كه سوابق خدمتي آنان بازخريد مي شود به ازا هر سال خدمت قابل احتساب از نظر بازنشستگي مبلغي معادل يك برابر و نيم آخرين حقوق و مزايا پرداخت خواهد شد.
تبصره - در صورتي كه پرسنل در طول اجراي تنبيه تنزيل دائمي درجه يا رتبه بازخريد شوند با درجه يا رتبه تنبيهي بازخريد خواهند شد.
ماده 116 - ارتش مي تواند در صورت نياز پرسنل بازخريد شده اي را كه صلاحيت اعاده به خدمت داشته باشند و از مدت بر كناري آنان بيش از 5 سال نگذشته باشد با تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون فقط براي يك بار با درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبلي به خدمت اعاده نمايد.
اين قبيل پرسنل بايد وجوهي را كه بابت بازخريد سوابق خدمت دريافت داشته اند مسترد دارند.
ماده 117 - در صورت درخواست يكي از وزارتخانه ها، موسسات دولتي يا وابسته به دولت يا نهادهاي انقلاب اسلامي پرسنل با تمايل شخصي و هماهنگي نيرو يا سازمان مربوط با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون منتقل مي گردند.
تبصره 1 - در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد انتقال پرسنل با تصويب شوراي عالي دفاع امكان پذير است و در شرايط مزبور در صورت امر فرماندهي كل ، پرسنل منتقل شده به سازمان هاي ديگر اعاده مي گردند.
تبصره 2 - اداره بازنشستگي و بيمه ارتش مكلف است كسور بازنشستگي و بيمه پرسنل منتقل شده (اعم از سهم دولت و پرسنل ) را به سازمان مربوط واريز نمايد.
تبصره 3 - پرسنلي كه از ارتش منتقل شده اند در صورت داشتن كارآيي لازم و صلاحيت اعاده به خدمت با همان درجه يا رتبه و سابقه قبل از انتقال ممكن است با تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون اعاده گردند.
ماده 118 - پرسنلي كه به يكي از بيماري هايي كه قانون ، شرايط ويژه اي براي مستخدمين مبتلا به آنها پيش بيني نموده است ، از قبيل سل و سرطان مبتلا شوند، از تسهيلات آن قوانين برخوردار خواهند شد.
ماده 119 - موارد فوت در حين انجام وظيفه يا با سبب آن به شرح زير است :
الف - فوت در محل خدمت و همچنين در حال رفت و برگشت يا خارج از محل خدمتي در ارتباط با امور خدمتي .
ب - فوت در طول ماموريت غير از موارد مذكور در ماده 107 اين قانون از لحظه ابلاغ تا خاتمه ماموريت در ارتباط با ماموريت .
ج - چنانچه پرسنل در ساعات خدمت يا به سبب امور خدمتي يا در طول ماموريت بيمار شده و يا در اثر حوادث و سوانح مصدوم و مجروح گرديده و بعدا فوت شوند.
د - فوت در اثر بيمارهاي ناشي از موقعيت يا شرايط خاص خدمتي .
ه - فوت در رفت و برگشت از مرخصي .
تبصره - فوت در غير از موارد مذكور در اين ماده فوت عادي محسوب مي گردد.
ماده 120 - براي تشخيص شهيد، جانباز، فوت در حين انجام وظيفه يا به سبب آن ، فوت عادي و همچنين تشخيص موارد مختلف معلوليت حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك ، نيروها و سازمان هاي مربوط كميسيون هايي با عضويت اعضا زير تشكيل مي گردد:
الف - مسئول امور پرسنلي يا جانشين وي .
ب - رييس بازرسي يا جانشين او.
ج - متصدي امور قضايي يا حقوقي .
د - نماينده فرمانده يگان يا سازمان مربوط.
ه - يك نفر پزشك (رييس بهداري مربوط يا نماينده او) .
و - مسئول عقيدتي سياسي يا نماينده او.
ز - مسئول امور شهدا يا نماينده او.
ح - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات يا نماينده او.
ماده 121 - چنانچه نظريه كميسيون مندرج در ماده فوق ظرف مدت يك ماه از تاريخ ابلاغ مورد اعتراض جانباز يا معلول يا يكي از وارث شهدا يا متوفي قرار گيرد صدور راي نهايي بر عهده كميسيون تجديد نظر كه از مقامات زير تشكيل مي گردد مي باشد:
الف - رييس اداره يكم ستاد مشترك يا جانشين او.
ب - رييس اداره بهداري ستاد مشترك يا جانشين او.
ج - معاون اداري وزارت دفاع يا جانشين او.
د - رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا جانشين او.
ه - معاون پرسنلي نيروي مربوط يا جانشين او.
و - مسئول سازمان عقيدتي سياسي ارتش يا نماينده او.
ز - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش يا جانشين او.
ماده 122 - آيين نامه اجرايي مواد 107 و 119 و 120 و 121 اين قانون توسط وزارت دفاع و با هماهنگي ستاد مشترك و نيروها تهيه مي گردد.
ماده 123 - استعفا پرسنل در صورت تقاضاي شخصي و تصويب مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون حسب مورد تابع يكي از بندهاي زير مي باشد:
الف - محصلين در مدت طي دوره آموزشي بدو خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و يا به هزينه آنها يا بلافاصله پس از پايان آموزش با پرداخت دو برابر هزينه هاي تحصيلي مستعفي مي گردند.
ب - پرسنلي كه علاوه بر سنوات آموزشي مدتي خدمت نموده اند به ميزان يك دوم مدت مزبور از پرداخت هزينه سنوات آموزشي معاف مي باشند. در مورد آخرين دوره آموزشي ، سنوات خدمتي پس از آن ملاك محاسبه خواهد بود.
ج - پرسنلي كه ارتش و وزارت دفاع يا سازمان هاي وابسته به آنها براي تحصيل آنان هزينه اي پرداخت نكرده است پس از خدمت به ميزان مدت حداقلي كه براي تقاضاي استعفا در قرارداد استخدامي تعيين گرديده مستعفي مي گردند.
تبصره - در محاسبه مبلغي كه براي تحصيل پرسنل صرف شده است كمك هزينه تحصيلي ، حقوق و مزاياي پرداختي به آنان در مدت تحصيل ، هزينه هاي جاري تحصيلي در مراكز آموزشي ، وجوهي كه بابت شهريه به موسسه هاي آموزشي پرداخت شده است ، فوق العاده ماموريت آموزشي در داخل يا خارج از كشور و هزينه نوشت افزار و تهيه مدارك تحصيلي ، خوراك و پوشاك منظور مي گردد.
ماده 124 - تصويب استعفا در زمان جنگ و شرايط بحراني و مواقعي كه احتمال وقوع جنگ وجود دارد، در اختيار شوراي عالي دفاع مي باشد.
ماده 125 - پرسنل مستعفي در صورت نياز يكي از نيروها يا سازمان ها با تقاضاي شخصي و داشتن صلاحيت اعاده خدمت در صورتي كه مدت بر كناري آنان بيش از 5 سال نباشد با تصويب مقامات ماده 78 اين قانون با حفظ درجه يا رتبه و قدمت خدمت قبل از استعفا ممكن است فقط براي يك بار به خدمت اعاده شوند.
اين پرسنل بايد وجوهي را كه در زمان استعفا دريافت داشته اند مسترد نمايند و متقابلا وجوهي را كه پرداخت نموده اند به آنان بازگردانده مي شود.
ماده 126 - پرسنلي كه تا 4 سال پس از حداقل مدت توقف در درجه يا رتبه صلاحيت نيل به ترفيع را به دست نياورند و همچنين پرسنلي كه فاقد توانايي لازم براي انجام وظايف متناسب با درجه يا رتبه و تخصص مربوط باشند و نيز پرسنلي كه ادامه خدمت آنها به مصلحت ارتش وزارت دفاع و سازمان وابسته به آنها نبوده و در حد اخراج نباشند با تشخيص هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون از خدمت معاف گرديده و با درج در فرمان همگاني با آنان به ترتيب زير رفتار مي شود:
چنانچه حداقل 20 سال سابقه خدمت داشته باشند در رديف بازنشستگان منظور خواهند شد و در غير اين صورت سوابق خدمتي آنان بر اساس مقررات اين قانون بازخريد مي گردد.
ماده 127 - ارتش مي تواند در موارد حذف و يا تعديل سازمان ، پرسنل مربوط را مشروط بر اين كه در سازمان هاي ديگر ارتش شغل مناسبي براي آنان وجود نداشته باشد با داشتن 15 سال سابقه خدمت بازنشسته و كمتر از 15 سال را بازخريد نمايد. به مدت خدمت مشمولين اين ماده فقط از نظر احتساب وجوه بازخريدي و حقوق بازنشستگي 5 سال اضافه مي گردد ليكن در هر صورت سنوات موثر در حقوق بازنشستگي آنها از 30 سال بيشتر نخواهد بود.
تبصره - كسور مربوط به سنوات اضافه شده از محل اعتبارات وزارت دفاع تامين مي گردد.
ماده 128 - تصويب بازنشستگي و بازخريدي موضوع مواد 126 و 127 اين قانون به عهده مقامات مذكور در ماده 78 اين قانون خواهد بود.
تبصره - حذف يا تعديل سازمان منوط به تصويب فرماندهي كل مي باشد.
ماده 129 - پرسنل در موارد زير با حكم دادگاه صالح و يا راي هيات هاي رسيدگي موضوع ماده 104 اين قانون اخراج مي گردند:
الف - از دست دادن صلاحيت ادامه خدمت .
ب - ارتكاب تخلفات انضباطي موجب اخراج از خدمت .
فصل هفتم - دريافتي ماهانه پرسنل
ماده 130 - وجوه دريافتي ماهانه پرسنل كادر ثابت و پيماني عبارت است از مجموع حقوق و مزاياي مستمر به علاوه مزاياي شغل منهاي كسورات .
بخش اول - حقوق و مزاياي مستمر
ماده 131 - حقوق ماهانه پرسنل از مجموع چهار عامل زير تشكيل مي گردد:
الف - حداقل حقوق - مبلغ معيني است كه به عنوان كمترين ميزان حقوق دريافتي در سطح پرسنل مشمول اين قانون پرداخت مي گردد.
ب - حق كارآيي - مبلغي است برابر با حاصل ضرب رتبه حقوقي به توان دو در واحد حق كارآيي .
ج - حق ارتقا - مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي نيل به يك درجه يا رتبه بالاتر به حقوق پرسنل افزوده مي گردد.
د - حق پايه - مبلغ ثابتي است كه به طور يكسان در ازاي هر پايه كه پس از هر دو سال خدمت به پرسنل تعلق مي گيرد، به حقوق آنان افزوده مي گردد.
تبصره 1 - اولين رتبه حقوقي براي پرسنلي كه بر اساس تحصيلات پائين تر از پايان دوره ابتدايي استخدام مي شوند برابر است با يك و براي دارندگان مدارك تحصيلي پايان دوره ابتدايي برابر است با 2 و در ازا هر سال تحصيل بالاتر از آن يك واحد به آن افزوده مي گردد. در محاسبه اولين رتبه حقوقي پرسنل ، سنوات آموزشي قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام نيز منظور مي گردد.
تبصره 2 - اولين رتبه حقوقي كارمندان موضوع ماده 74 اين قانون برابر است با رتبه هاي مذكور در همان ماده .
تبصره 3 - رتبه تبصره پرسنل پس از اولين رتبه برابر است با تعداد درجات يا رتبه هاي دريافتي پس از نخستين درجه يا رتبه به اضافه اولين رتبه حقوقي .
ماده 132 - چنانچه فارغ التحصيلان آموزشگاه نظامي و دوره اول و دوم دانشكده علوم نظامي و پرسنل موضوع بندهاي الف و ب ماده 69 اين قانون به علت دريافت ارشديت پس از طي حداقل مدت توقف در درجات نهايي مذكور در مواد 65 و 66 و 67 اين قانون حداكثر 28 سال سابقه خدمت داشته و شايستگي و كارآيي لازم جهت نيل به درجه بالاتر را نيز دارا باشند ولي امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد در ازا هر چهار سال يك واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي آنان نيز يك واحد اضافه مي شود، در صورتي كه باقيمانده خدمت پرسنل كمتر از حداقل مدت توقف در درجات نهايي و حداقل 2 سال باشد معادل يك دوم واحد حق ارتقا و همچنين يك دوم مابه التفاوت حق كارآيي رتبه حقوقي بالاتر با رتبه حقوقي آنان ، به حقو ايشان افزوده مي گردد.
ماده 133 - پرسنل مذكور در بند ج ماده 69 اين قانون پس از 4 سال توقف در درجه سرتيتدومي در صورت شايستگي و كارآيي لازم جهت نيل به درجه بالاتر، چنانچه امكان اعطا درجه به آنان وجود نداشته باشد، در ازا هر چهار سال يك واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و به رتبه حقوقي آنان نيز يك واحد اضافه مي شود.
ماده 134 - در محاسبه حق ارتقا پرسنلي كه به درجات سرتيپي ، سرلشگري و سپهبدي و درجات مشابه آنان در نيروي دريايي نائل مي گردند در ازا هر درجه دو واحد حق ارتقا به حقوق آنان افزوده شده و همچنين در محاسبه رتبه حقوقي آنان نيز در ازا هر يك از درجات مزبور دو واحد منظور مي گردد.
ماده 135 - پرسنلي كه مدارك تحصيلي بالاتر از مدرك استخدامي خود ارائه نمايند و مورد نياز قبول سازمان واقع شود در صورتي كه ارائه مدرك تحصيلي جديد موجب درجه يا رتبه آنان نگردد صرفا در محاسبه رتبه حقوقي ، به جاي اولين رتبه حقوقي ناشي از مدرك تحصيلي قبلي ، اولين رتبه حقوقي مدرك جديد مبناي محاسبه قرار مي گيرد.
در صورتي كه ارائه مدرك تحصيلي جديد موجب تغيير درجه يا رتبه آنان گردد در محاسبه حقوق آنان به ترتيب زير عمل مي شود.
در محاسبه حق ارتقا، حق ارتقاهاي قبلي به اضافه حق ارتقاهايي كه پس از اولين درجه جديد به آنان تعلق خواهد گرفت ملاك محاسبه خواهد بود.
حق كارايي آنان همچون پرسنلي كه در زمان ارائه مدرك تحصيلي جديد استخدام شوند محاسبه و بابت خدمت قبلي مبلغي معادل حاصل ضرب واحد حق كارآيي در تعداد ارتقاهاي قبل از ارائه مدرك در مجموع اولين رتبه حقوقي قبلي و رتبه حقوق قبلي به آن افزوده خواهد شد.
تبصره - در محاسبه حقوق ، تغيير رتبه كارمندان موضوع تبصره 2 ماده 74 اين قانون در حكم ارائه مدرك تحصيلي جديد ساير پرسنل مي باشد.
ماده 136 - با توجه به سختي و كيفيت خاص خدمت در ارتش و وزارت دفاع و سازمان هاي وابسته به آنها و به منظور حفظ قدرت جذب نيروي انساني به آنها، حداقل و حداكثر حقوق پرسنل مشمول اين قانون از حداقل و حداكثر حقوق مشمولين قانون استخدام كشوري 20 درصد بيشتر خواهد بود.
ماده 137 - مزاياي مستمر پرسنل مبالغي است كه به تناسب تعداد عائله تحت تكفل آنان به عنوان كمك هزينه مسكن و كمك هزينه عائله مندي پرداخت مي گردد.
تبصره - ميزان كمك هزينه مسكن پرسنلي كه از خانه هاي سازماني استفاده نمي كنند و ميزان اجاره بهاي خانه هاي سازماني بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اجاره بهاي مسكن در سطح جامعه ، به پرسنل استفاده كننده از خانه هاي سازماني و سايرين به ميزان واحدي در امر مسكن كمك شود.
ماده 138 - وزارت دفاع مكلف است با هماهنگي ستاد مشترك و نيروها لايحه ميزان حداقل حقوق ، واحد حق كارآيي ، واحد حق ارتقا و واحد حق پايه را با توجه به مواد اين بخش و نيز جداول مزاياي مستمر پرسنل و همچنين جداول مبالغي را كه ماهانه به پرسنلي كه قبل از نيل به درجه يا رتبه در بدو استخدام ، مراكز و دوره هاي آموزشي را طي مي نمايند پرداخت مي گردد، حداكثر ظرف مدت 6 ماه پس از تصويب اين قانون تهيه و به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
تبصره - عوامل متشكله حقوق بايد به نحوي تعيين گردد كه با توجه به اين كه بر اساس اين قانون حقوق ماهانه پرسنل جايگزين حقوق فوق العاده شغل مستمر قبل از اجراي آن مي شود وضعيت حقوق پرسنل نسبت به وضعيت حقوقي قبل تنزل ننمايد.
بخش دوم - مزاياي شغل
ماده 139 - به پرسنلي كه عهده دار انجام مشاغل خاصي هستند كه به نحو فوق العاده از يك يا چند عامل از عوامل زير برخوردارند، ماهانه مبلغي به عنوان مزاياي شغل پرداخت مي گردد:
الف پيچيدگي شغل .
ب - سختي شغل .
ج - پذيرش خطرات .
د - حساسيت و سنگيني مسئوليت شغل .
ه - ايجاد فرسودگي جسماني به وسيله شغل .
و - مهارت لازم در مشاغل تخصصي .
تبصره 1 - براي هر يك از عوامل فوق الذكر مبلغي به عنوان حداكثر مزاياي آن عامل مشخص مي گردد كه به مشاغلي كه از يك يا چند عامل فوق برخوردار باشند به تناسب برخورداري ، درصدي از مبالغ تعيين شده تعلق گرفته و در مجموع به عنوان مزاياي آن مشاغل در نظر گرفته مي شود.
تبصره 2 - مزاياي مذكور در اين ماده فقط به شغل تعلق گرفته و هيچ گونه ربطي به درجه يا رتبه ندارد و پرسنلي حق استفاده از آن را دارند كه عملا در شغل واگذار شده انجام وظيفه نمايند.
تبصره 3 - وزارت دفاع مكلف است با همكاري و هماهنگي ستاد مشترك و نيروها و سازمان هاي ذيربط آيين نامه اجرايي مربوط به اين ماده را تهيه و به تصويب هيات وزيران برساند.
ماده 140 - پرداخت حقوق و مزايا بر اساس اين قانون از زمان تصويب و ابلاغ لايحه مذكور در ماده 138 اين قانون و آيين نامه مزاياي شغل موضوع ماده 139 اين قانون انجام خواهد گرفت و قبل از آن كليه پرسنل بر مبناي مقررات بلي از حقوق و مزاياي مقرره استفاده خواهند نمود.
بخش سوم - كسورات
ماده 141 - وجوه زير ماهانه از دريافتي پرسنل كسر مي گردد:
الف - حق بازنشستگي به ميزان ده درصد حقوق ماهانه .
ب - حق بيمه پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط.
ج - حق بيمه درماني پرسنل و عائله آنان به ميزان مقرر در قانون ربوط.
د - سهم ماهيانه پس انداز پرسنل به ميزان مقرر در قانون مربوط در صورت مايل پرسنل به استفاده از آن .
ماده 142 - وجوه زير حسب مورد از دريافتي ماهانه پرسنل كسر مي گردد:
الف - حقوق اولين ماه خدمت .
ب - هر گونه افزايشي كه در طول خدمت در حقوق پرسنل اعمال مي گردد در
ماه اول افزايش .
ماده 143 - وجوه بند الف ماده 141 اين قانون به اضافه معادل آن كه از ودجه وزارت دفاع تامين مي گردد به طور ماهيانه و همچنين وجوه ماده 142 ين قانون حسب مورد به حساب صندوق بازنشستگي ارتش واريز مي گردد.
ماده 144 - وجوه بندهاي (ب ) و (ج ) و (د) ماده 141 اين قانون ماهيانه ه حساب هاي مربوط واريز مي گردد.
تبصره - سهم دولت بابت خدمات درماني براي كليه پرسنل به ميزان 3 درصد قوق پرسنل مي باشد.
بخش چهارم - دريافتي ماهانه پرسنل در موارد خاص
ماده 145 - دريافتي ماهانه پرسنل اسير و گروگان و مفقودالاثر و منتسب و امور به خدمت بر مبناي حقوق و مزاياي مستمر پرسنل حاضر به خدمت همتراز نان و مزاياي آخرين شغل آنها محاسبه مي گردد.
ماده 146 - ميزان دريافتي پرسنل مامور به خدمت در داخل ارتش ، وزارت فاع و سازمان هاي وابسته به آنها بر مبناي حقوق درجه يا رتبه مربوط و زاياي شغل جديد آنان محاسبه مي گردد.
ماده 147 - پرسنل بازنشسته اي كه به موجب ماده 111 اين قانون به خدمت عاده مي گردند از تاريخ اعاده به خدمت حقوق بازنشستگي آنان قطع شده و از قوق درجه يا رتبه خود و مزاياي مستمر مربوط و مزاياي شغلي كه در آن نجام وظيفه خواهند كرد استفاده مي نمايند.
و از نظر كليه امور پرسنلي مانند ساير شاغلين خواهند بود.
مدت خدمت جديد اين قبيل پرسنل بر سنوات خدمت قبلي اضافه شده و در ميزان قوق بازنشستگي آنان موثر خواهد بود.
ماده 148 - ميزان دريافتي ماهانه پرسنل منتظر خدمت بر مبناي دو سوم و رسنل بدون كار بر مبناي يك دوم حقوق درجه يا رتبه آنها محاسبه و تعيين ي گردد.
بخش پنجم - ساير پرداخت ها
ماده 149 - پاداش و هزينه سفر و فوق العاده ماموريت در داخل و خارج از شور و فوق العاده هاي انتقال ، محل خدمت ، بدي آب و هوا و محروميت از تسهيلات ندگي به ميزان مشمولين قانون استخدام كشوري به پرسنل پرداخت مي گردد.
تبصره - آيين نامه پرداخت فوق العاده اشتغال خارج از مركز و بدي آب و وا و محروميت از تسهيلات زندگي با توجه به تبصره ماده 138 اين قانون بايد ه نحوي تجديد نظر گردد كه مبالغ پرداختي بابت موارد مزبور جز در صورت جديد نظر در مورد مشمولين قانون استخدام كشوري ، معادل كاركنان هم طراز رسنل ، در قانون استخدام كشوري باشد.
ماده 150 - جز در زمينه نگهباني و مواردي كه پرسنل از فوق العاده اموريت استفاده مي نمايند در مواردي كه به تشخيص بالاترين مقام سازمان يا يرو ادامه كار پرسنل فني (ساخت و تعمير) و درماني در غير ساعات خدمت رورت پيدا مي كند با در نظر گرفتن افزايش بازده كار به تناسب افزايش اعات خدمت ، به پرسنل مربوط اضافه كار پرداخت مي گردد. ميزان اضافه كار بق آيين نامه اي خواهد بود كه به وسيله وزارت دفاع با همكاري ستاد مشترك و يروهاي سه گانه تهيه و به تصويب هيات وزيران خواهد رسيد.
اعتبارات مورد نياز جهت اضافه كار مذكور در اين ماده از محل تقليل بار الي ناشي از ساير مواد اين قانون تامين مي گردد.
ماده 151 - در صورتي كه ضرورت و مقتضيات خدمتي ادامه خدمت روزانه رسنل را ايجاب نمايد خوراك و ساير هزينه هاي ضروري آنان به هزينه ارتش امين مي گردد.
ماده 152 - لباس آن عده از پرسنل كه الزاما بايستي از لباس متحدالشكل ستفاده نمايند و يا مشاغل آنان ايجاب مي نمايد كه لباس خاصي بپوشند، به زينه ارتش تامين خواهد شد.
فصل هشتم - حقوق بازنشستگي - وظيفه - مستمري
ماده 153 - تحقوق بازنشستگي ت، تحقوق وظيفه ت عبارت است از وجوهي كه سب ورد به بازنشستگان ، جانبازان ، معلولين و عائله تحت تكفل پرسنل شهيد يا توفي برابر مقررات مربوط از صندوق بازنشستگي ارتش به طور ماهانه پرداخت ي گردد.
ماده 154 - به پرسنل بازنشسته ماهانه مبلغي معادل افزايش حقوق آنان در ول خدمت به اضافه حاصل ضرب سنوات خدمت در يك سي ام حقوق بدو خدمت آنان به نوان حقوق بازنشستگي پرداخت مي گردد.
تبصره - چنانچه رتبه حقوقي پرسنل در طول خدمت در اثر ارائه مدرك حصيلي بالاتر ارتقا يافته باشد حقوق بدو خدمت پرسنل به تناسب سنواتي كه ا هر مدرك تحصيلي خدمت كرده اند محاسبه خواهد شد.
ماده 155 - دريافت حقوق بازنشستگي يا وظيفه و سهميه مستمري تواما منوع بوده و در اين حالت فقط مبلغ بيشتر پرداخت خواهد شد.
ماده 156 - فرزنداني كه يكي از والدين آنها فوت شود حق دريافت سهميه ستمري از حقوق وي را خواهند داشت گرچه پدر يا مادر آنها كه در حال حيات ست به هر عنوان حقوق يا حقوق بازنشستگي يا وظيفه از دولت دريافت دارد.
ماده 157 - ميزان حقوق وظيفه جانبازان موضوع بندهاي ب و ج ماده 108 ين قانون و حقوق مستمري بگيران شهدا به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني حقوقي معادل مجموع حقوق يك درجه يا رتبه بالاتر و آخرين مزاياي شغلي كه دريافت مي داشته اند.
ب - در مورد محصلين ، حقوقي معادل حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل كادر ثابت يك درجه بالاتر.
تبصره - حقوق مستمري بگيران جانبازان پس از فوت عبارت است از آخرين حقوق وظيفه آنان .
ماده 158 - ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 در هر يك از موارد پيش بيني شده در ماده 119 اين قانون در حين انجام وظيفه يا به سبب آن معلول يا فوت شوند به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني آخرين حقوق و مزايا.
ب - در مورد محصلين نه دهم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه حقوقي معادل حقوق پرسنل هم طراز كادر ثابت .
تبصره - حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده در صورتي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون فوت ناشي از معلوليت باشد معادل آخرين حقوق وظيفه و در صورتي كه فوت ناشي از معلوليت نباشد معادل نه دهم آخرين حقوق وظيفه خواهد بود.
ماده 159 - ميزان حقوق وظيفه و حقوق مستمري بگيران پرسنلي كه بنا به تشخيص كميسيون مندرج در ماده 120 اين قانون به طور عادي معلول يا فوت مي شود به شرح زير تعيين مي گردد:
الف - در مورد كادر ثابت و پيماني حقوقي معادل آخرين حقوق دريافتي .
ب - در مورد محصلين چهار پنجم حقوق درجه يا رتبه اي كه بعد از پايان دوره آموزشي به آن نائل مي شدند با قدمتي معادل سابقه تحصيل .
ج - در مورد پرسنل وظيفه نه دهم حقوق پرسنل هم طراز كادر ثابت .
تبصره - حقوق مستمري بگيران معلولين اين ماده معادل آخرين معادل حقوق وظيفه آنان خواهد بود.
ماده 160 - پرسنل بازنشسته در صورتي كه شهيد شوند با مستمري بگيران آنان همانند مستمري بگيران پرسنل هم درجه يا رتبه آنان برابر مقررات ماده 157 اين قانون رفتار خواهد شد و در صورت فوت چهار پنجم آخرين حقوق بازنشستگي استحقاقي به عنوان حقوق مستمري به مستمري بگيران آنان پرداخت خواهد گرديد.
ماده 161 - پرسنل وظيفه دوره احتياط و ذخيره كه قبل از خدمت از كارمندان دولت بوده اند در صورت شهادت ، جانباز شدن ، فوت و يا معلوليت حقوق مستمري و وظيفه آنان برابر مقررات اين قانون بر مبناي آخرين حقوق دريافتي از سازمان مربوط و از بودجه همان سازمان پرداخت خواهد شد و چنانچه حقوق آنان در سازمان مربوط كمتر از حقوق پرسنل كادر ثابت هم تراز آنان باشد حقوق مستمري و وظيفه بر مبناي حقوق پرسنل كادر ثابت هم طراز محاسبه شده و مابه التفاوت آن از بودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.
ماده 162 - هر گاه سابقه خدمت جانبازان و معلوليني كه از حقوق وظيفه استفاده مي نمايند كمتر از 20 سال باشد، حقوق وظيفه مقرره را از بودجه وزارت دفاع دريافت نموده و هر دو سال يك بار از مبلغي معادل افزايش پايه حقوقي مربوط استفاده خواهند كرد و كسور بازنشستگي به صندوق مربوط واريز و پس از رسيدن به 20 سال خدمت ، از مبلغي معادل آخرين حقوق دريافتي از صندوق بازنشستگي و بيمه ارتش برخوردار خواهند شد.
ماده 163 - وجوهي كه بابت حقوق مستمري پرداخت مي گردد تا ميزان حقوق بازنشستگي بر مبناي سنوات خدمت از صندوق بازنشستگي و بيمه ارتش و مازاد آن از بودجه وزارت دفاع پرداخت خواهد شد.
ماده 164 - مستمري بگيران مشمول اين قانون عبارتند از:
الف - همسر دائم جز در صورتي كه شوهر اختيار كرده يا شاغل باشد و شوهر در صورتي كه همسرش مخارج وي را تامين مي نموده است .
ب - اولاد ذكور غير شاغل تا سن 19 سال تمام در صورتي كه مشغول تحصيل باشند تا خاتمه تحصيل حداكثر 23 سال تمام .
ج - اولاد اناث جز در صورتي كه شوهر داشته باشد يا شاغل باشند.
د - پدر و ماري كه در كفالت متوفي بوده اند.
ه - بردار محجور يا بيمار كه در كفالت متوفي بوده و قادر به اداره امور خود نباشد.
و - برادر صغيري كه در كفالت متوفي بوده تا سن 19 سال تمام و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام مشروط به اين كه شاغل نباشد.
ز - خواهري كه در كفالت متوفي باشد جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشد.
ح - نوه هايي كه تحت كفالت متوفي بوده اند پسر تا سن 19 سال و در صورت تحصيل تا سن 23 سال تمام و دختر جز در صورتي كه شوهر داشته يا شاغل باشند.
تبصره 1 - هر يك از مستمري بگيران چنانچه به بيماري غير قابل علاج و يا نقص عضو مبتلا گردند به طوري كه برابر تشخيص كميسيون عالي پزشكي براي هميشه قادر به تامين معاش خود نباشند مستمري آنان مادام العمر پرداخت خواهد شد.
تبصره 2 - مستمري بگيران در طول خدمت دوره ضرورت نيز از حقوق مستمري برخوردار خواهند شد.
ماده 165 - حقوق مستمري بين مستمري بگيران به طور مساوي تقسيم خواهد شد و ملاك تشخيص و تعيين اشخاصي كه برابر ماده 164 اين قانون تحت الكفاله مي باشند تعرفه خدمتي يا اظهارنامه سالانه اي است كه پرسنل در زمان اشتغال ، بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت تنظيم مي كنند. براي رسيدگي به اعتراض كساني كه خود را محق به دريافت مستمري مي دانند و در تعرفه هاي خدمتي پرسنل جز افراد تحت تكفل قيد نشده اند در صورتي كه شهادت يا فوت در طول خدمت اتفاق افتاده باشد هيات هاي زير حسب مورد در وزارت دفاع ، ستاد مشترك و نيروهاي سه گانه تشكيل مي شود:
الف - معاون پرسنلي نيرو يا سازمان مربوط يا جانشين وي .
ب - رييس دايره قضايي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي .
ج - رييس بازرسي نيرو يا سازمان مربوط يا معاون وي .
در صورتي كه شهادت يا فوت در زمان بازنشستگي ، جانبازي يا معلوليت اتفاق افتاده باشد هيات رسيدگي در اداره بازنشستگي و بيمه ارتش از اشخاص زير تشكيل مي شود:
1 - رييس اداره بازنشستگي و بيمه ارتش يا معاون او.
2 - معاون حقوقي وزارت دفاع يا جانشين وي .
3 - نماينده پرسنلي ستاد مشترك .
ماده 166 - هر يك از مستمري بگيران كه از دريافت حقوق مستمري محروم گردد سهم وي به سهم ساير مستمري بگيران افزوده خواهد شد.
ماده 167 - جانبازان و خانواده شهدا علاوه دريافت حقوق وظيفه و مستمري از نظر كليه خدمات رفاهي و مزاياي ديگر مانند ساير جانبازان و شهدا در سطح كشور، تحت پوشش بنياد شهيد قرار مي گيرند.
ماده 168 - به وراث كليه پرسنل اعم از شاغل ، بازنشسته ، جانباز، معلول يا وظيفه كه شهيد يا فوت شوند مبلغي معادل حداقل حقوق مذكور در ماده 131 اين قانون جهت هزينه كفن و دفن پرداخت خواهد شد.
ماده 169 - به پرسنلي كه خدمت آنان پايان مي پذيرد و به مستمري بگيران پرسنلي كه شهيد يا فوت مي شوند به ميزان مدتي كه در طول خدمت از مرخصي استحقاقي استفاده نكرده باشند حداكثر معادل چهار ماه و در صورتي كه سازمان با مرخصي آنان موافقت نكرده باشد معادل تمام مدت مرخصي استفاده نشده بر اساس آخرين حقوق و مزايا از محل اعتبارات وزارت دفاع پرداخت مي گردد.
تبصره - به كساني كه بازخريد، مستعفي و يا اخراج مي گردند علاوه بر وجوه مذكور، كسور بيمه و بازنشستگي كه از حقوق آنان كسر شده است از محل صندوق بازنشستگي و بيمه نيز پرداخت خواهد شد.
ماده 170 - هر گاه حقوق ماهانه پرسنل شاغل اضافه يا كسر گردد به همان نسبت حقوق بازنشستگان ، وظيفه بگيران و مستمري بگيران اضافه يا كسر خواهد شد و مبلغ اضافي از محل بودجه وزارت دفاع تامين مي گردد.
ماده 171 - ترك تابعيت كساني كه از حقوق بازنشستگي يا حقوق وظيفه يا مستمري برخوردارند موجب قطع حقوق آنان حسب مورد به نفع صندوق بازنشستگي يا صندوق دولت يا ساير مستمري بگيران خواهد شد.
ماده 172 - در صورتي كه ميزان صدمات وارده به جانبازان و معلولين حين انجام وظيفه يا به سبب آن در حدي باشد كه به تاييد كميسيون عالي پزشكي در انجام كارهاي روزانه زندگي محتاج كمك و معاضدت عملي ديگران باشند، در صورتي كه در آسايشگاه جانبازان نگهداري نشوند بر حسب مورد و متناسب با ميزان ازكارافتادگي از حقوق نگهداري كه حداقل آن 150 برابر ضرايب ريالي و حداكثر آن 300 برابر ضرايب ريالي مي باشد استفاده خواهند كرد.
تبصره - حق نگهداري اين قبيل جانبازان در صورت اشتغال قطع خواهد شد.
فصل نهم - امور خدماتي پرسنل
ماده 173 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند در حدود امكانات و اعتباراتي كه به موجب بند يكم اصل 43 قانون اساسي به منظور تامين نيازهاي اساسي و رفاهي پرسنل شاغل و يا بازنشسته و همچنين استفاده كنندگان از حقوق وظيفه و مستمري اختصاص مي يابد امكان برخورداري عادلانه و بدون تبعيض آنها را ايجاد نمايند.
ماده 174 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند بيمارستان ها و درمانگاه هاي خود را از نظر امكانات درماني به نحوي تجهيز نمايند كه پاسخگوي نيازمنديهاي پرسنل باشد.
تبصره 1 - در مناطقي كه امكانات درماني منحصر به يگان هاي نظامي مستقر در آنها است عائله تحت تكفل پرسنل مي توانند از امكانات مزبور استفاده نمايند. هزينه خدمات ارائه شده برابر مقررات سازمان خدمات درماني ارتش به يگانهاي مزبور پرداخت مي گردد.
تبصره 2 - در مواردي كه امكانات بيمارستان هاي ارتش و وزارت دفاع بيش از نيازهاي درماني پرسنل مي باشد بيمارستان هاي مزبور با رعايت تقدم پرسنل كادر و وظيفه شاغل مجازند به كليه اشخاص خدمات درماني ارائه نمايند.
هزينه خدمات ارائه شده برابر مقررات به بيمارستان هاي مربوط پرداخت مي گردد.
تبصره 3 - يگان ها و بيمارستان هاي مذكور در تبصره هاي فوق موظف اند وجوه دريافتي فوق و همچنين وجوه مشابهي كه از بيماران اورژانس دريافت مي نمايند را به حساب خزانه واريز و در پايان هر ماه معادل وجوه واريز شده را حداكثر در حدود اعتبارات مصوب در قانون بودجه هر سال از خزانه دريافت و صرف تامين نيازمندي ها و توسعه امكانات خود نمايند.
ماده 175 - جانبازان ، معلولين ، بازنشستگان ، مستمري بگيران و عائله تحت تكفل پرسنل شاغل و بازنشسته و وظيفه بگير و مستمري بگيران زير پوشش سازمان خدمات درماني خواهند بود.
تبصره - پرسنل كادر ثابت مي توانند از امكانات سازمان تامين خدمات درماني ارتش نيز استفاده نمايند.
ماده 176 - پرسنل برابر قانون استفاده از خانه هاي سازماني مصوب 28/5 /1363 از امكانات مزبور استفاده مي نمايند.
ماده 177 - كليه پرسنل در قبال حوادثي كه منجر به شهادت ، فوت ، بيماري ، نقص عضو يا ازكارافتادگي شود بيمه بوده و در مقابل سوانح مشابه متساوي الحقوق خواهند بود.
تبصره 1 - مقررات مربوط به اجراي اين ماده تابع قانون بيمه پرسنل و آيين نامه اجرايي آن خواهد بود.
تبصره 2 - اعتبارات مربوط به اين ماده از محل صندوق بيمه ارتش تامين مي گردد.
ماده 178 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند هزينه تحصيلي پرسنلي را كه به خواست ارتش و وزارت دفاع در رشته هاي مورد نياز در دانشگاه ها و موسسات آموزش عالي تحصيل مي كنند پرداخت نمايند.
تبصره 1 - ارتش و وزارت دفاع مكلفند با همكاري نهضت سواد آموزي زمينه آموزش پرسنل بيسواد را فراهم نمايند.
تبصره 2 - اجراي اين ماده طبق دستورالعملي خواهد بود كه ستاد مشترك تهيه مي نمايد.
ماده 179 - وزارت دفاع موظف است لايحه يك نواخت شدن ميزان برخورداري پرسنل از صندوق پس انداز ثابت و همچنين برابري ميزان كسور حق بيمه و بيمه درماني را ظرف مدت 6 ماه تهيه و پس از تصويب هيات وزيران به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
فصل دهم - تطبيق
ماده 180 - كليه درجه داران كادر ثابت موجود طبق جدول پيوست شماره 1 به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - گروهبان سوم ها پس از سه سال توقف در درجه گروهبان سومي به درجه گروهبان دومي نائل مي گردند.
ب - از درجه گروهبان دومي تا استواريكمي با درجه فعلي به خدمت خود ادامه مي دهند.
ج - ستوان ياران با رعايت مفاد ماده 132 اين قانون به درجه ستوان سومي ، ستوان ياردوم ها و ستوان ياريكم ها به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي به ترتيب به درجات ستوان دومي و ستوان يكمي نائل مي گردند.
ستوان ياريكم هايي كه بيش از چهار سال سابقه خدمت در درجه ستوان ياريكمي دارند با احراز يكي از شرايط زير به درجه سرواني نائل و سابقه خدمت مازاد بر چهار سال در درجه اخير منظور خواهد شد:
1 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان .
2 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم متوسطه و حداقل چهار سال سابقه آموزش نظامي و تخصصي با احتساب آموزشگاه گروهباني .
3 - داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي يا دوم متوسط و سطح مهارت فني (9) .
تبصره 1 - چنانچه مدت خدمت اين قبيل پرسنل از 25 سال كمتر باشد قبل از نيل به درجه سرواني بايستي آموزش هاي مذكور در مواد 46 و 47 اين قانون را طي نمايند.
تبصره 2 - كليه پرسنل مشمول اين بند در صورت ارائه ديپلم از تاريخ اخذ آن به ازا هر سال از يك ماه ارشديت برخوردار خواهند شد.
تبصره 3 - سنوات خدمتي مازاد بر چهار سال توقف در درجه استواريكمي ستوان ياران موضوع اين بند قبل از تطبيق به سنوات درجه ستوان ياري آنان اضافه و سپس تطبيق مي شوند.
د - درجه داراني كه بر اساس مدرك تحصيلي حداقل چهارم متوسط استخدام و يا حداقل دو سال آموزش در ارتش به درجه استواري يا ستوان ياري نائل شده اند (ستوان ياران خلبان هوانيروز و استخدام هاي مشابه ) از بند ج اين ماده مستثني بوده و طبق جدول پيوست شماره 2 به شرح زير تطبيق مي شوند:
1 - درجه داراني كه جمعا پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
2 - درجه داراني كه جمعا ده سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
3 - درجه داراني كه جمعا پانزده سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
4 - درجه داراني كه جمعا بيست سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
5 - درجه داراني كه جمعا بيست و پنج سال سابقه خدمت استواري و ستوان ياري دارند به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان و طي دوره آموزش مناسب به تشخيص نيرو يا سازمان مربوط، به درجه سرگردي نائل مي گردند.
ه - درجه داراني كه بر اساس مدرك پايان دوره دبيرستان استخدام و يك تا دو سال آموزش را در ارتش طي نموده اند طبق جدول پيوست شماره 3 به شرح زير تطبيق مي شوند:
1 - درجه داراني كه سه سال سابقه خدمت استواري دارند به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
2 - درجه داراني كه جمعا هشت سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
3 - درجه داراني كه جمعا سيزده سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
4 - درجه داراني كه جمعا هيجده سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
5 - درجه داراني كه جمعا بيست و سه سال سابقه خدمت استواري يا ستوان ياري دارند به درجه سرگردي نائل مي گردند.
ماده 181 - همافران بر اساس سوابق خدمتي طبق جدول پيوست شماره 4 به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - كليه همافرسوم ها به درجه ستوان سومي نائل مي گردند.
ب - كليه همافراني كه چهار سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان دومي نائل مي گردند.
ج - كليه همافراني كه هشت سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه ستوان يكمي نائل مي گردند.
د - كليه همافراني كه سيزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرواني نائل مي گردند.
ه - كليه همافراني كه نوزده سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرگردي نائل مي گردند.
و - كليه همافراني كه بيست و شش سال سابقه خدمت همافري دارند به درجه سرهنگ دومي نائل مي گردند.
تبصره - همافران مي توانند با تقاضاي شخصي و موافقت سازمان مربوط برابر مقررات اين قانون مانند كارمندان ديپلمه كه در بدو خدمت دو سال آموزش ديده اند با احتساب سنوات خدمتي به كارمند تبديل شوند.
ماده 182 - كليه افسران موجود ارتش با درجه فعلي طبق جدول پيوست شماره 5 تطبيق مي گردند.
تبصره - سرهنگ هايي كه دوره دانشكده افسري را گذرانده يا داراي مدرك ليسانس مورد نياز و قابل قبول ارتش مي باشند با داشتن 5 سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيتدومي نائل خواهند شد. چنانچه اين قبيل پرسنل دوره فرماندهي و ستاد را طي كرده و يا داراي مدرك فوق ليسانس مورد نياز و قابل قبول ارتش باشند با داشتن چهار سال سابقه خدمت در درجه سرهنگي به درجه سرتيتدومي نائل مي گردند.
ماده 183 - تا انجام تجديد نظر اساسي در جدول سازمان (مذكور در مواد 42 و 81 اين قانون ) به منظور اجراي اين قانون مشاغل موجود ستوان ياري و همافري در جداول سازمان به مشاغل افسري متناسب تبدل مي شود.
تبصره 1 - همافران و درجه داراني كه قبل از اجراي اين قانون به افسري و كارمندي تغيير وضعيت داده و از تخصص هاي خود منفك گرديده اند سازمان در صورت نياز به تخصص قبلي آنها مي تواند از ايشان در زمينه تخصص قبلي استفاده نمايد.
تبصره 2 - پرسنل كارمند مذكور در تبصره 1 با تقاضاي شخصي و تصويب نيرو يا سازمان مربوط به وضعيت نظامي قبلي اعاده و با احتساب مدت خدمت كارمندي برابر مقررات اين قانون تطبيق خواهند شد.
ماده 184 - در مواردي كه به موجب اساسنامه هاي مربوط طول هر يك از دوره ها مراكز آموزشي بدو خدمت بيش از حداقل زمان تعيين شده در اين قانون براي دوره هاي مشابه ، ادامه يافته باشد پرسنل مربوطه در ازا هر شش ماه مازاد طول دوره از يك سال ارشديت برخوردار مي گردند.
ماده 185 - كارمندان طبقات سه گانه موجود به شرح زير تطبيق مي گردند:
الف - كارمنداني كه داراي سواد حدود ابتدايي مي باشند. اولين رتبه آنان يك بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت يك واحد به رتبه آنان افزوده مي گردد.
ب - اولين رتبه كارمنداني كه داراي مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي و يا بالاتر مي باشند بر اساس ماده 73 اين قانون محاسبه و به ازاي هر چهار سال سابقه خدمت يك رتبه به آنان افزوده مي گردد.
ماده 186 - اولين رتبه كارمندان فني بر اساس طبقه آنان به شرح زير بوده و به ازا هر چهار سال سابقه خدمت نيز يك رتبه به آنان اضافه مي گردد:
الف - طبقه يكم رتبه 9
ب - طبقه دوم رتبه 7
ج - طبقه سوم رتبه 5
د - طبقه چهارم رتبه 3
ه - طبقه پنجم رتبه 1
تبصره - كارمندان فني به شرط داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره راهنمايي چهار سال و پايان دوره دبيرستان 6 سال ارشديت خواهند گرفت و كارمندان فني طبقه 5 در صورت داشتن مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي يك سال ارشديت خواهندگرفت .
ماده 187 - پرسنلي كه سابقه خدمت در وزارتخانه ها و موسسات دولتي يا وابسته به دولت داشته و سوابق خدمتي آنان به ارتش منتقل شده است چنانچه سابقه خدمتي مذكور در رابطه با شغل آنان در ارتش باشد جز سنوات خدمتي و ترفيعات محسوب خواهد شد و در غير اين صورت فقط در سنوات خدمت به حساب مي آيد. مفاد اين ماده شامل پرسنلي كه پس از تصويب اين قانون استخدام مي شوند نيز مي باشد.
ماده 188 - پرسنلي كه قبل از اجراي اين قانون به هر علت تغيير طبقه يا وضعيت خدمتي داده اند ملاك تطبيق آنان آخرين وضعيت با احتساب سنوات خدمت در وضعيت اخير بوده و به ازا سال هاي خدمت قبلي به شرح زير از ارشديت برخوردار مي شوند:
الف - هر سال خدمت همافري يا كارمندي از ديپلم به بالا و درجه داري كه بر اساس ديپلم استخدام شده باشند 8 ماه ارشديت .
ب - هر سال خدمت ستوان ياري 6 ماه ارشديت .
ج - هر سال خدمت گروهباني و استواري و كارمندي پائين تر از ديپلم و يا طبقه مادون ، 4 ماه ارشديت .
تبصره - پرسنلي كه به هر علت تغيير وضعيت داده اند پس از تطبيق نبايستي پايين تر از حالتي كه بدون تغيير وضعيت به آن مي رسيدند قرار گيرند.
ماده 189 - پرسنل پيماني موجود كه پس از انقضاي مدت تعهد به علت نياز سازمان به خدمت خود ادامه داده اند در صورت تمايل شخصي و نياز سازمان بايستي برابر مقررات اين قانون با احتساب كليه سنوات خدمتي بر حسب مورد با يكي از وضعيت هاي مربوط به كادر ثابت تطبيق گردند و در غير اين صورت به خدمت خاتمه داده مي شود.
ماده 190 - تشويقات و تنبيهات پرسنل كه در ترفيع آنان موثر بوده همچنين عقب افتادگي هاي ناشي از عدم صلاحيت و كارايي پرسنل براي نيل به درجه بالاتر و مردوديت در دوره هاي آموزشي ، در موقع تطبيق به همان ميزان لحاظ خواهد شد.
ماده 191 - در احتساب رتبه حقوقي پرسنل نظامي علاوه بر مدرك تحصيلي و آموزش هاي بدو استخدام تعداد درجاتي كه طبق جداول تطبيقي مربوط از اولين
درجه آنان در همان جدول ارتقا يافته اند منظور مي گردد.
تبصره - رتبه حقوقي كارمندان و كارمندان فني بر اساس رتبه اي كه طبق مواد 185 و 186 اين قانون بدان نائل شده اند محاسبه مي گردد.
ماده 192 - كليه پرسنل صرف نظر از درجه ، طبقه و شغلي كه قبل از اجراي اين قانون داشته اند در صورت تساوي در شغل ، درجه ، قدمت خدمت ميزان تحصيلات و ساير عوامل موثر در محاسبه حقوق ، از حقوق و مزاياي مساوي برخوردار خواهند شد و هيچ يك از آنان به هيچ وجه حتي تحت عنوان مابه التفاوت حقوق و مزاياي گذشته بر ديگران امتيازي نخواهند داشت .
ماده 193 - مقررات فصل دهم اين قانون صرفا براي تطبيق پرسنل معتبر بوده و پس از انجام تطبيق كليه پرسنل مطابق مقررات مندرج در فصول قبلي اين قانون به خدمت خود ادامه خواهند داد.
ماده 194 - براي پرسنلي كه خدمت وظيفه عمومي را انجام داده اند مدت خدمت وظيفه آنان از نظر پايه حقوقي و احتساب سنوات بازنشستگي منظور خواهد شد.
ماده 195 - پرسنلي كه به موجب مقررات فصل تطبيق اين قانون به درجات جديدي نائل مي گردند براي نيل به درجه جديد صلاحيت مكتبي و امنيتي آنان بايد مورد تاييد مراجع مربوط قرار گيرد.
ماده 196 - زنان نظامي شاغل به كارمند معادل خود تبديل مي شوند.
ماده 197 - ستاد مشترك موظف است با هماهنگي وزارت دفاع و نيروهاي سه گانه از تاريخ تصويب اين قانون حداكثر ظرف مدت يك سال وضعيت پرسنل موجود ارتش اعم از نظاميان ، كارمندان و كارمندان فني را برابر مقررات اين قانون تطبيق داده و همزمان براي كليه پرسنل به اجرا بگذارد.
فصل يازدهم - مواد متفرقه .
ماده 198 - غير از مواردي كه در اين قانون براي تهيه آيين نامه هاي اجرايي مرجع خاصي مشخص شده است ستاد مشترك و وزارت دفاع مي توانند در موارد ديگري كه ضروري تشخيص مي دهند نيز دستورالعمل ها و روش هاي اجرايي مربوط را تهيه و به موقع اجرا بگذارند.
ماده 199 - بديهي است اختيارات فرماندهي كل محدود به موارد مصرحه در اين قانون نمي باشد. همچنين در كليه مواردي كه در اين قانون صدور دستور يا تصويب امري از سوي فرماندهي كل در پي ارائه پيشنهاد از سوي مقامات يا مراجع ديگر ذكر شده است ، اخذ تصميم فرماندهي كل منحصر به ارائه پيشنهادات مزبور نخواهد بود.
ماده 200 - انتصاب در مشاغل فرماندهي از سوي فرماندهي كل محدود به پرسنل نظامي نمي باشد.
ماده 201 - روساي سازمان هاي عقيدتي سياسي و حفاظت اطلاعات در زمينه هاي انتصابات ترفيعات ، نقل و انتقالات ، ماموريت ها، تشويقات و تنبيهات و مرخصي هاي پرسنل سازمان خود از اختياراتي معادل فرماندهان نيروها برخوردار مي باشند.
تبصره - در ترفيعات مي بايست حفظ تعادل سازمان ارتش و هماهنگي در روش اعطاي ترفيعات مراعات گردد.
ماده 202 - اعضا كميسيون ارزيابي مذكور در ماده 79 اين قانون در مورد پرسنل سازمان عقيدتي سياسي صرفا از مسئولين سازمان مزبور و در مورد پرسنل سازمان حفاظت اطلاعات صرفا از مسئولين آن سازمان و در بند ج هيات مذكور در ماده 104 اين قانون معاون اداري يا پرسنلي سازمان مربوط يا جانشين وي خواهند بود.
ماده 203 - وزارت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي موظف است ظرف مدت 2 سال از تصويب اين قانون با همكاري فرمانده كل سپاه پاسداران لايحه قوانين سپاه را تهيه و پس از تصويب هيات وزيران جهت تصويب به مجلس شوراي اسلامي تقديم نمايد.
فصل دوازدهم - شمول قانون بر شهرباني و ژاندارمري جمهوري اسلامي ايران
ماده 204 - ژاندارمري و شهرباني جمهوري اسلامي ايران از نظر امور استخدامي و پرسنلي تابع مقررات اين قانون مي باشند.
تبصره 1 - حداقل سن مستخدمين مذكور در بند ط ماده 29 اين قانون براي ژاندارمري و شهرباني 17 سال مي باشد.
تبصره 2 - شهرباني مي تواند علاوه بر موارد مذكور در ماده 32 اين قانون براي مشاغل ديگري كه منحصرا پرسنل زن بايد بر عهده گيرند زنان را به صورت كارمند استخدام نمايد.
تبصره 3 - مراكز و دوره هاي آموزشي شهرباني به شرح زير مي باشد:
الف - آموزشگاه سرپاسباني معادل آموزشگاه نظامي مذكور در ماده 45 اين قانون .
ب - دوره تخصصي - سرپرستي معادل دوره هاي تخصصي و سرپرستي مذكور در مواد 46 و 47 اين قانون .
ج - دانشكده علوم انتظامي معادل دانشكده علوم نظامي مذكور در ماده 49 اين قانون .
د - دوره رسته اي معادل دوره مقدماتي رسته اي مذكور در ماده 50 اين قانون .
ه - دوره عالي رسته اي معادل دوره عالي رسته مذكور در ماده 51 اين قانون .
و - دوره آموزش انتظامي معادل دوره آموزش نظامي مذكور در ماده 52 اين قانون .
تبصره 4 - عناوين درجات مذكور در بندهاي 5 و 6 و 7 ماده 64 اين قانون در شهرباني به ترتيب عبارتند از سرپاسبان سوم ، سرپاسبان دوم ، سرپاسبان يكم .
تبصره 5 - در كليه موارد اين قانون به استثناي فصل يكم در رابطه با پرسنل شهرباني و ژاندارمري مقامات و سازمان هاي زير اختيارات و مسئوليت هاي مقامات و سازمان هاي معادل خود در ارتش و وزارت دفاع را از نظر امور استخدامي و پرسنلي به شرح زير دارا مي باشند:
الف - وزير و وزارت كشور معادل وزير و وزارت دفاع و رييس ستاد مشترك و ستاد مشترك .
ب - رييس شهرباني و فرمانده ژاندارمري و شهرباني و ژاندارمري معادل فرماندهان نيروها و نيروها.
ج - مسئولين سازمان عقيدتي سياسي شهرباني و ژاندارمري و سازمانهاي مزبور معادل مسئول سازمان عقيدتي سياسي ارتش و سازمان مزبور.
د - مسئول سازمان حفاظت اطلاعات نيروهاي انتظامي و سازمان مزبور معادل مسئول سازمان حفاظت اطلاعات ارتش و سازمان مزبور.
تبصره 6 - پاسبان هاي درجه 1 و 2 و 3 موجود شهرباني كه فارغ التحصيل آموزشگاه پاسباني مي باشند به ترتيب زير تطبيق مي گردند:
الف - دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره ابتدايي به درجه
سرپاسبان سومي .
ب - دارندگان مدرك تحصلي پايان دوره راهنمايي يا سيكل اول متوسطه به درجه سرپاسبان دومي .
ج - دارندگان مدرك تحصيلي پايان دوره دبيرستان به درجه سرپاسبان يكمي .
تبصره 7 - آن گروه از پرسنل شهرباني كه به موجب تبصره ذيل بند ب ماده 33 قانون استخدام ارتش ، اصلاحي 29/8/1358 درجات پاسبان يكمي به سرپاسبان سومي ، سرپاسبان سومي به سرپاسبان دومي را يك و نيم برابر مشابهين خود در ارتش طي نموده اند به هنگام تطبيق معادل مدت هاي مازاد بر حداقل توقف در درجات ياد شده از ارشديت برخوردار مي گردند.
تبصره 8 - هم رديفان موجود شهرباني با حفظ وضعيت هم رديفي خود مشابه افسران هم درجه موجود شهرباني با اين قانون تطبيق مي گردند.
قانون فوق مشتمل بر دويست و چهار ماده و يكصد و سي و نه تبصره و جداول پيوستي در جلسه روز سه شنبه هفتم مهر ماه يك هزار و سيصد و شصت و شش مجلس شوراي اسلامي تصويب و در تاريخ 15/7/1366 به تاييد شوراي نگهبان رسيده است .
رييس مجلس شوراي اسلامي - اكبر هاشمي

12441     :شماره انتشار     قانون     :نوع قانون
1366/08/21     :تاريخ ابلاغ     1366/07/01     :تاريخ تصويب
    :موضوع         :دستگاه اجرايي


Copyright © 2003 Tehran Justice Administration. All rights reserved.
    


صفحه اصلي


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مصوبه سال 92 اذر ماه مجلس محترم
نویسنده : محمدرضا عباسیان 09148023199
تاریخ : شنبه 30 آبان 1394

   
تعيين کف 25 درصدي براي جانبازان اعصاب و روان و شيميايي قابل تقدير است

    پرينت    
    ايميل    

توضيحات
    دسته: اخبار اسلايد    
    نمايش از دوشنبه, 18 آذر 1392 12:24

تعيين کف 25 درصدي براي جانبازان اعصاب و روان

و شيميايي قابل تقدير است


پايگاه خبري تحليلي نداي زاگرس (nedayezagros.ir)
بالاخره پس از طي يک دوره نسبتا" طولاني به همت نمايندگان دلسوز مردم در مجلس شوراي اسلامي و تلاش هاي مجدانه و مستمر مسئولين مربوطه در دولت هاي نهم و دهم و همچنين اراده راستين دست اندرکاران دولت تدبير و اميد در جهت حمايت از جانبازان و ايثارگران دوران هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحميلي حرکتي ارزشمند به بار نشست و با اعلام رسمي خبر تصويب تعيين کف 25 درصد براي جانبازان اعصاب و روان و شيميايي توسط جناب آقاي فرج اله عارفي عضو محترم هيئت رئيسه مجلس در واقع بارقه اي از اميد در دل اين دسته از جانبازان عزيزپديدارساخت.آنچه که در گذشته در خصوص مشکلات اين قشر از قاطبه ايثارگران جنگ تحميلي در رسانه ها و محافل مختلف به سمع و نظر مسئولان وقت مي رسيد حکايت از مشکلات عديده اجتماعي ، اقتصادي و.... داشت که گريبانگير اين عزيزان شده بود از جمله عدم مشموليت حقوقي که مي توانست در ادامه حيات اين يادگاران دوران دفاع مقدس موثر باشد، عدم پرداخت برخي هزينه هاي درماني ، عدم بهره گيري از مزاياي اشتغال به کار و يا بازنشستگي پيش از موعد و از طرفي نياز به ادامه علم و تحصيل در دانشگاه همچنين بسياري از نيازهاي اجتماعي که با خط کش جانباز بالاي 25 درصد و زير25 درصد اين افراد را از خواسته هاي والزامات اساسي آنها محروم نموده بود ، به هر جهت مهم نفس کار است که بحمداله با درايت و توجه وافر مسئولان و دست اندرکاران مربوطه پيگيري و به منسا ظهور رسيد از اين رو جا دارد از تمامي کساني که با نهايت دلسوزي و بهره گيري از احساس تعلقي که نسبت به مجموعه جانبازان و ايثارگران کشور دارند ائم از تمامي نمايندگان خدوم مردم در مجلس شوراس اسلامي ، رياست محترم مجلس جناب آقاي دکتر لاريجاني و به ويژه جناب آقاي عارفي عضو محترم هيئت رئيسه کميسيون اجتماعي و تمامي اعضاء محترم اين کميسيون و همچنين تمامي مسئولان و دست اندرکاران دولت هاي نهم و دهم به رياست جناب آقاي دکتر احمدي نژاد ، مسئولان گذشته و حال حاضر بنياد شهيد و امور ايثارگران کشور جناب آقايان زريبافان و حجت الاسلام و المسلمين شهيدي و خاصه برادر ارجمند جناب آقاي دکتر روحاني رياست محترم جمهور و اعضاء محترم هيات دولت قدرداني و سپاسگزاري نموده ، براي همه اين عزيزان درظل توجهات حضرت ولي عصر (عج) و بهره گيري از رهنمودهاي خردمندانه مقام معظم رهبري آرزوي سربلندي وسرافرازي داريم.


 ان شاء ا..     
سيد خليل سجادي اسد آبادي


|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0

تبادل لینک هوشمند

.متشگرم از خداوند ارزوی توفیق برایتان دارم






آمار مطالب

:: کل مطالب : 633
:: کل نظرات : 0

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 1

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 16
:: باردید دیروز : 12
:: بازدید هفته : 69
:: بازدید ماه : 1189
:: بازدید سال : 3264
:: بازدید کلی : 91959

RSS

Powered By
loxblog.Com